حق الناس ها در عصر جدید و بروزرسانی حق الناس

الان دیدم تاپیک آریا هم دروغ بود😏

اون بچه که زن داداشش میگفت بهش تجاوز شده الان ۱۰ سالشع

یتیمه

چقد کاربرا براش ناراحت بودن

به منم خیلی گیر میدادن

میگفتم عجله نکنین به وقتش ان شالله با خنده هم میگفتم

ولی خب واقعا اذیت میشدم به خاطر این قضیه بعضی مراسما مثل نمیدونم سیسمونی و اینا که میدونستم اونایی که به من گیر میدن هم اونجا هستن رو نمیرفتم

من چون دانشج هستم و یکم شرایط زندگی جور نبود برا بچه دار شدن اقدام نمیکردیم ولی واقعا دخالتا تمومی نداره

میدونم که بچم بدنیا بیاد حالا هی میخوان گیر بدن که دومی رو کی میاری

اره همون

اینم درسته .

من از این خاطره دارم .

به نظرم اگه طرف خیر خواه باشه اشکالی نداره . یعنی بخواد و بتونه چیزی یاد بده و راهنمایی کنه.

ولی ی عده فقط میخوان سر در بیارن ، به هر نحوی . این بسیار زشته.

منم وقتی تو اقدام بودم ولی نمیشد

همه ازم میپرسیدن یا هی میگفتن فلانی از تو کوچکتره حاملس

تو یکسال و نیم اقدام من ۱۶ تا بچه بدنیا اومد همه جشن سیسمونی و ختنه و فلان و ...

منم  مجبور میشدم سر همین فضولیها مهمونی هارو نرم

باورکن ۲۳ سالم بود

سه سال  از ازدواجم میگذشت 

دوسال اول زندگی هم دانشجو بودم

ولی مردم ول کن نبودن

انگاری  اونا  میخواستن شیر بدن پوشک کنن تربیت کنن

یه عده مقایسه میکنن اصلا با لحن بد حرف میزنن که فلانی و ببین یاد بگیر ازش بعد از تو ازدواج کرده یعنی واقا قصدشون فقط اذیت و نیش زدن و سرک کشیدنه ببینیم مشکلی دارن یا بچه دار نمیشن و فلان😐

ولی من یه بار به یکیشون خیلی جدی گفتم که هر کسی سبک زندگی خودشو داره و قطعا هر کسی صلاح زندگی خودشو بهتر لز هر کس دیگه ای میدونه درضمن هر کی هم بچه بیاره برا خودشه به کس دیگه ای نمیخواد بده که

دیگه طرف از اون حدو حدودوشو رعایت میکنه

لامصب خیلی رو مخم بود😂😂

منم به چند نفر دقیقا همینو گفتم

ولی ماشالا انقد تعداد  فصولا زیاد بودن 

دیگه حوصله جواب دادن نداشتم

مهمونی هارو نمیرفتم خلاص

کسی تو روم نگفته ولی خانم دوست شوهرم که فقط یک بار در حد سلام علیک دیده بودمش تو مسجد اونم محرم از خواهر شوهرم پرسیده بود که داداشت شون بچه ندارن . اونم گفته بود نه فعلا نمیخوان . این خانمه هم جواب داده بود نمیخوان یا نمیشه ؟!😐

خواهر شوهرم از اوناست که اصلا لنگ نمیمونه و جواب طرف رو میزاره تو کاسه اش. عمدا اومده بود به من گزارش میداد . منم به شوهرم گفتم . اونم به دوستش گفته بود . این ماجرا مال سه سال پیشه . ولی هنوز تو کار اون خانم و خواهر شوهرم موندم.

شنیدی یکی به طرف دیگری تیری رو پرتاب میکنه ولی اصابت نمیکنه و شخص سومی میاد اون تیر رو به بدن اونکه نجات پیدا کرده فرو میکنه . این حکایت کار اون خانم و خواهر شوهر منه .

من خودم درگیر این سوال جواب ها در مورد بچه هستم

همش میگن دیگه داره میشه شش سال دیگه بیارید دیر میشه فلان میشه من یک کلام الکی میگم من تنهایی بلد نیستم بچه بیارم علی آقا باید بخواد حرفی داری به خودش بزن به من نگو!

 بعد دیگه کسی جرات نمیکنه به شوهرم حرفی بزنه چون دهن همه فضولا رو آسفالت میکنه

آدم بهتره جواب اینا رو محترمانه بگه که دیگه تکرار نکنن