هر بار مادرشوهرم اذیتم میکنه یا تیکه میندازه میگم منم میشم آدم بده ولی ب عمل ک میرسه میشم آدم سابق دیروز تولدش بود کسی نمیدونس براش کیک درس کردم براش کادو گرفتم ب بچه هاش گفتم رفتیم اونجا تولد گرفتیم براش😐امروز زنگ زده ک میرن خونه عمه شوهرم برا ناهار شامم خونه اون یکی عمه ش(دوتاشونم تو ی شهرن برا همون)منم از یکی از عمه هاش چندشم میشه نمیتونم اونجا چیزی بخورم بیام لباسامو میزارم حیاط جورابامم میندازم دور
تا این حد
گفته بود شام میریم اونجا منم بخاطر اینکه عمه ش ناراحت نشه ک چیزی نمیخورم بهونه آوردم وقت دندونپزشکیمو انداختم وقتی ک اونا میرن مادرشوهرم زنگ زد حاضری گفتم من نمیتونم اینجام