سلام دوستای عزیز
به یه راهکار اساسی واسه این مشکلم نیاز دازم برای همین سعی می کنم بطور خلاصه شرح بدم .
دوسال و نیمه ازدواج کردم و یه بچه ? ماهه دارم
از اول ازدواجمون تمام بار اقتصادی خونواده شوهرم رو دوش ما بوده حتی فشار های روانی رو که ایجاد می کردن چون خیلی خونوداه پر دردسر و پر مشکلی هستن مثلا چند مورد فقط چند مورد از همشون رو میگم
?- مثلا تمام کادوهایی که روز عقد و عروسی-زایمان بهم دادن رو (خواهر شوهرها و مادر شوهر و ر..) همه رو شوهرم خریده بود و داده بود که بدن .
?- حتی لباسهایی که پوشیده بودن رو پولشو از شوهرم گرفته بودن البته ( همه متاهلن و پدر شون هم زنده هست و وضع مالی بدی نداره )
?- سه تاشون زایمان کردن هزینه خرید سیسمونی کامل با شوهرم بود با توقعات بالا
?- یکی ازدواج کرد هزینه حرید جهزیه کامل با شوهرم بود ( فوق العاده هم اهل چشم و همچشمی هستن -حتی چیزی رو لازم نداشته باشن فقط چون فلانی داره و چشم فلانی رو دربیارن می خرن )حتی اگه کار باهاش رو بلد نباشن!
? - یکی با شوهرش قهر کرد هزینه خودش و بچه هاش افتاد گردن شوهرم
?- یکی خواست خونه بخره شوهرم پول داد -بخشی از هزینه خرید خونه
?- بردارشوهرم خواست بره مسافرت -ختی مسافرتهای خارجی واسه عیاشی (چون حیلی خیلی ادم بی مصرفی هست اهل همه چیز هست ) از شوهرم پولشو می گیرن که مثلا این یکم اب و هوا عوض کنه شاید اخلاق و رفتارش بهتر بشه
مادرشوهرم استاد خوبیه تو فیلم بازی کردن یه جوری با مهربونی مهربونی و دلسوزی میاد جلو کاراشو پیش میبره که ادم دهنش باز میمون
مثلا میریم اونجا یه چایی میریزه واسه شوهرم میاد پیشش میشینه می چسبه بهش انگاری که شوهرشه
شروع می کنه به گقتن هرچی که باید بگه و هرچی هم که شوهرم اصلا نباید بدونه هم به هیچ وجه به زبون نمیاره
مثلا فلانی نداره ... ولی اگه یکیشون یه چیزی بخره اصلا نمی گه که شوهرم یه بار فکر نکنه که اونا دارن ...
مثلا به شوهرم میگه : وای چقدر گرونیه . روغن شده اینقدر . پودر شده اونقدر . برنج .. مرغ و گوشت و..... ( انگاری که شوهر من شوهر اونه )
همه شون از صبحانه تا شام اونجا میان و می خورن و حتی موقع رفتن هم عذا تو دیگ می ریزن و می برن !!! با وضعیت اقتصادی الان خودتون فکرشو بکنین یه مهمونی ?? نفره چقدر هزینه داره -خالا اگه بخواد این جریان همیشگی باشه )
خب اعصاب ادم بهم می ریزه دیگه به من چه که اونا صبح تا شب اونجا پلاسن اونوقت خرج شکمشون رو از شوهر من می گیرن
?-خرید ماشین - تعمیرات ماشین - تمام وسایل خونه (خراب بشه دوباره تازه و نو بخرن )بدون توجه به قیمت ....
چون خودشون هزینه نمی کنن اصلا دلشون نمی سوزه که حداقل تو نگهداری وسایل دقت کنن
تلویزیون می خرن میشکنه - جارو خراب - تلفن داغون - همه چیز........( دوباره تازه می خرن -اصلا تعمیرات رو هم قبول ندارن)
?-از شوهرم به بهانه های مختلف(مثلا ضروری) پول بگیرن بعدش میرن طلا می خرن .....
البته همه این تفصیرها با مادرشوهرمه .همش جلو شوهرم وانمود میکنه که اونا ندارن و بدبختن و .... شوهرم هم ادم دلسوزی هست و میده
در حالیکه خودمون هنوز مستاجریم..... اونم با وضعیت اقنصادی الان که واقعا وحشتناک شده و ادم میترسه از اینده اش
??- شوهرم همیشه به مادرش پول میده اونم خرج بچه هاش می کنه دوباره می گه پول ندارمو دوباره شوهرم ...... این وضعیت همین جوری تکرار میشه
??-خونه روتصمیم به تعمیراتش میگیرن تمام هزینه ها با شوهرم . اصلا هم ملاحظه نمی کنن .حتی در . دیو.ار . کاشی . همه چیز رو عوض کردن
حتی وسایل خونه مثلا کابینت - کل وسایل اشپزخونه (یخچال -فریزی - لباسشویی- مایکرو-گاز -فر- جارو برقی -تلویزیون -فرش - کمد - لوستر - پرده -......
من واقعا درمونده شدم
با شوهرم قبلا صحبت کردم که تو می خوای کمک کنی قبول ولی باید یفهمی که این توقعات زیاده
اونموقع که دارم باهاش صحبت می کنم خودشم قبول می کنه ولی پای عمل کردن که می رسه ( از بس اونا زرنگن و می دونن چطوری می تونن با احساس شوهرم بازی کنن و خامش کنن ) دوباره کم میاره و زیر بار توقعات بی جای اونا میره
بعدش می دونه که اینکار باعث ناراحتی من میشه ( با توجه به اینکه باهاش اصلا بحث نکردم فقط ?-? بار صحبت کردم خیلی منطقی )سعی می کنه از من مخفی کنه و من نفهمم
یعنی خودش هم می دونه کارش اشتباه و زیاده ولی انگار اونم گیر افتاده و مجبوره
حالا اگه من بخوام دوباره باهاش صحبت کنم حتی اگر خیلی خیلی منطقی و خوب . بارم نتیجه این میشه که از من مخفی تر می کنه
چون اونا با هر کلکی که باشه سعی می کنن ازش بگیرن حالا به هر بهانه ای که شده
تصورشون اینه که چرا هر چی درمیاره واسه منو بچه اش خرج کنه
از وقتی که ازدواج کردیم حریص تر و بدتر شدن .
چی کار باید بکنم ؟
خواستم بی تفاوت بشم و به رو یخودم نیارم ..... تمتم راهها رو امتحان کردم فقط نتیجه این شد که صورت مساله رو پاک کردم و به جواب نرسیدم
مشکل روز به روز قووینر و بزرگتر شد
حالا تصمیم دارم به هر قیمتی این رو حل کنم چون ذره ذره داره رندیگمون رو خراب می کنهو کمر زندگیمون رو میشکونه
وقتی اینجوری میشه ناخوداگاه اعصابم بهم می ریزه رو رفتارم با شوهرم تاثیر میذاره ....
مثلا یه ماشین شوهرم واسشون گرفته (؛اونقت خودمم زبونم مو دراورده که من ماشین می خوام فقط میگه باشه الانم که دیگه قیمتهامعلومه ... )همه سوارش می شن داغون می کنن - تصادف می کنن -فاکتور تعمیرات ماشین رو میارن شوهرم بده ( با پر رویی هرچه تمامتر )
میرن تو طرح ( بی خیال طرح ) نه یه بار و یا غیر عمد باشه . بلکه کاملا اگاهانه می رن با وجوذی که می دونن مثلا این خیابون الان طرحه -اونوقت قبض جریمه میاد خونه ما -شوهرم باید بده و.....
چی کار باید بکنم که فقط در حد حرف زدن نباشه
چون اگه فقط صحبت کنم نتیجه تو بهترین حالت ممکن این میشه که : شوهرم بهم کاملا حق میده می گه سعی می کنه که درست مدیریت کنه اونوقت همه این اتفاقها دوباره یواشکی میوفته و وضع بدتر میشه )
چون حتی اگر واقعا هم شوهرم بخواد که یکم بهتر رفتار کنه اونا خیلی زرنگتر هستن و راحت شوهرم روبا حرفتشون گیر میارن
چاره این مشکل چیه ؟