2777
2789
عنوان

می خوام جدا بشم و بجه هام پیش پدرشون بمونن

| مشاهده متن کامل بحث + 12094 بازدید | 124 پست
عزیز دلم من خیلی خوب درکت می کنم. همسر من هم همین طور بود. رابطه های پنهانی زیادی داشت و به من خیانت کرد در اون دوره من سرطان داشتم، پسرم تازه دانشگاه قبول شده بود و دخترم دبیرستانی بود. من زن مستقلی بودم.پدرم بزرگترین و بهترین نصیحیتی که بهم کرد این بود که همیشه روی پای خودت باش و محتاج شوهرت و هیچ مرد دیگه ای نشو. من یه آپارتمان داشتم و پس انداز. چون واقعاً بیست سال اون شرایط و شوهرمو تحمل کرده بودم و در اوج بیماری بودم دیگه نتونستم. نمی تونستم ببینم که من دارم رنج می کشم و شوهرم با یک زن دیگه داره کیف می کنه و اصلاً یادش رفته زنی داره.... ما جدا شدیم. چند ماه بعدش خدا رو شکر من از درمانم نتیجه گرفتم و یکی دو سال بعدش با آقایی آَشنا شدم که دقیقاً نقظه ی مقابل شوهرم بود. مرد خیلی دوست داشتنی و خوبی که دوستم داشت و با هم ازدواج کردیم...تو هم ناامید نباش.اینا رو گفتم که بدونی آدمایی با شرایط بدتر از تو هم تو این دنیا وجود دارن پس سعی کن به خودت مسلط باشی و بهترین تصمیم رو بگیری....
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران ...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


مانیا خانم چیزایی که توی اطلاعاتتون نوشته بودین خوندم. سلیقه هامون خیلی به هم نزدیکه.
از آشنایی با شما خانم موفق و با اراده خوشحال شدم.
کوچیک شما دریا
درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر...درین سراچه بازیچه غیر عشق مباز
سها جون طلاق اخرین راه حله!!!!!!!!!!!!میدونم چقدر سختی میکشی ولی بچه هائی داری که خیلی ها آرزوی داشتنش رو دارن من خودم بعد از چندین بارداری ناموفق و بعد از چندین سال زندگی پسرم رو به دنیا آوردم .......راجب زندگیت خب فکر کن فرشته هائی که خدا بهت هدیه کرده از هر چیزی با ارزش ترن به نظر خودت وجود اون زن کثیف میارزه به نبودن بچه ها در کنار و آغوش گرمت .....محبتی که اونا از هیچکس جز مادرشون نمی تونن طلب کنن....اونا ناتوانن در مقابل سختیها بدیها زشتیها کم میارن به خاطر اونا از خودت بگذر.....این جمله ی خیلی سنگینیه و خیلی سخت ....اما شوهرت جزء مردان ننگین این جامعست مردائی که راحت زن و بچشون رو به آغوش هرزه ای ناچیز میفروشند که اگه به نظر من این زن هرزه و کثیف نبود راضی به بی پدر کردن این فرشته کوچولوها نمی شد!!!!!!!! اگه نتونستی زندگی کنی بچه هاتو دست این مرد نده برای زجر دادن به این زن و مرد بچه هات و اسلحه قرار نده....بچه ها مال تو هستن حاصل تمام دردها و زجرهات....حاصل تمام عمرت میتونن باشت ثمره ی زندگیت رو نزار به تاراج ببرن......مادر یعنی صبر....استقامت...درد....ایثار....سراپا مهربانی....تنهاشون نزار....کاری و که پدرشون با تو کرد رو با اونا نکن.....
.....مادری دارم آرام
بی پروا از سکوت آب ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیف تر از انوار بهار
کلامش آفتاب ،صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمی دانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را





آسمان را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظهء خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
***
کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم
***
درپی عشق شدم
تا درآئینهء او چهرهء مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهء روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمهء زیبایی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
__________________

استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است


عزیزم خیلی صبر داری به خدا 2 سال کم نیست من تحمل 2 روزشم ندارم.بگو بچه هارو نمیخوام ببین چی میگه؟اگه اون زن بخواد باش زندگی کنه فکر نکنم بچه هارو قبول کنه.تو سعی خودتو کردی یه کم به فکر خودت باش
مهسا جون یعنی چی ؟؟؟ من متوجه نمیشم یعنی از بچه هاش راست راستی بگذره؟؟؟؟!!!!!!!!! بابا که ولشون کرده مامانم ولشون کنه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! ببخشید آدم موقعی که مادر میخواد بشه باید فکر خیلی چیزا رو بکنه!!!!!!!!! اینکه اگه بگی پدر چی نباید فکر کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باید بگم پدر علاقش به بچش حتی نصف علاقه ای که مادر به کودکش داره نیست.......تو رو خدا اینجوری راجب بچه ها تصمیم نگیرید!!!! اونا مگه به خاصه ی خودشون دنیا اومدن....اگه خدا آرزوی یه بچه را سالها تو دل مادرا میذاشت و بعد بهشون بچه میداد دیگه خودشون رو نمیدیدن!!!!!!!!!!!
سلام خانمی منم مشکل شما رو دارم البته نه در مورد شوهرم.در مورد پدرم.مادرم با اینکه می دونست بابام داره خیانت م کنه به خاطر بچه هاش وایستاد و ادامه داد 30 سال زجر کشید.الانم داره ادامه می ده ولی حالا که بچه ها ازدواج کردن و رفتن خیلی تنهاست.بابا هم همچنان مشغول گندکاریای خودشه.بعضی وقتا می گم کاش به پای ما نمی نشست و جوون که بود طلاق می گرفت.بعدش به خودم می گم اون موقع ما اینقدر خوشبخت نمی شدیم.ولی یه چیزی رو متمئن باش این جور ادما درست بشو نیستن.مثل بابای من........
سلامتی عشق “مادر” که هزار بار دلشو میشکونی ولی وقتی بعد از مدتی صداش میکنی مامان میگه جانم مامان …. !!!
عزیزانم سلامی دوباره

پست رعنا رو بخونید.دقیقا مشکل منو عنوان کرده.مشکل من اینه که به هیچ عنوان نمی تونم با این کار شوهرم کنار بیام.هر لحظه که بهش فکر می کنم می میرم و زنده می شم.داغون میشم.زجر آوره.

همونطور که رعنا گفت همچین آدمایی بعیده که دست از کارشون بردارن.و من اگه بخوام این زندگی رو ادامه بدم ...روز به روز داغون تر و پیر تر میشم و در نهایت بچه ها بزرگ میشن و میرن دنبال زندگی خودشون و من با یه مرد هرزه تنها می مونم که فکر می کنم روز به روز وقیح تر میشه و شاید تا چند سال دیگه پنهان کاری هم نکنه.

متاسفانه شرایط مناسبی برای پذیرفتن بچه ها بعد از طلاق هم ندارم.از طرفی موندنم در این زندگی یعنی فنا شدن خودم.اینه که واقعا در موندم.نمی دونم چه کنم؟
هیچ آسانسوری برای رسیدن به موفقیت ساخته نشده ، پله ها را یکی یکی باید بروید.
سها جون درک شرایط شما واقعا سخته اول از خدا بعد به واسطه:
با اسناد محکمه پسند به خانواده خودت و اگه باخانوادش مشکل نداری به خانواده خودش و بعد کسانیکه پیششون معضوریت داره در میان بگذار و کمک بخواه و در مقابلش محکم و استوار باش خودت رو ضعیف و تنها نشون نده بدون خدا کنارت هست
الهــــی و ربـــی من لی غیرک ...
خدایا! تو پناهِ منی وقتی راهها با همه وسعتشان تنگ می شوند...
بدون تو مقصر نیستی انسانها اللخصوص مردها اگه بعد ذات باشن هستن حتی تو زندان
بهتره با حوصله بایک مشاوره خوب در میان بگذاری نشد نداره شاید برگشت 2 سال صبر کردی واقعا مردونگی کردی
ولی حالا که تصمیم قطعی میخوای بگیری درست تصمیم بگیر
الهــــی و ربـــی من لی غیرک ...
خدایا! تو پناهِ منی وقتی راهها با همه وسعتشان تنگ می شوند...
سها جون واقعا اگه زندگی برات غیر قابل تحمل شده و داری زجر میکشی.... خودتو نجات بده. اگه خانوادت بتونن از نظر مالی ( حتی در حد کم) تامینت کنن هم عالیه. و اگه شوهرت قبول میکنه خرجی بچه ها رو بده که حتما حضانتشون رو بگیر در غیر اینصورت بچه ها رو از ته دل بسپار به خدا و خدا حمایتشون میکنه . مادر طلاق گرفته ی قوی و سرحال و خوشبخت، خیلی بهتر از یه مادر موندنی ضعیف و رنج کشیده و داغون ، با کلی مشکل روحی و روانی هست. مطمئن باش بچه ها هم وقتی بزرگ بشن حق رو به شما میدن. با یه مردی که خیانت رو حقش میدونه و نه یه اشتباه زودگذر، زندگی خیلی سخته. گرچه که همه ی مردها بعد از اینکه حسابی به کیفشون برسن، بعد از چند سال دوباره میخوان برگردن سر خونه و زندگی اولشون..... ولی به چه قیمتی؟ سها جون قوی باش و تصمیم بگیر . از ته دل آرزو میکنم خیلی زود آرامش و دل خوشی پیدا کنی.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز