تنبلی موقوف ( پایان دادن به حالتهای افسردگی و سستی و بیحالی در زندگی) صفحه 10

نیکی249

عضویت: 1389/08/18

تعداد پست: 553

انار، ستی، عروسک عزیز

ما اینجا می خواهیم با شروع انجام کارهای کوچک در خانه ،؛ خودمان را وادار به فعالیت بکنیم. و اینطوری راه را برای رسیدن به اهداف بزرگتر باز کنیم.
می خواهیم راه و روش شاد زندگی کردن را به یکدیگر یاد بدهیم.

موسیقی، ورزش، خواب کافی و منظم، غذاهای خانگی با درصد چربی و شوری پایین، پایین آوردن وزن، پوشیدن لباس های زیبا، کمی آرایش، دعا و عبادت به هر روش
این ها مواردی هستند که ما با آن می خواهیم روش زندگی مان را بهبود ببخشیم.
امیدوارم همگی مان موفق باشیم.

1390/04/28

|

17:56

ماهک178

عضویت: 1389/06/23

تعداد پست: 280

نیکى جان مرسى از حرفاى قشنگت.... بذار به سؤالاتت جواب بدم:
شب ها نه ولى صبح ها حتماً مسواک میزنم
هفته اى ٣ بار حمام
روزى ٣٠٠ بار جلو آینه خودمو نگاه میکنم :D
معمولاً زمانهایى که میخوام برم بیرون آرایش میکنم
میل جنسیم هم زیاده.....

حالا میشه بگى اینا نشونه ى چى هست؟؟؟

من خودمو نسبت به هم سن و سالاى خودم میسنجم،، تو سنى که من دارم اکثرِ دخترا همش در حال تفریح کردن و مهمونى رفتن و لذت بردن از زندگیشون هستن ولى من نه حوصله ى بیرون رفتن دارم نه حوصله ى غذا درست کردن و خونه دارى......!!

الان حدود ١ ساله که قرص سیتالوپرام میخورم و اصلاً دوست ندارم قطعش کنم چون شدیداً اضطراب دارم برِ همه چیز....

کلاسِ یوگا میرم و خییییییلى راضى هستم واقعاً بهم کمک میکنه که آرامش داشته باشم.... ولى هنوزم اون آدمِ فعال و شیطونى که قبلاً بودم نیستم! :(

1390/04/28

|

18:15

میشاد

عضویت: 1389/08/24

تعداد پست: 11831

سلام دوستان
من 4:30 از کار به خونه برگشتم به خودم قول دادم کمی بخوام و برم استخر.......گریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه الا از خواب بلند شدم یعنی استخر نرفتم/////////من از خودم خسته ام.دیگهاعتقاداتم رو هم از دست دادم.نمازم رو چون دیگه اعتقادی نداشتم ترک کردممممممممممممممممممممممممممو..خسته ام از زندگی.کاش نباشم

من منحصر به فردم. دوست میدارم و دوست داشته میشوم و آزادم.

1390/04/28

|

20:47

میشاد

عضویت: 1389/08/24

تعداد پست: 11831

عروسک جون یعنی انرژی لازم را از شوهرت دریافت نمیکنی؟

من منحصر به فردم. دوست میدارم و دوست داشته میشوم و آزادم.

1390/04/28

|

20:48

نیکی249

عضویت: 1389/08/18

تعداد پست: 553

خب خسته نباشید همگی.
امروز چطور بود؟
برای من که بد نبود. مهمترین کاری که کردم درست کردن بالشت پسرم بود که سه ماهی بود که امروز و فردا می کردم.
البته نشد کاملا درستش بکنم. مجبور شدم یک عالمه پر را داخل حمام جابجا کنم. وای که چقدر ازدست زدن به پر متنفرم. ولی چاره ای نبود.
ولی خب کارهای روزانه ام را انجام دادم.
ناهار لوبیا پلو پختم و شام کوکو سیب زمینی.
می خواستم یک حمام باحال هم با دخترم بروم که نشد. آب حمام سرد بود.
مهم نیست صبح اول وقت می روم.
سعی ام را کردم که امروز متفاوت باشم. که تا حدودی هم بودم.
ولی خب من متفاوت بودم ، شوهرم چی ؟ همون مرد بی حال و اخموی همیشگی.
ای بابا من که دیگه عادت کرده ام
بیایید تعریف کنید از امروز.

1390/04/28

|

23:36

نیکی249

عضویت: 1389/08/18

تعداد پست: 553

فردا صبح می رم خرید، می خوام برای برادرم و همسرش که اون طرف دنیا هستند یک بسته خوراکی بخرم و به همراه یک کارت تبریک برایشان پست کنم. هشتم مرداد تولد همسر برادرم هست. این کاری هست که سه هفته است که در فکرش هستم و هنوز عملی نکرده ام.

1390/04/28

|

23:38

مدیر استارتر

عضویت: 1388/03/05

تعداد پست: 4118

انار جون احساست رو درک میکنم منم اکثر مواقع همینطوریم حتی گاهی خود آزاری دارم میرم مطالب غمگین رو میخونم و خودم رو ضجر میدم

ولی حالا به این نتیجه رسیدم که باید تمومش کنم حداقل برای پسرم که نه ماهشه تو هم برای دختر سه ساله ات ما مادر هستیم

ما تنها نیستیم اگر درک کنیم که چقدر به وجود ما احتیاج دارن و چه قدر میتونیم مفید باشیم

به خاطر شوهرامون در نظر بگیریم اونا خوشون رو میزدن به افسردگی و میگفتن حال نداریم بریم سر کار چی میشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******

1390/04/28

|

23:38

نیکی249

عضویت: 1389/08/18

تعداد پست: 553

ای بابا میشاد جوون چهار ساعت خوابیدی؟
شب خوابت می بره؟

چرا ساعت را کوک نکردی؟
دختر خوب مگه خونه و زندگی نداری که این همه ساعت خوابیدی؟ پس شام چیکار کردی؟

خب اشکالی نداره فردا هم روز خداست. امروز نشد فردا برو.

1390/04/28

|

23:39

نیکی249

عضویت: 1389/08/18

تعداد پست: 553

من هم مثل انار بودم. همش در حال گریه و زاری. الان هم گاهی اینطوری می شوم. ولی من هم به خودم قول دادم بخاطر بچه هایم شاد باشم و با شادی زندگی کنم.
وقت برای گریه و زاری همیشه هست. بذاریم وقتی پیر شدیم و بچه ها از کنارمون رفتند اون موقع گریه کنیم.
حالا وقت خوب زندگی کردن هست.
من همسرم بیحال و وارفته ای دارم. که عین یک ماشین کوکی صبح ها راس ساعت هشت و نیم کوک می شود و از خانه بیرون می رود. شبها هم حدود ساعت نه تا نه ونیم با کوک تمام شده بر می گردد. نه حرفی، نه سخنی، نه تفریحی، .....

1390/04/28

|

23:43

مدیر استارتر

عضویت: 1388/03/05

تعداد پست: 4118

نیکی جون خیلی ممنون از کمک هات

جواب سوال هات

نه هرشب مسواک نمیزنم اگر هم بزنم یک ثانیه ای src="http://cdn.content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/000203F2.gif" border="0" title="Click to get more." >

هفته ای دو بار یا سه بار حمام

روزی دوسه بار تو آینه خودمو میبینم اونم خودم رو به خاطر هیکلم سرزنش میکنم

اصلا آرایش نمی کنم گاهی اگر بخوام برم بیرون

میل جنسی صفر

*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******

1390/04/28

|

23:44

مدیر استارتر

عضویت: 1388/03/05

تعداد پست: 4118

من الان میام پسری داره گریه میکنه

*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******

1390/04/28

|

23:44

مدیر استارتر

عضویت: 1388/03/05

تعداد پست: 4118

میشاد جون من هفته پیش سه روز نمازم رو سروقت خوندم خیلی احساس بهتری داشتم نمیدونم چرا ترکش کردم

*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******

1390/04/28

|

23:47

مدیر استارتر

عضویت: 1388/03/05

تعداد پست: 4118

میشاد جون خیلی خوابیدی اگر برنامه داری باید هرطور شده عملیش کنی تا حال بهتری داشته باشی

*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******

1390/04/28

|

23:48

مدیر استارتر

عضویت: 1388/03/05

تعداد پست: 4118

از خودم براتون بگم امروز روز بهتری بود حداق حالم بهتر بود

ملافه ها و رو متکی ها رو شستم

لباسهارم کمی جا به جا کردم

سروقت هم به شوشو ناهار دادم

*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******

1390/04/28

|

23:49