2777
2789
سلام دوستان..
من یه پسرهفت ماهه دارم.. الان یکماهه که مرخصیم تموم شده و برگشتم سرکار... رییسمون عوض شده و یه رییس فوق العاده احمق و عوضی نصیبمون شده خیلی خسته ام... پسرم شبا تا صبح بیداره و خیلی بد می خوابه... احساس می کنم زندگی داره بهم فشار میاره........ کاش می شد کار نمی کردیم.
شماها هم تجربه مشابه من دارید؟
منم پسرم الان ده ماهشه دقیقا وضعیت تو رو دارم

اما خدا رو شکر کن که کاری داری و شاغلی

من که وقتی شبها تا ساعت دو کارامو انجام میدم که صبح میرم سر کار همه چیز آماده باشه و چند بار هم پسرم در طول شب بیدار میشه و صبحها خسته ام همش فکر میکنم خدایا شکرت که سالم هستم که برم سرکار

خدایاشکرت که بچه ام سالمه و حقوقم رو خرج بیماری نمیکنم

خدا رو شکر که کاری دارم که محتاج نان شب و کسی نباشم

تو هم خدا رو شکر کن عزیزم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم تا نصف شب مشغول کار خونه هستم.. صبح ها چشمام باز نمی شه از خستگی..
خانوادم پیشنهاد دادن خونه رو بدیم اجاره و بریم نزدیک اونا که صبح زود نخوام بچه رو این همه راه ببرم.. ساعت یک ربع به 6 صبح از خونه میاییم بیرون....
موندم چیکار کنم... چون تازه آذر ماه 89 قبل از تولد پسرم اسباب کشی کردیم. اصلا حال و حوصله اسباب کشی مجدد ندارم.
سلام نازنین عزیزم منم شاغلم و پسرم 15 ماهشه و از 6 ماهگی پسرم رفتم سر کار و همه ماها که شاغلیم به خاطر مخارج زندگیه اگه شوهرامون می تونستن همه نیازهای ما رو تأمین کنن که خوب بود برای موقعیت اجتماعی هم می شد کارای دیگه کرد. ولی من با اینکه بهم فشار میاد ولی اصلاً ناراضی نیستم و حتی خیلی هم خوشحالم چون اینجوری تضمینی برای آینده خودم و پسرم وجود داره ولی اگه کار نکنم و بشینم تو خونه همش باید نگران باشم و چشمم به دست شوهرم باشه البته بستگی به نوع کار هم داره اگه بازنشستگی داشته باشه خیلی خوبه.
ولی اینو بدون که سختی کارت چند ماه دیگه تموم می شه پسرت کم کم دیگه شبا خوب می خوابه و راحت تری الان هم حق داری خسته باشی ولی این دوران کوتاهه و تموم می شه به نظرم بعضی وقتا از یکی بخواه عصرها بچه رو نگه داره و یکم تفریح کن مثلا استخر برو یا تئاتر کمدی با همسرت برو یا سینما و هرچیزی که دوست داری اینجوری کمتر بهت فشار میاد به خدا هم توکل کن و ازش بخواه که شرایط رو برات راحت تر کنه و همکارای خوب نصیبت بشه.مطمئن باش اگه بشی تو خونه پشیمون می شی با کار کردن اعتماد به نفس آدم هم بالاتر می ره و بقیه هم جور دیگه ای رو آدم حساب می کنن فقط سعی کن از نظر خرج کردن همسرت رو متوقع نکنی و تاجائی کمک کنی که بهت احساس خوبی بده و فکر نکنی که داری باج می دی اینو از خودم نمی گم توصیه ای هست که یه مشاور خبره بهم کرد و من خیلی راضیم از این کار. موفق باشی گلم . یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
ببخشید منم میشه نظرم رو بگم
اینکه آدم شاغل باشه خیلی خوبه من خودم همیشه تو مهمونیا که هستم خانوم های خانه دار بهم میگن خوش به حالت ما تا ساعت 12 میخوابیم کسل هستیم بچه ها تا کوچیکن و آدم نتونسته کاملاً خودش رو وفق بده سخته ولی بعدش خیلی آسونتر میشه الان تو یه تاپیک بودم که مامانا شاکی بودن حوصله شون سر میره چی کار کنن
ولی خوب مهمه آدم رضایت شغلی داشته باشه کارش باب میلش باشه با روحیاتش سازگار باشه وگرنه همون تا ساعت 12 خوابیدن بیشتر میچسبه ولی در کل کار کردن خوبه
www.noorsazan-co.com
نازنین جون صبح خیلی زود بیدار می شی واسه همین خسته ای - یه فکری به حال مسیر بکن یا هزینه آژانس مامانت رو بده و ازش بخواه که اون بیاد خونتون باید یه جوری مدیریت کنی که کمتر بهت فشار بیاد . در ضمن برای خانمی که شاغله و بچه کوچیک داره هم لزومی نداره که همه کارای خونه رو به بهترین نحو انجام بده بزار خونه نامرتب باشه مهم نیست سلامتی خودت که مهم تره یا از همسرت بخواه تو کارای خونه یا بچه داری کمکت کنه هر چند همسر خود من دست به سیاه و سفید نمی زنه منم بیشتر شبا شام حاضری آماده می کنم. کاری نکن که زود پیر شی و هیچی از جوونیت نفهمی . البته این دوران طبیعیه و می گذره ناراحت نباش
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
نازنین جان من 2 تا بچه دارم 5 ساله و 7 ماهه. کار شوهرم جوریه که یک ماه میره مسافرت یک ماه هم که اینجاست سرش شلوغه شب حدود ساعت 8 میاد خونه . حساب کن مثل هانا تا 2 شب تو آش‍‍پزخونه کار میکنم تا صبح بچه شیر میدم ساعت 6 پا می شم بچه ها رو آماده می کنم کوچیکه رو می برم خونه مادر شوهرم بزرگه رو می برم کلاس میام سرکار عصرها با دو تا بچه می رم خرید و .... من هم خیلی خسته ام خیلی....
***** مـــــــــعجزه زمانی اتفاق می افتد که تو به جای انرژی بخشیدن به ترس هایت، به رویاهایِ زیبایَت انرژی بدهی، به جای باور کردنِ ترس هایت، رویاهایت را بـــــاور کنی. همه ی زندگی روی همین دو واژه استواره : بــــــــــــــــــــــاور ، تمـــــــــــرکز
مامان آرتین حرفات حس قشنگی داشت مرسی . واقعاً وقتی آذم تو سختی میوفته قدر لحظاتش رو می دونه من به خاطر مشکلاتم پسرم رو مهد گذاشتم تازه مهد معروف و سرشناس آنچنان مریض شد که هنوزم که یک ماه و نیم از مریضیش می گذره خوب نشده و دیگه مهد نبردمش آنقدر مجبور شدم مرخصی بگیرم که حالا می فههم چقدر ناشکری می کردم
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
خانمی تا دوسال دیگه حداقال این روال زندگیته-اگه می تونی پرستار بگیر و گرنه برو نزدیک مامانت اینا تا حداقل خیالت از بچه راحت باشه و مجبور نباشی صبح به این زودی ببریش چند ماه دیگه زمستونه و سختیت چند برابر می شه-احتمال سرما خوردگی....
چقدر خوبه که می تونم با شما دوستان عزیز صحبت و درددل کنم...
جیران جون و مامان آرتین و بهار و بقیه دوستان.. منم می دونم کارکردن خوبه ولی رضایت شغلی هم برای تقویت روحیه آدم مهمه...
گاهی توی تاکسی خوابم مبیبره و ایستگاه رو رد می کنم...
ولی اگه کار نکنم اصلا نمی رسونیم.. پول شوهرم به خرید گوشت و مرغ و لبنیات و وسایل بچه و شارژ ساختمون و بنزین می رسه... و من ماهی 400 تومن قسط می دم و بقیه اش پول کرایه ماشین و آژانس. گاهی احساس می کنم زندگی مون به رکود رسیده و هیچی نمی تونیم بخریم و هیچ برنامه ای نمی تونیم بریزیم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   baransiyah7676  |  8 ساعت پیش
توسط   avaz76  |  10 ساعت پیش