2777
2789
سلام مامان ایلیا جون آره تو حرفت منطقیه اما یه چیز هم هست من و شوشوم خیلی همدیگرو دوست داریم طوری که اون بارها به خاطر منو و خونوادم جلوی خونوادش وایستاد موضوع اینه که من شوهرم یه اخلاقی که داره همش دوست داره روی پای خودش وایسته به همین دلیل هم هست زیاد منم خودم زیاد اذیتش نکردم و خونوادم هم کوتاه اومد اما از اونجا که بعضی خونواده ها به یه بچه بیشتر اهمیت می دن تو خونواده شوهرم من تبعیض بین بچه هاشون زیاد می ذارن و اونا به پسر کوچیکشون اهمیت زیاد میدن برای همین واسه شوشوی من کاری نکردن ولی از موقعه ای که برادر شوهرم زن گرفته اونا تازه قدر منو می دونند من تازه تصمیم گرفتم با هرکس باید مثل خودش رفتار کنی تا قدرتو بیشتر بدونند.
محمد هستم فوق لیسانس شیمی

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



آره مامان ایلیای عزیز.من به طور کامل با شما موافقم .توی حرفامم نوشتم زیاد بهشون خوبی کردم که بدعادت شدن.
فرق یکی مثل من و شما در اینه که این مورد که باید واسه خونواده شوشو سخت گرفت به شما از خانواده پدری یاد داده شده ولی من بعد کلی بلا وسختی تازه به این نتیجه رسیدم.آخه پدر من کلا این عقیده رو داره که نباید سخت گرفت از مستجراش بگیر تا خونواده های غریبه.
حالا مامان ایلیا جون من از شما میخوام که ارتباطتون با اینجا قطع نشه تا شما که بلدی چیکار کنی بیای و به ما یاد بدی که چه کنیم.مرسی
خاطرات خیلی عجیبند؛
گاهی اوقات می خندیم،
به روزهای که گریه می کردیم!
گاهی گریه می کنیم؛
به یاد روزهایی که می خندیدیم …
سلام

عاطی جان عزیزم شما لطف داری گلم . در واقع خانواده منم مثل خانواده شما هستن و همونطور که گفتم مامانم حتی می گفت عروسی نگیر چون خانواده شوهرت تو مضیقه هستن و فعلا وضعشون خوب نیست زیاد ولی شاید تو اون برهه خدا کمک کرد که کوتاه نیام و مراسم بگیرم . ولی خانواده من خیلی رو رسم و رسومات مقید هستن و شاید به خاطر یه سری رسومات قدیمیه که از اول بوده .

عاطی جان و رویا جان بیایید تایپک سیاست زنونه خیلی چیزا اونجا یاد می گیرید . خیلی چیزای مفید .
وای وقتی میام اینجا رو میخونم یاد احمق بازیهای خودم میفتم که وقتی مادر شوهرم و دختراش بهم متلک میزدند مثل احمقها فقط نگاهشون میکنم بدون کوچکترین عکس العمل .بعد که اومدم خونه تا چند روز حالت عصبی دارم حتی با شوشو قهر میکنم



من که تو زندگیم خیلی مادر شوهر دیدم اما به پررویی مادر شوهرم کسی رو ندیدم .
خیلی دلم ازشون پر . من که اون روز به شوهرم گفتم مگه فقط مکه رفتن مهمه . بهش بگن حاج خانم . پس دل شکستن دیگران چی میشه
خداوندا پناهم باش .بهترین را نصیبم کن
من که خانواده شوشو هیچ کدام از رسم و رسومات رو انجام ندادن . فقط برای بله برون یه روسری پیرزنی برایم آوردن که ما رو نشون کنند همین وبس /طلا که نخریدن پیشکش .مادر شوهر پررو من انتظار داشت طلاهایی که خودم دوران مجردی داشتم میگفت بفروش قرضهای شوهرت رو بده .تازه من شاغل هم هستم


خداییش شوهرم خدا رو صدهزار بار شکر خیلی خوبه
خداوندا پناهم باش .بهترین را نصیبم کن
سلام...راستش منم اون اوایل زیادی بهشون رو دادم...اما زود به خودم ومدم.....
من خونه خاله ام هم برم دست به سیاه و سفید نمیزنم اما عروس که شدم میگفتم خوب اینا هم خانواده منن کمکشون کنم....
هر کاری تو خونشون میکردم دیدم نه پررو شدن...مثلا من از 1 شهر دیگه میاومدم میرفتم خونه مامی شوووو خواهر شو خوابیده مادر شو بهش میگه پاشو غذا درست کن میگه مگه من فقط تو این خونه ام!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟فکرشو بکن کلی تو راه باشی خسته بیای خونه تازه بگن تو پاشو غذا درست کن....
اونجا بود که گفتم من بلد نیستم مرغ ریز کنم(بلد بودم ها)
چشماشو از کاسه در اومد..گفتم اخه مامان م اینا همیشه مرغ و همونجا میدن واسشون ریز کنن...دیگه الان کی مرغ ریز میکنه که من بلد باشم
بعد چند وقت دیدم رفتیم خونه عموی شوهرم مثلا پا گشای ما...مادر شوهرم میگه پاشو ظرفا رو بشور..خودشو دخترش که از من کوچیکتره و هنو مجرده نشستن 1 گوشه..اشک تو چشام جمع شد....اما زنعموی شوشو نذاشت من دست به سیاه و سفید بزنم...از دفعه بعدش که رفتم خونشون اول خودمو زدم به مریضی و سر درد و کمکم خودمو کشیدم کنار تا خواهر شوهرم چایی بیاره و جمع بکنه میوه بیاره و حالا اصلا دست به سیاه و سفید نمیزنم.....
من که داره عید میشه غصه ام میگیره .مادر شوهرم تا حالا یه چیز به ما هدیه نداده از روزمادر و تولد و عید ..... خلاصه همه رو فقط ما باید بهش بدیم . والله حاضرم به هر مناسبت بهش عیدی بدم رفتم خونش کارهاش هم بکنم اما اینقدر این پیرزن پررو بازی درنیاره . من که دیگه خسته شدم . خدا رو شکر خودش و دختراش کاری کردن که پسرشون باهاش قهر. البته هر چند از چشم من میبینن.

خداوندا پناهم باش .بهترین را نصیبم کن
مامان طناز کاش فقط کار کردن بودم حاضرم برم خونشون کاراش رو بکنم اما اینقدر با حرفاش دلم رو نشکنه . خدا ازش نگذره .

البته گفتن ظالم سالم
خداوندا پناهم باش .بهترین را نصیبم کن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

وقت دکتر

شیداغمگین | 39 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز