منم نینیم سفرکرده
خدا دلتو آروم کنه
وای من هیچ وقت اون قبرستان نمیرم بردمش روستا شوهرم دفن کردن درست جلو چشم باشه برم سرمزارش دل خانواده شوهرم خوشدبشه من خیلی خیلی دخت ر دوس داشتم ارزوی اونا بود اونو توشکمم ازدست بدم ولی خدا دل اونا رابیشتر شاد کرد دنیا اومد من چزونده شدم اولین سوالم تو اون دنیا ازخدا اینه چرا دخترمو گرفتی چرا اون شده بود زندگیم اره شیش روزش بود عمرم بود روز تولد خودم اونم مرد وخاک سپاری شد
الان یه پسر چهار ساله دارم که بهم میگه برو نی نی را بیار خیلی بهونه شو میگیره خیلی دوسش داشت میزاشتم بغلش کنه تو بیمارستان هم باهام اومد دیدش رو تخت فک میکنه همونجاست میگه مگه براش تخت کوچلو نمیخری
اره ارزوشونه من بچه دار نشم به خدا حتی باورت میشه چون دخترم بدون دلیل فوت شد علت فوت نداشت رفتم پیش یه فالگیر خیلی خیلی ماهر گفتن یه دعا خیلی قوی رو بچه اومده بهم گفت یه مرد لاعر هست اومده خونت دخترت از خواب جیغ کشید اون کی بود من هاج واج گفتم برادرشوهرم .گفت خدا لعنتش کنه از قصد اون دعای سنگین رو بچه اورده بچه ازبس گریه کرد همه جونش فلج شده .الانم جز سوهرم هیچ کس از بارداریم خبر نداره یه بارداریمم پونزده هفته بودن باهم دعوا کردن اومدن اون وسط منو زدن فرداش شکمم درد کرفت هفته بعد رفتم گفتن بچه توشکمت کلا تیکه شده ورحمت خونریزی کرده
