عزیزم واقعا سخته. جز خوده خدای مهربون هیچ
کس دردهای ما رو نمیفهمه
تاپیکهای منو بخون ببین چقدر اون روزا درمونده بودم
یه روز که فرصت باشه شاید واسه آگاه کردن
کسایی که مجبورن بنویسم که واسه
انتخاب رحم جایگزین چه اتفاقایی واسم افتاد
به معنی واقعی خار شدم
گفتم خدایا شاید به ظاهر از درِ خونه ت دست خالی
برگشتم ولی درِ خونه تو بزرگ شدم عزت پیدا کردم
ولی وقتی درِ خونه بنده ت دستم خالی شد
خارم کردن کوچیکم کرد
خدا میدونه اون شب آخر چه جور دلمو شکستن
شب نوزدهم رفتم سرِ خاک بچه هام زار زدم
بعد از اینهمه عشق این حقم نبود
بعدم رفتم احیا، خدا صدامو شنیده بود
همونجا بهش گفتم دیگه منو حواله بنده هات نکت
که محاله جایی برم
تو نرفته میگی دیگه نمیرم ولی من تا تهش رفتم
و خورد شدم دیگه هم نمیرم