به مرور بهتر میشه خیلی حساسش نکن. ماشین رو هم از برق بکش. الان دخترم بیشتر دستمال کاغذی های تمیز و خرد میکنه (ریز ریز ) یعنی تبدیل به زباله و اونا رو میندازه البته میوه هایی که خوشش نمیاد هم جزوه زباله حساب میشه کلا کار منم چک کردن سطل شده
خاله نگار قربونت امضات خیلی انرژیه آفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرین
سلام کاملیا جان .چرا بچه رو دعوا میکنی عزیزم بچه است دیگه.یه سطل نتمیز بزار گوشه اتاق یا هال کلا جایی که بیشتر پسرت در طول روز اونجاست تا اگه چیز بدرد بخوری رو انداخت توش سریع پیداش کنی نزن بچه رو تهدیدش نکن این فرشته کوچولو رو
دقیقا همین کارارو دختر منم می کنه دیشب رزگونمو انداخته بود تو سطل خیلی شیک می ره در کابینت رو باز می کنه بعدم در سطل رو می ده بالا وپرتاب
اکثر این شیرین کاری (البته خرابکاریها) خنده داره دو روز پیش شیشه پاک کن و از من گرفت با دستمال منم خوشحال که دیگه دخترم کمک حالم شده . رفتم تو اتاق .. چند دقیقه بعد دیدم با ظرف خالی ( با در باز )و دستمال خوشحال اومده پیش من وای خدای من دیدم نصف فرش کرمم شده آبی درش و باز کرده بوده و کلا ریخته بوده بعد خواسته پاک کنه(بچم گفته چه کاریه هی پیس پیس بذار یه دفعه تمیزش کنم) میخواستم تمام موهام و بکنم
مادرهای عزیز چرا اینقدر از بچه هاتون غافل میشید که میرن توی ماشین لباسشویی گیر میکنن بعد تازه می فهمید و درشون میارید تو رو خدا مراقب بچه های نازنینتون باشید اتفاق که خبر نمیده
مریم گلی جون غفلت کدومه خواهر من جرات ندارم برم ببخشید دستشویی یعنی سریع کار خودش و میکنه فقط حواسم هست که ماشین از برق کشیدست. آخه نمیدونی چقدر خرابکار که
من دخترم دو سال و دو ماهشه بچه ها وقتی بچه هاتون بزرگتر میشن دلتون لک میزنه برای این روزها من الان که فیلمها و عکسهای کوچیکی دخترمو میبینم بغض میکنم دوست دارم برگردم به قبل.همینه دیگه تا بچه هامون کوچیکن آرزو میکنیم بزرگ بشن وقتی هم بزرگ میشن حسرت گذشته شونو میخوریم
آره واقعا شیرینن مخصوصا قسمت تفهیم موضوعات(نمیتونن حرف بزنن و میخوان یه چیزی رو به آدم بفهمونن ) وای عاشق این لحظه هستم
چند وقت پیش یه شیشه شیر دادم دستش یه بالش براش گذاشتم و گفتم اینجا بخواب تلویزیون نگاه کن شیرتو بخور وقتی برگشتم دیدم داره با شیشه شیر به گوشی تلفن اسباب بازیش شیر میده بهش گفتم عزیزم اینکه شیر نمیتونه بخوره نمی بینی دهنش بسته است خودت بخور دوباره رفتم آشپزخونه این بار وقتی برگشتم دیدم پسرم سر گوشی تلفن اسباب بازیش رو باز کرده شیشه شیرشو کلا خالی کرده بود توش 
نصفش هم از تو گوشیه ریخته بود زمین فهمیدم خوب فهمیده که چی بهش گفتم منتها تا همین حد تونسته برای خودش حلاجی کنه که برای اینکه گوشی تلفنش بتونه شیر بخوره به تصور خودش دهن گوشی رو که بسته بوده باز کرده
نصفش هم از تو گوشیه ریخته بود زمین فهمیدم خوب فهمیده که چی بهش گفتم منتها تا همین حد تونسته برای خودش حلاجی کنه که برای اینکه گوشی تلفنش بتونه شیر بخوره به تصور خودش دهن گوشی رو که بسته بوده باز کرده
کاملیا جون نتیجه: درمانی ندار جز صبر
کاملیا خیلی باحال بود دمش گرم
کاملیا خیلی باحال بود دمش گرم
مهدیه جون بابام خیلی پسرمو دوست داره خیلی هم تحمل میکنه همش هم به من تذکر میده یه وقت دعواش نکنی بچه است یه روز رفته بودم خونه اشون نزدیک یه ساعت پسرم تو اتاق پدرم بود صدای پدرم هر چند دقیقه یه بار می اومد عزیزم نکن نه اونو بر ندار نه اینو بذار ء نکش دست نزن به اون اونو پرت نکن می افته رو سرت برو اونور بیا اینجا ء تلویزیون رو دست نزن سیم برقو نکش اونو نزن رو آینه میشکنه.... آخرش دیگه صبرش تموم شد دیدم بابام در اتاقشو باز کرد گفت بیا برو بیرون
کاملیا جان زیاد نه به بچه ها گفتن و این کارو بکن و این کارو نکن باعث میشه اعتماد به نفسشون پایین بیاد و مضطرب بار بیان من کلا دخترمو آزاد میزارم مگه مواقعی که خطری تهدیدش کنه از سه سالگی به بعد بایدها و نبایدها رو باید بهشون گفت
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز