رفتیم خونه خاهرشوهربعدجاریمومادرشوهرهم اونجابودن مادرشوهرم چرت میزد دخترش شروع کردراجع به داییهاش وزنداهیاش ودخترشون حرف زدن وازشون ناراحت بود یه دخترشم سه تاشوهرکرده اخریو صیغه شده بوده طرف زنشوطلاق داده من وجاریمم گفتیم بعدیهومادرشوهرم گفت عمش بمیره مادرش مادرنبود بچه سه تاشوهرعوض کرد حالا به هرکی سلام بده میگن چشمش افتاده به شوهرما منظورش منوجاریم بودیم .بعدگفت اون پاشم عنی باشه نمیماله سر مردا