عزیز دلم این مدتی که حالم بد بود هر شب گریه میکردم برای بچه ام
شوهرم ناراحت میشد فقط کفت فعلا درست رو بخون تموم بشه بعد یک فکری میکنیم
ولی اینکه فکر کنی بخوای خودت حامله بشی دوباره محاله
فکر میکنم به فرزند خوانده یکم راضی شده اخه من هر وقت میرم مهد کودک یا مدرسه کار میکنماینقدر میام از بچه ها تعریف میکنم میگم خیلی دوستشون دارم بغلشون میکنم اونا هم بمن وابسته شدن ، فکر میکنم نظرش یکم عوض شده در مورد این قضیه
ولی با رحم اجاره و مخصوصا حاملگی دوباره خودم به شدت مخالفه
از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که من برای آزمایش خون بیشتر برم بیمارستان و آزمایش بدم شوهرم میگه تو که قرار نیس حامله بشی نمیخواد بری آزمایش بدی ولش کن
قراره عید یا اپل تابستون با شوهرم بریم ایران شدیدا توی این فکرم که راضی اش کنم رحم اجاره بگیرم ایران
ولی انگار همه درها بروی من بسته شده نه رحم اجاره نه حاملگی مجدد و نه حتی فرزند خوانده
خدا همه درها رو برای من بسته کاش حداقل یکیش رو باز میذاشت دلم خوش بود