استخاره
مشهد
موبايل 05132250091
سر بارداری دومم بعد کلی زجو در اخر کورتاژ ک دکتر هم شکایتش کردیم و دادگاهی شد ولی مگه دیگه بچه ای من برمیگشت بهم گفت ابی ک ریخته شده نمیشه جمعش کرد نمیدونست من جیگرم از رفتن پسرم میسوخت و منتظر یه امید بودم فقط و بعد اون ک دو ماه بعد باردار شدم اونم ک شد خارج رحم
مثلا پیش من میگم وای میترسم تب کرد وای ال وای بل خوب من خودم درد دنیا را با پسرم کشیدم شما به حرفهای من گوش نمیدین ......من حتی خواهر شوهرم گفت وای من دیگه بچه نمیارم یه شب بعد فوت بچم خونه خودم اگه ناقص بود چی بچه ها خو میینی ناقصن مادر شوهرم تو جمع گفت ما اینقدر بچه آوردیم ناقص بودن قدیم بچه ناقص نبود منم هیچی نگفتم خودش سه تا بچه از دست داد منو درک نکرد چون حتی یادش نمیاد چند وقتشان بود
موقعی که بچمو خاک کروم خیلی برا نی نی ها دعا کردم خصوصا نی نی جاریم خیلی...ولی کسی منو درک نکرد .یه پسر عمو دارم میگه من اینقدر مراسم خاکسپاری رفتم جوون پیر میانسال ولی این داغونم کرد ایقد گریه کرد زن عموم میگه تا حرفش میاد گریه میکنه زن و بچه هم داره میگه چقدر مظلوم بود تو سرد خونه😭😭😭
لطفا قوی باشید، نذارید افسردگی غلبه کنه. پس زندگی کسانی که دوستون دارند چی میشه؟
خانواده تون غصه می خوردند.
من وقتی خیلی دلتنگ میشم، یه چیز شیرین درست میکنم، مثل کیک و یا شله زرد، بعد اون رو بین دوستانم، همسایه تقسیم میکنم، بعدش اونها مدام پیام میدند که خیلی خوب بود و خوشحالند.
از خوشحالی اونها، من هم خوشحال میشم.
تو بارداری از این کارا میکردم به کارگرا که نزدیک خونمون بودند به رفتگرا اصلا رفتگرا تو این همه خونه در خونه منو میزدن براشون پای و شربت و شیرینی میبردم چقدر خوشحال میشدم در خونه مارا میزدن...هنوزم به نیازمندا میدم ولی میگم سهم پسرم
