برادرشو میبره تا تهراان و برمیگرده. نیم ساعت دیگه راه میفتن. البته از صبح زود رفته سرکار و از اونجا میرن. یکشنبه میاد.
برادرش هم فقط بلده ازمون خرج کنه و زحمتمون بده. هیچ کاری بلد نیست و خیلیم بی ادبه.
خیلی ناراحتم که به خاطر اون باهاش دعوام شد و الانم دلتنگم و نمیتونم زنگ هم بزنم