ماری عزیزم حالت چطوره؟
بله منم یه پسر دو سال و نیم دارم. این بارداریم ناخواسته بود همسرم روز اولی که فهمید باردارم بهم گفت سقط کن ولی من گفتم بخاطر خدا که هرگز اینکارو نمیکنم به لطف و موهبتش پشت پا نمیزم خیلی بارداریم سختی کشیدم چون دست تنها بودم با یه بچه کوچیک تو شهر غریب بدون هیچ کمکی..من همسرم کنترلر پرواز برج مراقبته موقتا باید مناطق محروم خدمت کنه و جنوب زندگی میکنیم گرچه همه کارهای پزشکیمون و خرید و ..تهرانه چون خانواده هامون تاینجان.ولی تو بارداری میگفتم خدایا تو یار و یاور غریبا هستی و چون دیدی اون بچه رو نگه داشتم هوامو داری و کمکم میکنی..
ولی عجیب غریب بچه تو شکمم رو دوست داشتم عاشقش بودم واسم با پسر اولم هیچ فرقی نداشت چه بسا گاهی از پسرم بیشتر دوسش داشتم عاشق اسمش بودم همش روزا و شبا با خودم اسمشو زیر لب صدا میکردم:آدریان😭😭😭😭
نمیشه عزیرم انشالله مثل بارداری اولتونه باور میکنی منم ایقده این پسرمو دوست داشتم هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم این یکی راهم انداره محمدم دوست داشته باشم یه روز داشتم مقایسه میکردم دیدم خدایا نمیشه نمیشه حتی یه لحظه مقایسشون کنم قربونش برم جون و دلم بود گفتم خداحون دستمو پامو چشممو کلیه امو ازم بگیر پسرمو نه
