2777
2789
عنوان

تنبلی موقوف ( پایان دادن به حالتهای افسردگی و سستی و بیحالی در زندگی)

| مشاهده متن کامل بحث + 578629 بازدید | 5287 پست
سمیه جان به نظر خیلی تحت فشاری،

احتمالا بخاطر بیماری پسرت، و کار بیرون از خانه .... کلافه شده ای
همانطور که قبلا گفته م خواب رکن مهمی در سلامت روح و جسم است.
اگر کم خوابیت بخاطر بیماری پسرت هست که مقطعی است و با خوب شدنش خوابت هم تنظیم می شود.
ولی اگر مشکل از جایی دیگر هست باید حلش کنی
من هم وقتی دچار کم خوابی می شوم تمام سیستم زندگیم مختل می شود.

نمی تونی برای نگهداری از پسرت از کسی کمک بخواهی؟؟؟ چند ساعتی نگهش دارند تا حداقل تو بتوانی بخوابی

همه ما این دوران گذرا را در زندگیمان داریم. مثلا خود من هفته گذشته سه روز آخر هفته تقریبا خوابیدم و اصلا از جایم نتونستم بلند شوم به دلیل بیماری. زندگیم مختل شده بود گند از خانه بالا می رفت از غذا خبری نبود. ولی خب حل شد این هفته یواش یواش بهتر شدم و کم کم به کارهایم رسیدم.
چند روز بود که کم کم داشتم خونه را تمیز کاری می کردم

همسایه دیوار به دیوارمان چند روزی هست که دارد خانه شان را خراب می کند و می خواهد هفت طبقه بسازد!!!!

امروز صبح ساعت نه صبح یک دفعه صدایی مثل انفجار آمد و بعدش هم همه جا را خاک گرفت تا جایی که نمی شد تا چند قدمی را دید.

از شدت ترس میخکوب شده بودم. بعد هم صدای فریاد کمک خواهی.....
محله ما هم تقریبا مثل محله اموات هست. این همه صدای فریاد کمک، کمک انگار نه انگار بعد از چند دقیقه که حالم جا اومد با آتش نشانی تماس گرفتم. خلاصه خونه ریزش کرده بود و دو تا کارگر زیر آوار مونده بودند.
البته خدا را شکر زنده بیرون اومدن، چشمتان روز بد نبینه، انگار آوار توی خونه ما اومده، پا روی فرشها می گذاری خاک بلند میشه، یعنی یک فاجعه،..... اینقدر حالم بد شده بود که زدم از خونه بیرون و بعدازظهر اومدم خونه

حالا من مانده ام و یک خانه پر از خاک.....

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



ماهک عزیز اگر وقت کنی و تاپیک را از ابتدا بخوانی متوجه می شوی این مشکل خیلی از خانمهاست.
مخصوصا بچه دارها....

ماهک جان احتیاجی نیست وقتی نمی توانی هر روز خانه را تمیز کنی، چون واقعا توان بالایی می خواهد همش بخواهی تمیزکاری کنی.
اگر برایت مقدور هست هر از گاهی از کارگر استفاده کن

در مورد ظرفهای نشسته باید بگم کاری که من کردم این بود که هر ظرفی که کثیف میشه را فورا می ذارم توی ماشین. وقتی هم ظرفیت ماشین تکمیل شد خودم می شورمش.
من بیشتر از روزی یک بار ماشین را روشن نمی کنم.

سعی کن برای کارهایت برنامه ریزی کنی و اولویت بگذاری. باید روی خودت کار کنی و سعی کنی از وقتهایت نهایت استفاده را ببری.
اگر خونه ات جمع آوری باشه نصف کار تمیز کاری انجام شده.

در مورد کتاب هم این کتاب با کتابی که من می گذارم فرق می کنه کتاب لحظه های واقعی نوشته باربارا دی آنجلس ترجمه لیلا آزادی
ببخشید نیکی جون یکم وقت گیره که ما کل 27 صفحه را بخونم اگه ممکنه یک خلاصه ای از مطالبی که تا حالا برای تقویت روحیه و برنامه ای منظم گفتید را اون صفحه ی اول بگذارید
ممنون از لطفت که این همه وقت میگذاری
مسیییییییی
http://harirr.blogfa.com/
حراج انواع پوشاک بچگونه -زنونه-سفارش کیفهای زیبا(همراه با آموزش)
سلام
من از اول تاپیکتون رو دنبال کردم ولی الان فرصت شد تا چیزی بنویسم! منم یه دختر یک سال و سه ماهه دارم. ولی با این وجود همیشه خونه ام تمیزه و تقریبا خودم و خانواده ام همیشه مرتبیم.

منم اولش یه جورایی خیلی نسبت به الان تنبل بودم. همیشه کارام رو با مصیبت انجام میدادم. اخه خونه ام یه شهر بود و محل تحصیلم یه جای دیگه. گاهی میشد سه بار توی هفته باید می اومدم و می رفتم. خیلی همیشه خسته بودم. بعد از تموم شدن درسم هم شده بود عادت که تا لنگ ظهر بخوابم و ظرفهام رو هروقت که دیگه ظرف تمیز نداشتیم توی خونه بشورم!!! خیلی از یاداوری این دوران خجالت میکشم!

ولی یه روز تصمیم گرفتم تغییر کنم. اولش سخت بود ولی الان عالیه



یه مطلب خیلی مهم برای دوستان:

سعی کنین برای خودتون یه الگو داشته باشین. یکی که توی زندگی و شوهرداری و بچه داری و رسیدگی به خودش قبولش داشته باشین یا اگه فردی رو به این کاملی نمیشناسین هر کس رو توی یه زمینه الگو قرار بدین.
اینجوری وقتی کارتون زیاده یا خسته هستین انرزی میگیرین از یاداوری نتیجه ای که اون شخص بهش رسیده و شماها دنبالش هستین

موفق باشین دوستای گلم
راستی یه تاپیک بود با عنوان کدبانوی سنتی که گویا حذف شده و خیلی از جهت الگودهی به من کمک کرد. اونجا یه خانومی بود به نام مادر که امیدوارم هرجا هست خودش و پسرش و همسرش حالشون خوب باشه. ازش ممنونم به خاطر انگیزه ای که در من ایجاد کرد.
میخواستم ادرس تاپیکش رو بذارم ولی انگار نیست دیگه
سلام نیکی جون مرسی از راهنماییت
البته چند روزی میشه که تو خونه با تی وی ورزش میکنم بعضی از وقتها هم با دختری میریم پارک با کالسکه
میشه بگی کارهای هنری کوچک مثل چیه ؟آخه من اصلا کارهایی که ظریف کاری دارن رو دوست ندارم
سلام به دوستای خوب و گل و زرنگم

امیدوارم همه تو زندگی خوش باشین و سلامت
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
من که دیگه واقعا بریدم خیلی خسته شدم باز و بی حوصله البته تو کارهای خونه خیلی بهتر شدم ولی از نظر روحی باز به هم ریخته شدم

همیشه فکر میکنم برای خودم زندگی نکردم هروقت برای خودم برنامه ریختم زندگی طوری پیش رفته که خرابش کرده

قبل از ازدواج عاشق پسر دیگه ای بودم 11 سال

از نظر خانوادگی خیلییییییییییییییییییییییییییی فرق داشتیم ولی می مردیم برای هم

نفسم بود عمرم همه چیزم خلاصه ..........

داستانش خیلی طولانیه از حوصله خارج

به خاطر مخالفت خانواده ها حماقت کردم و بعد از یه عالمه کش و گیر به این هوا که تمومش کنم به شوهر فعلیم جواب مثبت دادم

دوران نامزدی وحشتناک

شوهرم خیلییییییییی پسر خوبی بود و باهام صبوری کرد خیلی موقع ها هم بهم میفهموند که درک میکنه برام حکم جایگزین داره

بالاخره بهش علاقه من شدم و سعی کردم عشق قبلم رو بیشتر فراموش کنم

ولی از وقتی پسرم به دنیا اومد تمام عشق من فقط به پسرم میرسه نقش همسرم خیلی کمرنگ شد و اون هم میفهمه که دیگه دوستش ندارم مثل قبل

اصلا احساس نمیکنم دوستش دارم

حدود سه ماه پیش هم اختلاف شدیدی پیدا کردیم که پای خانواده ها وسط اومد و تا نزدیک جدایی هم پیش رفتیم


الانم باز اون طفلک داره برای زندگی تلاش میکنه و من فقط برای بچم

دیگه باهاش کنار نمیام خیلی بهش گیر میدم و خیلی با هم دعوامون میشه

این اون زندگی نیست که من میخواستم تقریبا غیر از پسرم به هرچیز که میخواستم نرسیدم

چه ازدواج چه پول چه تحصیلات و..................

خستم خیلی خیلی خیلی
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
همیشه تو زندگی برای خوش دیگران زندگی کردم نه برای خودم همیشه برای اینکه دیگران رو ناراحت نکنم از حق خودم گذشتم

خیلی بی روحیه شدم

طفلک بچم از داد و بیداد من و شوهرم خسته شده پسر نه ماهه نازم وقتی ما باهم دعوامون میشه با صدای ا اعتراض میکنه و با نگرانی به ما نگاه میکنه و گاهی گریه میکنه

کاش خدا نجاتم بده
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
به خدا گناه دارن
با این فرشته های کوچولو اینجوری نکنین. مگه خودتون نبودین که از تو آسمونا دعوتشون کردین روی زمین؟ مگه خودتون وقتی پدر و مادرتون با هم دعواشون میشد نمیگفتین اگه من بچه دار بشم ...!
سلام
من فقط از این تاپیک این یه صفحه رو خوندم
سمیه جون
به این فکر کن که اگه با عشقت ازدواج می کردی و بعد اخلاقتون با هم جور در نمیومد یا خیانت می کرد یا خیلی چیزای دیگه که معمولا توی دوره دوستی خودشو نشون نمیده و بعد از ازدواج پیش میاد اینجوری خیلی سختر بود
به نظر من همیشه اتفاقای که برامون خوبه میوفته حتی تلخترینشون یه جورایی صلاحمونه
قدر شوهرتو بچتو بدون و شکر خدا کن که شوهرت درکش زیاده و برای زندکیتون تلاش میکنه
نذار روزی برسه که ائنم خسته بشه و تلاشی نکنه تو هم کمکش کن چون یه دست صدا نداره با هم برای زندگیتون و گل پسرتون دست بزنین و غرق شادی باشین
مامان سمیه جان . مطمئن باش اگه با اون پسر هم ازدواج می کردی و با هم به مشکل برمی خوردید ، روزی هزار بار می گفتی چرا به حرف خانواده م گوش نکردم چرا ....

من روانشناس نیستم ولی اینکه می گین به خاطر دیگران همه کار کردم نشون دهنده نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفسه ، همسرتون رو هم به همین دلیل دیگه دوست ندارید چون خودتون رو دوست ندارید و قبول ندارید . اگه بتونی یه روانشناس برین خیلی از مشکلاتتون حل می شه . ما وقتی خودمون رو قبول نداریم چه جوری می تونیم چیزهایی که متعلق به ما هستند رو قبول داشته باشیم . به خاطر پسرتون برید مشاوره . اون نمی فهمه و نمی دونه که شما دارید مشاجره می کنید از نظر اون صدای شما یکی از ترسناک ترین چیزهاییه که داره می بینه چون شمارو مهربون دیده انتظار نداره از شما . خواهش می کنم هر وقت عصبانی می شی هر وقت هروقت فقط پاشو یه کم آب بخور ، فقط یک دقیقه به چشمای پسرت نگاه کن ، بهت قول می دم دیگه اروم می شی و جلوی اون با همسرت دعوا نمی کنی .
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز