2777
2789
عنوان

اباالفضل امیر است😔اگه دوستشون ندارید یا مخالفید نیاید

| مشاهده متن کامل بحث + 223 بازدید | 19 پست

شب تاریک و آسمان تاریک

کفر آماده و امام غریب

میروم خیمه خیمه میگردم

دلم‌امشب گرفته است عجیب

دیدی‌ای دل که آخر عمری

جگرم سوخت بی قرار شدم

شرّل فامیل بد اسیرم کرد

پیش آقام شرمسار شدم

از امان نامه قصدشان این بود

که بلرزد تن زنان حرم

کور خواندند من ابالفضلم

جان عباس هست و جان حرم

از همان وقت پیش چشم خیام

شدم از شرم زار و جان بر لب

باید الان وضو بسازم و بعد

بروم دستبوسی زینب

السلام علیک سیدتی!

نوکرت آمده به دیدارت

چه شده غصه میخوری خانم

به فدای قدت علمدارت

خادم اهل بیت بودن را

مادرم عاشقانه یادم داد

نوکری کردن تورا بی بی

به تمام‌جهان نخواهم داد

نداند به جز ذات پرودگار...که فردا چه بازی کند روزگار....روزای خوب میاد😊

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

«چشم تو دیدم و چشم‌تر من ریخت به هم

حال با وضع سر تو، سر من ریخت به هم


نه علمدارِسپاهم، که سپاهم بودی

تا تو پاشیده شدی، لشکر من ریخت به هم


مادرم آمده بالای تن بی دستت

از به هم ریختنت، مادر من ریخت به هم


قبل از آنی که تنم زیر سم اسب رود

ازتماشای تنت، پیکر من ریخت به هم


صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز

حرف معجر شده و خواهر من ریخت به هم


بی تو ناموس مرا در ملاءعام برند

غیرت الله ببین دختر من ریخت به هم»


نداند به جز ذات پرودگار...که فردا چه بازی کند روزگار....روزای خوب میاد😊
سهم من از زندگی چیزی به غیر از غم نشد
هیچکس غیر از برادرهام غمخوارم نشد

بعد تو عباس، زینب ماند و این نامحرمان
بعد تو دیگر برایم هیچکس محرم نشد

زود رفتی ماه من از آسمان خواهرت
فرصت حتی وداع ما دوتا باهم نشد‌
 
ای برادر هیچ در فکر امان‌نامه نباش
ذره‌ای از اعتبارت نزد زینب کم نشد

داشتم می‌آمدم در علقمه بالا سرت
در میان اینهمه نامرد نامحرم نشد

غصه سنگین تو پشت حسینم را شکست
هیچ داغی پس به سنگینی این ماتم نشد

کاشف الکرب الحسینی و پس از تو هیچکس…
بر دل خون حسین بن علی مرهم نشد

شمر مو‌های برادرزاده‌هایت را کشید
معجر اطفال بعد از تو دگر محکم نشد

تیر‌ها اینگونه‌ات کردند‌ای خوش روی من
ورنه هرگز صورت زیبای تو درهم نشد

با چه دشواری سوار ناقه عریان شدم
زانوان هیچکس در پیش پایم خم نشد»
نداند به جز ذات پرودگار...که فردا چه بازی کند روزگار....روزای خوب میاد😊
«ذکـرِ لاحـول ولا قـوه الا باالله‌
می‌کند بدرقه یِ راهت اباعبدالله
 
تو امـیدِ حـرمِ فاطمـیـونی آری
همه یِ عشقِ منی باید عَلَم برداری

مشک برداشته باذکرِ مدد فاطمه رفت
پسرِ صف شکنِ شیرِ خدا علقمه رفت

صف به صف می‌شکند لشکرِ روباهان را
اسـدالله به چـَنگ آوَرَد این میـدان را

قول داده به سکینه… به رقیه… به حسین
وَ نَدارد نشدی حرفِ علـمگیر حسین

قبرِ خود کَنده اگر هر که بیاید طرفش
او رسید علقمـه یا علقمـه آمد طرفش

آب می‌خواست خودش را به لبِ او بزند
مـَرهـَمی بر جگرِ داغ و تبِ او بزند

جهشی کرد و کفِ دستِ اباالفضل نشست
دست‌ها شـُل شد و افتاد و دلِ ماه شکست

یاد لبـهـایِ گلِ فاطـمه بی تابش کرد
یادِ آن غنچه که از تشنگی و غم غش کرد

با خودش زمزمه می‌کرد و مناجات و دعا
دیگر این دست می‌آید به چه کارِ سقا؟!

دستِ من خیس شده دستِ رقیه خشک است
بهتر این است که برگردم از اینجا بی دست

یادش افتاد نـظـر کرده به آبِ دریا
گفت: جا دارد اگر من بدهم چشمم را

ذکرِ یاحـیدرِ او داغِ دلِ صحرا شد
گـُرز آمد سـرِ او مثلِ سرِ مولا شد

سرِ عباس شبـیهِ سرِ بابا شده بود
فرقِ سر تا دمِ اَبرویِ عمو وا شده بود

بسته شد دیده یِ ماه و کمرِ شاه شکست
چند باری پسرِ فاطـمه در راه نشست

می‌گذارد به رویِ چشمِ تَرَش قرآن را…
یا که بوسه زده با گـریه به دستِ سقا

پسرِ فاطمه از زندگی اش سیر شده
شیر را روی زمین دیده زمین گیر شده

زینب آمـاده یِ دورانِ اسارت می‌شد
عمو افتاد و به ارباب جسارت می‌شد

به زمین خوردنِ ارباب کـرم خندیدند
عمو افتاده و می‌سوخت حرم… خندیدند

نفسِ عمـّه یِ سادات شده تنگ چرا؟!
گوشواره بِبَر اما… بی حیا چنگ چرا؟!

سرِ سـاقـیِ حـرم بر رویِ نِی پهلو زد
ندبه خوان عمه شد و به محملش اَبرو زد»
نداند به جز ذات پرودگار...که فردا چه بازی کند روزگار....روزای خوب میاد😊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

برنج

مهرشاه | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز