آره فکر خوبیه باید امتحان کنم.شما بچتون چند سالشه؟
شب موقع خواب باهاش صحبت کن مثل موقع هایی ک میخوای قصه آخر شبش رو براش بگی بهش بگو ک از این رفتارت خوشم نمیاد مثلا بهش بگو نمیدونی چقدر زشت میشی وقتی اینطور داد میزنی و گریه میکنی
برای تربیت بچه باید خیلی حوصله بخرج داد من قصه ک می گفتم یکی از شخصیت های قصه خود پسرم بود از چیزهایی ک میدونستم دوست داره بشنوه تو قصه ام می آوردم مثل بدنیا اومدنش و زمانی ک ما صاحب ی پسر بچه ناز شدیم و... هم چیزی ک دوست داشت رو می گفتم و هم مثلا ی شخصیت دیگه تو داستان می آوردم ک مامانش اذیت میکرد و مامانش رو مریض کرده بود از بس اذیت مامانش میکرد ....
قصه براش میگم ولی هدفمند نبوده تا حالا.کاش تاثیر داشته باشه.خیلی پسر خوبیه ولی گاهی اوقات اینجوری میکنه به هیچ صراطی ام مستقیم نیست
منم قبل رفتن مهمونیا خیلی قول میگرفتم ولی بعد ی مدت تو مهمونی فراموشش میشد ولی آخر شب آقا عذاب وجدان میگرفتم ک حرف مامان گوش نکردم و مامان منو ببخش و معذرت میخوام و....
من فقط باهاش زیاد صحبت میکردم با هم خیلی وقت میگذروندیم پیادهروی میکردیم و حرف میزدیم مثل دو آدم بزرگ .. الان هم بعد چند سال ک گذشته وقتی ناراحته یا استرس امتحان داره میگه مامان مثل قبلا بریم پیادهروی
ان شاءالله همونی بشه ک دلتون میخواد و عاقبت بخیر بشه
زودتر از اون چیزی ک فکر کنید می رسه روزی ک ببینید چ مرد کاملی شده .. مطمئنا با این حساسیت رو تربیت فرزندتون پیش برید و خسته نشید نتیجه دلخواه عایدتون میشه ...من و پسرم 15سال اختلاف سنیمون هست مثل دو دوست بودیم همیشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز