اخ چقدر سختی کشیدی تو
و منی که خیلی میفهممت چون تقریبا شبیه بود وضع منم
چقدر منتظر بودم چه فکرا داشتم
یک شب که رفتم چکاب دکتر ابلهم گفت فردا برو ان اس تی محض احتیاط!
بیمارستان رفتن همانا....
منم تنها بودم با شکم پاره پاره بخاطر کرونا نمیزاشتن هیچکی بیاد حتی پدرش تو اون دوازده روز شاید کلا ده دقیقه دیدش
وقتی نیم ساعت اومدم دوش بگیرم برگردم، زنگ زدن....
به شوهرم گفته بودن مادرشو نیااار!!!!! وقتی رسیدیم منو دیدن در ان ای سیو رو باز نمیکردن از ترسشون، بعدم زنگ زدن حراست اومد، حتی نمیخواستن بزارن ببینمش
الهی بمیرم براش نیم ساعت قبل رو تختش بود، نفس میکشید، بود، نیم ساعت بعد بیشرفا با ملافه خونی و سبد اوردنش
من همونجا مردم تمم شدم کمرم شکست افتادم کف زمین
هیچ وقت نفهمیدم چه کردن با پسر مظلومم
ببین دردددده دردددددد
همین امشب دخترم تو بغلم بود یک لحظه قلبم گرفت، از خودم بدم اومد و بیشتر از خدا
چجور دلش اومد اون بچم تو سرما چند سال زیر خاک... بیگناه
و این افکار بوده و هست گمونم تا ابد