از روز عید به اینور خیلی تو خونه درگیری و جنگ اعصاب داریم یه 20 روزی پسر عمه اش با برادرش که دوتاشون مجردند یه باغ تفریحی راه اندازی کرده از مغازه مستقیم میاد تو باغ تا 11 و نیم شب بعدش میاد خونه امشب گفتم منم میام ساعت 9 و نیم اومدیم از خونه بیرون پسر عمویش بهش زنگ زد که ماشینم خراب شده تو راهم بیا پیشم تا اونجا رفت و برگشت دو ساعت میشه منم گفتم من و دخترم بذار تو باغ و برو شوهرم با بچه های مجرد رفت و اومد داره دو سال اول زندگی با هزار مکافات بهتر شد اما دوباره شروع کرده الانم ما تنها تو باغ نشستیم نمیدونم چیکار کنم هفته گذشته رفتم خونه پدرم گفتم طلاق پدرم گفت اصلن حرفش نزن میگم همه تردت کنند آخه خودم ایشون خواستم بگید چیکار کنم راهنمایی ام کنید مغزم به جایی نمیرسه