مامانم دید سرو وضعمو منو بردن بازار دو دست لباس راحتی خریدبابام پول داد بهم منظورم اوایله کلا تواین سه سال خیلی حمایت کردن برا دخترم شیرخشک میخرید بابام پوشک لباس دکتر میبرد میوه میخرید ازهرچیزی ک برا خونه لازم بود مامانم میداد
اینم بگم شوهرم مثلا عیدقربان میشد عین خیالش نبود میگفت تو باخانواده خودت برو منم فقط یبار گوشت خرید بامامانم اینارفتیم باغمون منظورم خریدن گوشت نیست بیخیال بود سیزده بدر میشد همچنین کلاهرمناسبتی میشد وضع این بود
من چیا میکشیدم ولی نمیگفتم به کسی چیزی