2777
2789
عنوان

روز مادر بدون مادر(اونایی که مامان ندارن بیان تو)

| مشاهده متن کامل بحث + 17554 بازدید | 83 پست
الان اینقدر بغض توی گلومه .
دلم میخواد بلند بلند گریه کنم
مامانم 55 سالشه
معلم بوده
خیلی سخته
االان 6 ساله که خونه نشین شده.
خدا همه مریضارو شفا بده.
و همه مادر و پدرهایی که دستشون از این دنیا کوتاه بیامرزه.
صدف جون همیشه آدم تا چیزی رو داره قدرش رو نمیدونه .
وقتی اونو از داست داد میفهمه که اون موقع دیگه خیلی دیره.
خدایا منو ببخش

دلتنگــــــــم .... دلتنگ آنچه که میتــــوانست باشد و حالا نیـســـــــــت....

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



شادی و صدف عزیز انشاالله همیشه سرزنده و شاد باشید... خدا تمام مامانهایه دنیا رو بیامرزه.. حالا که مامان شدم میفهمم که چقدر کار سختیه... مامان من 8 سال بیمار بود سرطان ریه داشت حسابی ازبین رفته بود... به خاطر شیمی درمانی پی در پی تمام موهاش ریخته بود وقتی یادم میاد اون موقعی که از درد به خودش می پیچید ولی صداش در نمیومد احساس بدی بهم دست میده و میخوام همش گریه کنم... دو ماه دیگه دهمین ساله که دیگه پیش ما نیست... بابایه نازنینم به عشق اون روزها هست که هنوز داره زندگی میکنه و هنوز ازدواج نکرده ... هرچند ماها هیچکدوم نمی خواهیم که بابا تنها بمونه اما قبول نمی کنه که ازدواج کنه... به خدا دیگه از این جور مردها کم پیدا میشه! بچه ها گریم گرفت...........
رومی جونم خدا مادرت و رحمت کنه پس باید امید وار باشم که کسی جای مامانم نمیاد بابای منم خیلی بی تاب برای مامانم تو این مدت 10 کیلو وزن کم کرده

مهنوش جان خدا ایشاالله هر چه زود به مامان سلامتیش و برگردونه مامان منم روز 24 اسفند ماه سکته مغزی کرد یه هفته بیمارستان بود و بعد پروااز کرد به روح خودش قسم هنوز باورم نشده گریهههههههههههههههههه

بعضی وقتا میگم کاش کل بدنش فلج بود فقط زنده بود و سایش بالای سرمون بود ولی افسوس
من خیلی به مامانم وابسته بودم تحملش خیلی برام سخته دعا کنین بتونم از این امتحان سخت سر بلند بیرون بیام
سلام
منم یک سال و چهار روزه که مامانم رو از دست دادم توی یه تصادف و الان دومین بار که روز مادر بدون اون هستیم و غمش داره خفم میکنه ولی کاری از دستم برنمیاد این روزها خیلی سخت تر میگذره بخصوص که همه در تکاپوی خرید برای مامانهاشون هستند (الهی خدا براشون نگه داره ) نصیب من هم شده آه و حسرت
خدا به هممون صبر بده و الهی بهترین جای بهشت جایگاهشون باشه و با خود حضرت زهرا همنشین باشن
برآنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، آنچه ریخت، حسرت نخور...زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد
الهی رومی جون منم توی اون تصادف بودم و ضربه مغزی شدم فکرش رو بکن بعد یه هفته به هوش اومدم و دیدم مامانم دیگه نیست
خیلی زجر میکشم
برآنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، آنچه ریخت، حسرت نخور...زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد
نه رومی جون ندارم شوشو مشکل داره البته پارسال حامله شدم ولی سقط شد بعد 5 سال دوباره نمی دونم چی میشه و کی
شما نی نی داری ؟
البته یه وقتایی فکر میکردم اگه داشتم چه خوب بود و باهاش سرگرم بودم ولی بعضی وقتا هم میگم اگه بود اصلا حوصله نداشتم باهاش سروکله بزنم خلاصه موندم تو کار خودم ولی خدا کنه که این بار بدون دردسر نی نی دار بشم
برآنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، آنچه ریخت، حسرت نخور...زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد
ممنونم شادی جون . ایشاله خدا مادرتو بیامرزه.
خیلی سخته . منم به مامانم خیلی وابسته هستم.
فکرشو بکنید الان که پسر 9 ماهشه و 3 ساله که من ازدواج کردم 24 ساعته پیشه مامانمم و ازش نگهداری میکنم.
خیلی میترسم از اینکه از دستش بدم خدایی نکرده.
الان همیشه با پسرم بازی میکنه . سربسرش میذاره و خیلی خیلی دوستش داره تصور اینکه یه روز نباشه و من جای خالیشو ببینم دیوونم میکنه . دارم گریه میکنم الان .
بغض داره خفم میکنه.
مامانم مادرشو خیلی دوست داشت . هنوزم که هنوزه یادش که میوفته گریه میکنه .
ما کلا خیلی خانواده عاطفی هستیم. مخصوصا من .
نمیدونم چی کار کنم.
البته الان خدارو شکر حال عمومیه مامانم خوبه . ولی خودتون میدونید که همچین مریضایی به تار مویی بندن.
تورو خدا دعا کنید خوب بشه.
یلدا جون امیدوارم روح مامانت قرین رحمت باشه. خیلی سخته.
چند روز پیش همسایمون یه مادرو دختر بودن با ماشین تصادف میکنن و هردوشون میمیرن.
از توی کوچشون که رد میشدیم کوچه غمناک بود . من که خیلی گریه کردم.
دلتنگــــــــم .... دلتنگ آنچه که میتــــوانست باشد و حالا نیـســـــــــت....
یلدا جون من هم حال و حوصله ی بچه رو نداشتم ولی وقتی اومد به همراه خودش یه دنیا عشق و امید بهم داد...من یه پسره 7 ماهه دارم...مهنوش جون خدا سایه مادرت از سرت کم نکنه.. خدا خودش بزرگه.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792