ماه هفتم بودم بعد اینکه همه سونوها و غربالگری ها همه سلامت بچه رو نشون داده بودن بهم گفتن جنینت مشکل ستون فقرات داره و بعد ام آر آی و کلی حرص و جوش و ...گفتن فقط یه عمل کوچیک بعد تولد داره بعدش کاملا سالم میشه اما دو روز بعد تولد که انتقال داده بودیم بیمارستان برای جراحی متوجه شدن بچه مشکل قلبی هم داره و متاسفانه دچار حمله قلبی شد و انژیو کردن گفتن کلی رگهای قلبش تشکیل نشده و ... بستری شد ان آی سیو و گفتن هم شما و هم بچه آزمایش ژنتیک بدید بعد تصمیم میگیریم بچه جراحی بشه یا نه و متاسفانه بچه دو هفته بعد تولد قبل اینکه جواب ازمایشش بیاد از دنیا رفت
خیلی شرایط سختی رو تحمل کردم تو دوماه آخر مدام درگیر دکتر و ام آر آی و بیمارستان بودم خیلی وحشتناک بود نه راه سقط داشتم نه کاری ازم براش بر میومد بدترین روزهای عمرم رو سپری کردم از طرفی سلامت خودمم بخاطر اینکه مایع امینوتیک خیلی بیشتر از حد مجاز بود تو خطر بود و باید بستری میشدم که قبول نکردم روحیم وحشتناک بود از فشار ناراحتی تو دوماه نصف موهام سفید شدن فکر نمیکردم دیگه بتونم شرایط بارداری رو تحمل کنم اما خدا بهم لطف کرد و قلبم رو آروم کرد و یه شانس مجدد به خودم دادم من و همسرم آزمایش ژنتیکمون بدون مشکل بود فقط بهمون توصیه کردن یا ازمایش دی ان ای سلفری انجام بدیم یا امینوسنتز که من خودم امینو رو ترجیح میدم بخاطر صددرصد بودنش میخام اینبار دیگه با آرامش کامل بقیه هفته هارو طی کنم
پسر من با وزن ۳کلید ونیم به دنیا اومد بعد از ده روز که تو خونه بود دیدم نفسش داره تند میشه بردم بیمارستان اونا هم گفتم ما اینجا تجهیزات نداریم فرستادن جای دیگه گفتن مشکل قلبه بعد دوسه روز گفتن خوبه قلبش فقط کمی ورم داره فردا دستگاه را جدا میکنیم پس فردا بیا شیرش بده نمیدونی چقدر خوشحالبودم رو پا بند نبودم ولی شی که رفتم وای صدای گریشو که شنیدم بدون اینکه دستامو بشورم بدو بدو خودمو رسوندم بهش چقدر خوشحال بودم صداشو بعد چند روز شنیدم ..غروب روز بعد پرکشید 😭😭😭😭😭😭
چرا این همه مشکل بچه داری زباد شده 😔😔😔
عزیزم خوب درکت میکنم از دست دادن نوزاد خیلی خیلی سخته من فقط بچمو اون لحظه که سزارین شدم یک لحظه دیدم بعدش فرستادنش تهران بستری بشه و نذاشتن من برم دیدنش حتی بغلش هم نکردم بعد ده روز که به زور همسرم و راضی کردم من رو هم ببره بهم گفتن مشکل قلبی هم داره که من بیهوش شدم تحملش خیلی سخت بود چند روز بعد هم از دنیا رفت فقط روزی پنج دقه تو سی ای سی یو میتونستیم ببینیمش که کلا خواب بود و همه بدنش سوراخ سوراخ حتی از سرش هم رگ گرفته بودن وقتی از دنیا رفت فقط خداروبخاطر این شکر میکردم از درد و رنج بیمارستان راحت شد بچم
