سلام آذینا جان درکت می کنم
اما من... خواننده خاموش این تاپیک هستم
من و جاری ام دو نقطه دور از هم هستیم و تا حالا از جاریم خیلی رنج دیدم و با اون که آدم مهربونی هستم (بخدا
) اما از این آدم متنفرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم
من فوق لیسانسم، از یک خانواده تحصیلکرده، با شوهرم بیگانه هستیم، از تمام اعضای فامیل شوهرم خوشگلتر و سرترم (بخدا منظورم توهین به اونها نیست اما)، اجتماعی و با تمام اعضای فامیل شوهر مهربونم ولی نمی گم چه کارهایی براشون کردم از نگهداری از پدر شوهر با وجود مشغله کاری تا خواهر شوهر در دوران بعد از زایمان و گذشت مالی که نمی خوام بگم چون حرصتون در میاد که من شاید احمقم و هیچ احساس بدی هم نسبت به این کارها ندارم اما..
جاریم نسبت به برادر شوهرم مثل آسمون و زمین هستند واقعا زشته تا جایی که من تا بعد از عقد نمی دونستم که جاری دارم و خانواده شوهرم پنهانش می کردن، تا پنجم ابتدایی درس خونده و بی سواده ولی برادر شوهرم تو ترکیه صنعت توریست خونده، هیچ هنری نداره، از یک خانواده بی اصل و نسبی هست که همش پدر و مادرش دادگاه و پاسگاه دارن و مادرش و خاله هاش تو کوچه موهای همو می کشن و شیشه همدیگر و با سنگ می شکنن، تو کل فامیلشون یک دیپلم ندارن
اما شوهرش مثل کوه پشتشه و مادرشوهرم و خانوادش خیلی ازش می ترسن و همش براش پول می دن و طلا می خرن و وقتی از راه دور می ره خونشون گوسفند می کشن ولی برا من هیچی تا حالا نخریدن و وقتی می رم خونشون خیلی عادی برخورد می کنن آخه چرراااا
تازه این جاری تازه فهمیدم چه حرفهایی پشتم می زنه در حالی که من تا همین الان هیچی ازش به کسی نگفته بودم از نازا بگیر تا پیر... من فقط دوسال ازش بزرگترم ویک پسرم دارم