2777
2789
عنوان

مادر داغدیده

2157 بازدید | 51 پست

سلام به همگی 

منم یه مادر داغدیده هستم الان 8 روزه که گل دختر نازمو از دست دادم از بس داغون بودم اومدم و سرگذشت شماهارو خوندم و اشک ریختم و متاثر شدم انقد این چن روزه با نبودنش آه کشیدمو اشک  ریختم که دو روز پیش حملات عصبی بهم دست داد و بیمارستان بستریم کردند مرگ و ب چشم دیدم تموم بدنم ناتوان بود و فقط اشک می ریختم… 

من حاملگی تقریبا خوبی داشتم شبا مشکل لگن درد و بی خوابی داشتم اما همه رو ب عشق بچم تحمل میکردم تو هفته 13 جفتم خونریزی کرد و رفتم بیمارستان بهشتی اصفهان یکی از بدترین بیمارستان ها بدترین رفتار ممکن رو باهام داشتند من بیقراری میکردم و اونا دعوام میکردن ک چرا ساعت 3 نصفه شب اومدی قلبم داشت میومد تو دهنم خلاصه معاینه ام کرد و گفت دهانه رحمت یکم باز شده و برو خونه احتمالا تا صب بچت دفع میشه بیا قسطش کن منم حس کردم دیگه قلبم نمیزنه با حالت زار رفتم پیش شوهرم و قضیه رو بهش گفتم همش تو خیابونا سردرگم میچرخیدیم منتظر بودیم صبح بشه بریم سونو مطمئن بشیم بچه سالمه یا نه بالاخره ساعت ⏰ 8 سونو دادم و گفتن بچه سالمه انگار دنیارو بهم دادن و فقط اشک شوق می ریختم و خداروشکر میکردم و گفت جفتت خونریزی کرده و یه لکه خون هم هست ک برطرف میشه و دکترم بهم شیاف پروژسترون داد و 10روز استراحت نسبی هرچند سخت ولی به خیر گذشت ازمایش قند دادم بهم گفتن دیابت بارداری داری و روزی یه متفورمین میخوردم تا هفته 37 ک مجددا ازمایش دادم و گفتن خوبه و نیازی نیس دیگه قرص متفورمین بخوری و منم قطع کردم همه چی خیلی خوب پیش میرفت منم نرمال بودم اما همیشه استرس زایمان طبیعی داشتم و میترسیدم از دکترم خواستم منو سزارین کنه اما گفت لگنت خوبه و میتونی اما نمیدونم چرا باز استرس داشتم و تموم فکرم درگیر بود روز چهارشتبه هفته 39 دکترم اخرین معاینه رو کرد و گفت دهانه رحمت هنو باز نشده پیاده روی داشته باش و کپسول گل مغربی بهم داد که روزی دوبار استفاده کنم و نوبتمو برای 5 روز دیگه روز دوشنبه گذاشت  تا برم مطبش یکشنبه صبح 1روز قبل از رفتنم پیش دکتر از خواب که بیدار شدم اسهال گرفتم گفتم شاید نشونه زایمان باشه صبحونمو ک خوردم متوجه شدم بچم حرکتی نداره گفتم شاید چون زود بیدار شدم رفتم بیرون و کارمو انجام دادم و خونه مامانم رفتم دیگه شدیدا نگران شده بودم هیچ حرکتی نداره مامانتم بهم ابمیوه شیرین داد و 20 دقیقه صبر کردم خبری از حرکاتش نبود سریع با شوهرم به بیمارستان رفتیم دستگارو گذاشت اما هیچ صدایی از قلبش نشنیدیم ماما گفت شاید دستگاه ما خرابه یکی دیگه امتحان کرد باز بی فایده قلبم داشت از جا کنده میشد تموم بدنم یخ کرده بود نمیخواستم بپذیرم و باور کردنش مشکل هاج و واج مونده بودم سریع بردنم سونو مسئول سونو تا چک کرد گفت این قلبشه نمیزنه بچه مرده برای ی لحظه ضربان قلبم و نشنیدم داد میزدم که دروغه بازم چک کن شوک عصبی بدی بهم وارد شد و من فقط زجه میزدم بمیرم برا شوهرم اونم شوک شده بود ب دکترم اطلاع دادن و اومد و من ب دکترم گفتم چرا اینجوری شد و اونم گفت مرگ ناگهانیه و دست ما نیس و دل داریم میداد اما قلبم راضی نمیشد نمیدونم چرا اون لحظه نمردم فقط… بهم گفتن اماده شو برای زایمان طبیعی من که همون اول میترسیدم اون لحظه هم ک روحیه ام داغون بود گفتم من نمیخوام طبیعی بدنیا بیارم و دکترم گفت ما بچه مرده رو سزارین نمیکنیم برای تو خریه خلاصه بردنم زایشگاه انقد حالم بد بود فقط خواستم شوهرم کنارم باشه کیسه ابمو پاره کردن و سرم زدن و امپول فشار ساعت 6 عصر که رفتم با هزار درد و سختی که دیگه در جریان هستید 3 نصفه شب بچم بدنیا اومد نزاشتن ببینمش و سریع بردنش و مدام چکش میکردن یکی میگفت گوشاش پایینه یکی میگفت لب و دهنش ی جوریه نمیتونستم بپذیرم چون مطمئن بودم بچه من هیچ مشکلی نداشت میدونم فرشته نازم سالم بود بچمو تو سطل گذاشتن خیلی برام سخت بود 9ماه با سختی و امید منتظرش باشی حالا جاش کجاباید باشه تو خودم میسوختم و دم نمیزدم هیچ حرفی هیچ گریه ای فقط دلم خون بود فرداش شوهرم فرشته نازمو برد ازمایشگاه پاتولوژی گفتن جوابش 20رو دیگه میاد و ما همچنان منتظریم

نمیدونم علت چیه ولی همه میگن بچه رسیده بوده از وقتش گذشته خیلی سخته اما از دیشب تصمیم گرفتم راضی باشم ب رضای خدا عمرش ب این دنیا نبود انشالله منم 6 ماهه دیگه اقدام میکنم برای بارداری

 من وقتی اومدم اینجا از همتون انرژی گرفتم و تصمیم گرفتم دیگه غصه نخورم خدا انشالله دامن هممون رو سبز میکنه الهی امین

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



عزیزم چقدر سخت ایشالله زودی خداوند بغلتو بایه نینی خوشکل پرکنه گلم هیچ کارخدابی حکمت نیست فقط مانمیتونم درکش کنیم امیدت بخداباشه 

خدایا هزارمرتبه شکر❤خدایا من روتو خیلی حساب باز کردم🧚‍ باز دم غریبه ها گرم، مارو رنگ کردن ولی نفروختن💔

عزیزم 

خیلی ناراحت شدم خداوند به شما و همسرت صبر جمیل بده و فرزندان سالم و صالح 

از خزانه لطف و مهربانی خدا چیزی کم نمیشه امیدت به خداوند باشه 

یا قاهر العدو یا والی الولی یا مظهر العجائب یا مرتضی علی ع
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز