2777
2789
عنوان

چجوری به شو شو هاتون محبت میکنین؟

| مشاهده متن کامل بحث + 16214 بازدید | 85 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



یعنی همیشه این کارا رو میکنین؟هر دفعه که میره بیرون بدرقه اش میکنین؟یا هر بار میرین پیشواز؟والله شکوفه جون خواهر من اصلا در مورد مادر شوهر م پیش شوشو بد نمیگم یعنی اوایل نامزدیمون میگفتما ولی خیلی زود شو شو جون یادم داد که این کار خیلی بده !اخه هر بار که من گلایه ای میکردم سریع همه تقصیرارو مینداخت گردن من گردن شکسته و منو سوزان سوزان میذاشت منم یاد گرفتم دختر خوب نباید پشت سر ننه شوشو حرف بزنه!الان هم هر اتفاقی بیفته و هر ناراحتی ازشون داشته باشم بروم نمیارم پیش اقامون.ولی دیگه کر و کور شدنو هنوز یادم ندادن اقامووون.
راست میگین شوشوی من همیشه بهم یاداوری میکنه که به شکم مردا باید خوب رسید منم سعی میکنم خوب برسم ولی ببخشیدا از اون نظر رسیدن یعنی چی؟من هیچ وقت نه نمیگم بهش ولی خیلییییییییییییییییی هم کم پیش میاد که خودم شروع کنم اخه دوست ندارم نه بشنوم حالم بدجور گرفته میشه.
بهش احترام بذار ... بابت هر کار کوچیکش ازش تعریف کن باهاش مهربون باش و سعی کن فکرکنه که خیلی برات مهمه که اونو داری بذار حس کنه که به داشتنش افتخار می کنی بقیه اش هم عین مامان لیلا ....
بچه ها منم قبلا همه این کارای شماها رو میکردم.....ولی مدتیه از شوهرم دلسرد شدم و دیگه اون علاقه قلبی قدیم رو بهش ندارم......تظاهر کردن هم برام سخت شده.....حتی کار داره به جایی میرسه که داره ازش بدم میاد.....البته تقصیر خودشه......بعضی کارا و حرفایی که میزنه دلمو سرد میکنه
فاطیما جون و مامان سحر عزیز وقتی با همسرم ازدواج کردم البته قبل از ازدواح هم این حالت رو داشت به راحتی ابراز علاقه نمیکرد و محبتش رو نشون نمیداد بر عکس من که خیلی نیاز به شنیدن حرفهای محبت آمیزش داشتم برای همین از شروع زندگیمون یواش یواش ابراز محبت رو بهش یاد دادم همسر من البته نزدیک سی سال هست که اروپا زندگی میکنه برای همین تو کلامش سردی وجود داشت ولی الان اگه نگاش کنی زمین تا آسمون با اون موقع فرق میکنه اگه الان یک موقع من حال خوبی نداشته باشم بخاطر بارداری یا مسائلی که مدتی با خانواده اش داشتیم اون دیگه این رو از من میخواد و براش جالب نیست سردی از من ببینه ما خودمون با رفتارمون هست که به همسرمون یاد میدیم که چطور باهامون رفتار کنه
مامان لیلا حرفتو قبول دارم البته شوهر من اوایل خیلی با محبت بود ولی همزمان با بارداری من یه سری مشکلات کاری براش پیش اومدکه خیلی تحت فشار قرارش داد ودورانی که باید محبت بیشتر میکرد بهم رو تبدیل به بدترین و پر استرس ترین روزا کرد.حتی روزای اول بعد از زایمان هم تا من یه اخ میگفتم میگفت حقته گفتم طبیعی زایمان کن!!!!!!!!!!!!البته تا حدودی درکش میکردم چون خدلی تحت فشار بود ولی متاسفانه تاثیر بدی که روم گذشته باعث شده هنوز بعد از گذشت یک سال از زایمانم نتونم خودمو پیدا کنم و روز به روز هم داریم از هم دور میشیم.
من هم دقیقا همون کارهای مامان لیلا رو از روز اول ازدواج تا الان که دو سال گذشته انجام میدم و شوهرم خیلی راضی و ممنونه. بخصوص حالا که نی نی مون هم می خواد بیاد زندگی شیرین تر شده. مردا تشنه محبتن اینو فراموش نکن. چون مثل بچه ها هستن و هیچ وقت بزرگ نمی شن. عاشق این هستن که زنشون بهشون توجه و محبت کنه. اونوقت عاشق ترین مرد زمین می شن. به توصیه های مامان لیلا عمل کن. برای ما ها که جواب داده. اصلا هم سخت نیست. خودت هم لذت می بری.
کوچولوی من.... چطوری اینهمه عاشقم کردی مامانی؟؟؟؟؟
این اشتباهه که فکر کنیم نیاز مردا فقط ج ن س ی ه. اونهام مثل ما احساس دارن و محبت کردن و محبت دیدن رو دوست دارن. بخصوص توی این روابط برای اونها هم ارضا شدن از لحاظ روحی مهمه. بدون ابراز عشق و محبت نمی شه از این طریق شوهر داری کرد. مرد ها هم نیاز به توجه دارن.
کوچولوی من.... چطوری اینهمه عاشقم کردی مامانی؟؟؟؟؟
فاطیمای عزیزم همه ما توی زندگیمون لحظات تلخ و شیرین زیادی داریم من هم پنج ماه اول بارداریم خیلی بهم سخت گذشت اون هم بخاطر بارداری سخت و همینطور مشکلاتی که با خانواده همسرم داشتم باعث شده بود نه کنترل عصبی همسرم داشته باشه و نه من ولی همون احساسی که از روز اول تو دل همسرم کاشتم باعث شده زندگیمون خیلی آروم و شاد هست اینقدر به من وابسته شده وقتی چند روز رفته بودم پیش خواهرم سرش رو میزاشت روی بالش من و میخوابید و وقتی هم که مادرش رفت بجای اینکه ناراحت رفتنش باشه در حالی که نمیدونه کی قراره ببیندش ولی خوشحال بود و میگفت دوباره تنها شدیم و میتونیم به زندگیمون برسیم دیشب هم به من میگفت هیچ کس رو به اندازه من توی زندگیش دوست نداره فکر میکنم همه اینها نتیجه تلاشی هست که کردم برای اینکه عشق رو توی خونمون ریشه دار کنم امیدوارم همیشه همین ارامش توی خونمون باشه و به خونه شما هم بیاد
روزهای اول ازدواحمون وقتی میرفتم جلوی در به استقبالش براش خیلی جالب بود الان هم عشقش اینه که دختر کوجولومون به دنیا بیاد و هر دوتامون با خنده و جیغ و ویق بریم استقبالش و عشق میکنه
به قول سنتا جون مردها مثل بچه هستند همیشه منتظر این هستند که ما بهشون محبت کنیم اگه نکنیم به مرور زمان ازمون سرد میشن و فاصله میگیرن برای محبت کردن اگه پیش قدم بشی غرورت رو زیر پا نگذاشتی بلکه بهش یاد آور میشی که زندگی با عشق و علاقه چقدر قشنگتره
اونها به همسرشون از جهتی مثل مادرشون هم نگاه میکنند و محبت مادرانه رو هم ازشون میخوان و به قول دوستمون فقط نیاز جنسیشون رو ارضا کنیم کافی نیست نیازهای مهمتری هم دارن که زندگی رو گرمتر میکنه و حتی نیازهای جنسیشون رو هم هدفدارتر و با عشق بیشتر
موفق باشی دوست عزیزم
ممنون عزیزم ولی تا میام بهش نزدیک بشم منو از خودش میرونه.مثلا بغلش کنم شوتم میکنه اونور و میگه اه گرمم شد یا سرمو میذارم رو شونش خودشو میکشه کنار و میگه سرت سنگینه یا حتی میخوام رابطه شروع کنم بیتوجهی میکنه یه مدت هم هست که دیگه نمیاد تو تخت و تو هال رو کاناپه میخوابه.چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فاطیما جون با اینایی که می گی شاید شوهرت ازت دلخوره حالا درست یا غلط نمیدونم ... اما بهتره ازش خیلی رک بپرسی که اگه مشکلی داره باهم حلش کنین اینطوری روز به روز از هم دورتر میشین پس زودنر سعی کن حلش کنی
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792