2777
2789
عنوان

تنبلی موقوف ( پایان دادن به حالتهای افسردگی و سستی و بیحالی در زندگی)

| مشاهده متن کامل بحث + 578629 بازدید | 5287 پست
من معمولا دوست دارم شبها قبل از اینکه بخوابم برم توی بالکن خونه و یه نگاهی به اطراف و اکناف بیاندازم.

مدتی بود که از خونه همسایه روبرویی که فاصله چندانی هم با ما ندارند شبها یه نور قرمز رنگ می دیدم که بعضا در حال حرکت بود. یه چیزی مثل همین لیزرهایی که این روزها دست بچه هاست.

می دونستم اینجا اتاق خواب است و چون ما یه طبقه بالاتر از اونا هستیم مسلط هستیم.

همیشه پردها کاملا بسته شده هست ولی شبها زیر پرده ای را کنار می زدند و همین باعث میشد که کمی داخل اتاق مشخص باشه.

وجود این نور قرمز متحرک بدجوری فکر فضول منو مشغول کرده بود. چند بار هم به آقای همسر گفتیم ولی اهمیتی نداد.

تا اینکه چند روز پیش از طریق یکی از همسایه ها متوجه شدیم که این نور دوربینی هست که قدرت دید در شب را داره. و ظاهرا کسی شبها مشغول رصد خونه های اطراف هست.

القصه اینکه بالاخره دیروز آقای همسر را وادار کردم که از این همسایه فضول شکایت کنه البته به همراه چند تا از همسایه های دیگه

از دیروز تا حالا چیزهایی دیدم و شنیدم که سرگیجه گرفتم.
صاحبخانه فرد روحانی است و هر گونه شکایت از ایشون باید در دادسرای ویژه روحانیت انجام بشه
و دادسرای ویژه روحانیت هم می گویند با ادله محکم بیایید. صرفا وجود یه نور دلیلی بر وقوع جرم نیست.

و حتی وقتی یکی از همسایه گفتند که من با دوربین شکاری کاملا دیده ام که یه مرد مشغول نگاه کردن به خونه های اطراف هست به ایشون گفتند به چه حقی خونه مردم را دید زدی؟

و در نهایت هم گفتند پرده های ضخیم تر بزنید تا داخل اتاق ها مشخص نباشه!!!!!

حالا دیگه حساب کنید آقای همسر از دیروز تا حالا چه حال و روزی داره

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

نازی جون!!!!!!

هنگ کردم حسابی! بقول سینوهه بدبختیهای مردم ازبین نمیرن فقط رنگ عوض میکنن.

دیروز تو کتاب "فاطمه فاطمه است" میخوندم زمان پیامبر 1 زن به جرم دزدی محکوم به قطع عضو میشه، خیلیها که دلشون بحال زن میسوزه سعی میکنن واسطه بشن و ایشون رو از اجرای حکم منصرف کنن اما حضرت قسم میخورن اگر دخترم فاطمه هم میبود هیچ چیز مرا از اجرای حکم الهی باز نمیداشت.

دادگاه روحانیت! ادله محکم!

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام دیانای عزیز

من هم به قول شما حسابی هنگ کردم

حالا من قابلیت هضم این جور مسائل را بیشتر از همسرم دارم، اون بنده خدا که هنوز در گیجی هست

همسایه ها که به غیر از یه نفر بقیه کنار کشیدند

بهرحال فعلا به دنبال ادله محکم هستیم !!!!
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

سلام سلام سلام
اینکه من هی غیبم میزنه شرمنده ام اما کلن این یکی از خصایص غریبمه دس خودم نیس همیشه اینطوری بودم قبلنا که خیلی وخیم بود وضعم اما بعد ازدواجم کلن معتدل شدم.
نازی جون جونی من اگه میومدی همسایه ما میشدی نه از دید زدن مسلحانه خبری بود نه دادگاه خواص عوضش من بودم که بهت میچسبیدم تا یادم بدی چطوری واسه دخترم دامن بدوزم ، من بودم که وقتی میدیدمت می بوسیدمت و هر وقت میومدی دیدنم چای داغ داشتم واست من گاهی میرفتم دنبال دخترت ناهارشو می دادم تا تو با خیال راحت از خرید برگردی . اوه نازی جون جونی من :(
آیلا من عاشق این انرژیتم بخدا اونجوری بالا و پایین میپری همش فک میکنم سراسر سال ٨٨ تو کنار من میدویدی و تو کنار من فریاد میزدی . آیلا واسه خرید رفتی بیرون . اگه خبر از تیراژه و بوستان داری بهم اطلاع میدی دس خودم نیس عاشق اسفند ماهم و خرید عید . حتا اگه خیلی بی پول باشم و دس خالی برگردم و از غصه گریه کنم اما حتا از دیدن خرید دیگران حالم خوب میشه نمیدونم چرا
دایانا عزیزم رابطه پسرت با مدرسه و خودش رو جدی بگیر . من خیلی تو دوران مدرسه ام اذیت شدم و هنوز با یادآوری اون روزا آزرده میشم . کاملن یادم میاد تمام دوران مهد کودک ، کودکستان و ٢-٣سال اول دبستان هیچ دوستی نداشتم با کسی حتا یک کلمه حرف نمیزدم کلاس اول و دومم طبقه دوم مدرسه بودیم زنگ تفریح که میخورد تا وسایلم رو جم کنم و از پله ها برم پایین و برسم حیاط زنگ کلاس خورده بود و باید برمیگشتم مامانم هم معلم بود و کادر مدرسه میشناختنش اما نمیدونم چطور هیچ کس متوجه شرایط من نبود کلاس دوم دبستان تمام نمراتم ٢٠ بود اما دیکته -٨- یادم نمیره مامانم از غصه و آبروریزی خودش میزد. وقتی معلم دیکته میگفت من رویا پردازی میکردم و کلمه ها و حروف رو جا مینداختم و گاهی اونقدر میرفتم تو هپروت که چن خط دیکته رو اصلن نمیشنیدم و جا میموندم و دیگه میترسیدم بگم که عقب موندم شرایط پسر گل شما خیلی متفاوته اینا رو محض درد و دل میگم نه خدای نکرده مقایسه اما همونم شما پیگیر باش. جالبه مامانم هنوز دفترامو داره من از وقتی ٧ سالم بود شعر میگفتم حالا دقیقن یادم میاد با مامانم حس رقابت شدیدی سر بابام داشتم و همیشه هم نسبت به محبت های مادرانه اش عذاب وجدان میگرفتم همیشه به اون روز های سخت که هیچکسی متوجه اش نبودم دلم میسوزه خیلی طفلکی بودم اغلب شعرهام برای مامانم که درونن احساس دوگانه خشم و محبت نسبت بهش داشتم
www.ketabsara.ir
عروس کوچولو دخترم دلم پیشته دیگه حتمن مامان کوچولو شدی . ایشاله بچه داری عالی پیش بره .
مریم جان خوبی گلم نی نی هات چطورن . مریم دخترت حرف میزنه ؟ کلن تو روز چی کارا میکنی باهاش دختر من که سرمای سختی خورد خودمم از بی خوابی های شبانه مریض شدم روز ای سختی بود یادش می افتم تنم میلرزه . هنوز هم کاملن روبراه نشده .
جوجو در چه حالی دختر ؟
www.ketabsara.ir
سمان

من که عادت کردم به این غیب شدن هات...

یه زمانی در سکون و رخوت و یه زمان دیگه پرشور و با انرژی ....

من هم از راه دور هم خودت و هم لیلی را می بوسم و به یادت همین الان رفتم یه لیوان چای داغ برای خودم ریختم تا همینطوری که دارم باز نوشته هاتو می خونم چایی را هم بخورم

من بهت یاد می دم برای لیلی دامن بدوزی ، تو هم به من خرید کردن را یاد بده.

خجالت آوره چهل سالم هست هنوز خرید کردن را درست و حسابی بلد نیستم و هنوز هم ترجیح می دم مامانم به جای من خرید بکنه


مطمئن هستم پدرت در آسمان هم از اینکه دختر شاد و سرزنده ای مثل تو داره به خودش افتخار می کنه و برای مادرت هم آرزوی سلامتی وطول عمر با عزت دارم
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

عروس کوچولو هم احتمالا دیگه مامان شده و درگیر هستش

براش آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

آیلا جان

در جای غریبی زندگی می کنیم

این روزها معذرت می خوام اگه بخواهیم بریم در یه دستشویی عمومی باید یه چشم مان به سیستم مونیتورینگ باشه !!!

پسرم توی کلاسهاشون هم دوربین دارند همش میگه می ترسم اگه این کار را بکنم ..... منو ببینند.

اگر این حرف را بزنم ..... حرفمو بشنوند

اگه با یکی شوخی بکنم ...... دعوام کنند
و....

اعتراض هم که فایده ای ندارد
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

سمان عزیز ممنون از توجهت خانومی. راستش منم چندان خاطرات خوشی از دوران کودکیم ندارم دوران مدرسه هم تا کلاس سوم کاملا رویایی بود و همه معلمها دوستم داشتن و حسابی تحویلم میگرفتن اما ظلمهایی که معلم کلاس چهارمم بهم (و به بقیه بچه های کلاس) کرد هرگز فراموشم نمیشه :( چنان از عرش به فرشم کوبید که حتی روم نمیشد به پدر و مادرم بگم احساسم رو
برای همینم خیلی به روحیات بچه ها حساسم اما فکر میکنم خیلی افراط کردم
من واقعا مادر خوبی نبودم با اینکه همه زندگیم تو اونها خلاصه میشه و همین بزرگترین اشتباهمه

میدونید نمیخوام پرحرفی کنم یا موج منفی بدم و...
روزی که علی به دنیا اومد شبش تو همون بیمارستان 1 بچه دیگه بخاطر خونریزی مغزی تو اتاق عمل جون داد نمی دونید مادرش چه حالی داشت طفلی خیلی ساده موقع بازی زمین خورده بود و...
هم اتاقی منم درست نمیگفت بچه اولشه یا دوم به مریضها میگفت بچه دیگه ای نداره اما به پرسنل بیمارستان میگفت بچه دومش بعدا فهمیدیم بچه اولش تو 1.5 سالگی موقع بازی با 1 کیسه پلاستیکی خفه شده
این دو اتفاق خیلی بد اون هم دقیقا تو روزهایی که من از لحاظ جسمی و روحی در شرایط خوبی نبودم تبدیل شد به وحشتناکترین کابوسهای زندگیم

و همین باعث شد من به بچه هام فرصت بازی و تجربه و استقلال و هیچ چیز دیگه ای رو ندم همیشه مواظبشون بودم حتی تو پارک موقع سرسره بازی و...

الان میفمهمم خودم بزرگترین آسیب زندگی بچه هام بودم :((((((((((((((((
سلام خانومای خواهان پیشرفت به تاپیک من یه سری بزنید به موضوع این تاپیک خیلی مربوط میشه زمان رو از دست ندید فقط 6 روز وقت دارید
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=390816
تقدیر تقویم افراد عادیست . تغییر تدبیر افراد عالیست!
سلام خانومای خواهان پیشرفت به تاپیک من یه سری بزنید به موضوع این تاپیک خیلی مربوط میشه زمان رو از دست ندید فقط 6 روز وقت دارید
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=390816
تقدیر تقویم افراد عادیست . تغییر تدبیر افراد عالیست!
سلاااااااااااااااام به همه دوستای گلم همگی خوبین ؟

من همیشه میخونمتون و خیلییییییییییییییییی دوستتون دارم


مهم نیست آخرین زلزله زندگیت چند ریشتر بود...مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی رو از دست دادی!! مهم این است که دوباره از نو بسازی...جهانت را؛ زندگیت را؛ باورت را ....مهم شروع دوباره است ...
به نظر من خیلی عجیب نیست که روحانیون در ایران دادگاه جدا دارن

و ادله محکم هم که برای هر دادگاهی لازمه

تازه نازی جون به نظرم هر قدر خودمون رو از این قشر خاص دور نگه داریم بهتره

به نظرم با ادله محکم هم که بری دادگاه نظر دادگاه مشخصه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز