2777
2789
عنوان

فرشته اسمانی

| مشاهده متن کامل بحث + 306986 بازدید | 9960 پست
وااااای خدایا … اخه ببین این بنده هاتو خدایا این دلای شکسته رو ببین جیگرم پاره پاره شد براتون … یگانه ی صبورم نجمای دلخونم
اخه من کی باشم چی بگم در مقابل اینهمه دلشکستگی شماها
خدایا ……
وای اصلا نمیدونم……
صفا جانم……
( فرزانه تنها تصمیم نگرفت این تصمیم جمع ما هم بود)

ولی من یه چیزی رو ایمااااااااااااان دارم که هیچکدوم اون فرشته ها حتی جسمشون توی خاک نیستن ایمان دارم ایماااان
به سلامتی سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت...
داغونم به خدا……
خدایا دلشونو شاد کن التماست میکنم قدرتت رو نشون بده …

یگانه از کلمه به کلمه ی نوشته ات دلم لرزید و لرزید قیافه ی نازنین سام عجیب تو خاطرم مونده من کلا حافظه ام داغونه ولی قیافه ی خندون و خوشگل سام همیشه تو ذهنمه از بس نازنین و شیرینه
به سلامتی سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



آفاق عزیز چندی پیش مطلبی رو در یکی از تاپیکهای این سایت گذاشته بودم برای دوستی که پدرشو از دست داده بود ... مطلبی که با پوست و گوشت و روح و استخونم درکش می کنم و خیلی ار بچه های این جا هم ...
مردی نزد استاد رفت و از او خواست جملاتی بنویسد که برای او و خانواده اش انگیزه و وظیفه ای شود و آنان را خوشبخت کند .

استاد سر خود را تکان داد ، سپس تکه ای کاغذ برداشت و روی آن نوشت :

پدر می میرد ، پسر می میرد ، نوه می میرد .

این کلمات کاملا مطابق با خواسته مرد نبود ، با ناراحتی فریاد زد :

آیا مرا مسخره می کنی ؟ طبیعی است که همه ما می میریم ، اما این کلمات ، شعاری برای خوشبختی نیست که به خانواده من کمک کند .
استاد گفت :
من تصمیم نداشتم که تو را خشمگین کنم ، اما این جملاتی که برایت نوشتم واقعا به معنای خوشبختی است ، فکر کن که پسرت قبل از تو می مرد و نوه تو قبل از پسرت از دنیا می رفت ، ایا در این صورت احساس خوشبختی می کردی ؟ اگر افراد خانواده تو به ترتیبی که نوشتم از دنیا بروند ، مساله ای طبیعی است و دیگر کسی مزه تلخ فقدان را نمی چشد ، من این را خوشبختی واقعی می دانم ...


آفاق عزیزم من هم این رو خوشبختی واقعی میدونم ... آرام باش از خوشبختی پدرت ... یادشون همواره گرامی باد .
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
عسل عزیزم باورت میشه هر بار اسمتو جایی می بینم ، هر بار اسمی از درینا می شنوم حسرت می خورم چرا روزهایی که شیراز بودی در کتارت نبودم ... کاش فهمیده بودم ... کاش ...
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
وااای نمی‌دونم چرا همش این چند روز به یاد چشمها و نگاه درینا که عسل در موردش یکبار نوشته بود میفتم همش جلوی چشمم هست اون صحنه،

یگانه جان از مطب دکتر و خبر دار شدن گفتی‌ که انگار از زبون من گفتی‌ از رفتن سام گفتی‌ با تک تک سلولهام درک کردم چی‌ میگی‌، میفهمم و این چند روز دوباره برام مرور شد همه چی‌، ولی‌ باز رفتن بهار انقدر اذیتم نکرد که غصه بیماریش کرد. دیگه تحمل ندارم زجر بچه‌ام رو ببینم.
چون سر آمد دولت شب‌های وصل - بگذرد ایام هجران نیز هم
ولی‌ واقعا من هم به این داستانی که گفتی‌ اعتقاد دارم، پدر شوهر من هم آلزایمر گرفته و روز و شب ما رو اینجا سیه کردند که چرا رفتین و به شوهر اوقات تلخی‌ خودمون کم هست مدام عذاب وجدان میارن. آخر یک بار بهش گفتم بچه من که نوه‌ بود الان چند سال رفته شما می‌خواهید پدرتون عمر نوح بکنه؟ خوب من هم مادرم رو39 سالگی از دست دادم وقتی‌ 7 ساله بودم پس باید همش اخمم تو هم باشه؟ چرا شما نمیتونید این واقعیت رو قبول کنید؟
چون سر آمد دولت شب‌های وصل - بگذرد ایام هجران نیز هم
یکی از دوستام قرار بود 2 فروردین کوچولوش بدنیا بیادش چند ورز پیش متوجه شد بچه حرکت نداره
تا ظهر صبر کرد بعد چند تا سونو فهمیدند جنین تو دلش مرده

وقتی سزارین کردنش بچه با بند ناف خفه شده بود حالش درست نیست خیلی داغونه براش دعا بکنید

یگانه من چیزی ندارم به تو بگم

نازلی میشه باشی اره

نجمه من چی به تو بگم اخه چی
راس میگی یگانه سیر خوشبختی رو راس میگی
راس گفتی حس مردن رو

و روزهایی بر من میرود که زجر آور نیست ... کشنده نیست ...می کشندم و نمی میرم ... زجرم میدهند و نمی میرم ... درد می کشم و نمی میرم ...اونقدر درد بر دل دارم که گاهی فریاد زدن برام مقدور نیست که ای کاش دهانم باز میشد به آهی حتی ... بگذار ساده بگویم نجما من از دوری سام دارم می میرم که ای کاش می مردم و راحت میشدم از این عذاب هر روزه و هر روزه و هر روزه

این همه اشک از کجا اومد سر صبحی
میزم غرق اشک شد
یگانه نجما عسل آزاده با هر کلمه تون اشک ریختم
خدایا این سال نوئی از لطف و صبر و شادی و دلخوشی خودت بچکون تو دل این بهترین دوستای دنیا … خدایا امسال رو براشون بهترین سال کن…
فرزانه ترنم ازاده بهناز کجایین؟
نازلی عزیزم…
نجما صفا ازاده…
یگانه و ماندانای عزیزم…
افاق پرستو دوست قدیمی نسیم مسیحا و …تمام دوستایی که تو دل من هستن
به سلامتی سرنوشت که نمیشه اونو از سر نوشت...
سلام دوستای دل شکسته ی عزیزم
همیشه میخونمتون
دیشب با نوشته های یگانه و صفا و نجمه اشک ریختم
از خدا براتون صبر میخوام و آرامش

* بر برگ برگ دفتــــر عمــــرم نوشتــــه ام .....
نابرده رنج، گــــنج به من داده است حسیــــن(ع) *
ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﺷﺐ ﻋﻴﺪﻱ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﺮﻭﺭ ﺧﺎﻃﺮاﺕ. ﺑﺪ ﺷﺪﻡ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﻌﺪﻱ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ.ﻋﻴﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻢ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ. اﻳﻨﺠﺎ . ﻭﻟﻲ اﻳﻨﺒﺎﺭ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻏﻢ ﻛﻨﺎﺭ اﻭﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻤﺎ
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ
چون سر آمد دولت شب‌های وصل - بگذرد ایام هجران نیز هم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز