مرسی عزیزم
ناهار رو سردستی گذاشتم. دوقلوها رو خوابوندم و با پسرم رفتیم برای شام یکم خرید کردیم.
میدونی به خاطر مشکلات خونوادگی که از زمان بچگیم داشتم مثل ادمیم که از جنگ برگشته تن و روحم زخمی و خسته ست.
چیزهایی که الان ازارم میده یکی مشکلات ریز و درشت خونواده ی پدریمه. وقتی میرم اونجا به جای اینکه ارامش بگیرم بدتر میشم.
دوم بیماریم که تو تاپیک اخرم گفتم.
سوم با همسرم از اول ازدواج چالش دارم. هم مهربونه و هم به شدت پرخاشگر و عصبانیه.
چهارم بچه ها هم اذیت و خسته ام میکنند. همسرم بهم کمک نمیکنه. تا میام یه گله کنم میشه جنگ و دعوا.
در کل من از یه ادم اروم و مهربون تبدیل شدم به یه ادم غمگین و عصبانی.
سلام عزیزم ممنونم خیلی زود از خواب بیدار میشن. ساعت ۷ بیدارند. به کوچیکترین صدایی حساسن و خوابشون سبکه.
ولی حق با شماست من اول باید از اشپزخونه و اشپزی شروع کنم.
اما من طبق عادتی که دارم همیشه میرم اول سراغ مرتب کردن و و جارو. اخرین کارم میشه اشپزخونه که تا اون موقع بچه ها گشنه شون میشه.
سلام ی صفحه کامل نوشته بودم الان دیدم نفرستادم پریده😟
من امروز تا ۱۱ خوابیدم سرما خوردم بدن درد شدید دارم پاشدم خونه رو مرتب کردم پسر کوچیکه باز شروع کرد گریه و بغل دوتایی بغل تو بغل هم جارو برقی کشیدم ک واقعا له شدم از خستگی بعدش شیرشو دادم جاشو عوض کردم لباس هاشو .
ناهار ی چیز سرهمی درست کردم بعدش شام گزاشتم تا اروم اروم بپزه جا بیفته ظرف های ناهار و شام بشورم .تا شب کار دیگه ای ندارم دیشب خونه رو تمیز کرده بودم دلم میخواد برم بیرون الان خیلی وقته خونه ام هرسری اینجا نوشتم امروز برم بیرون جور نشده خونه موندن ی طرف اذیت بچه ها ی طرف ولی حال ندارم بدن درد دارم
خداحفظشون کنه وروجک ها رو😍
پسر من همزمان با زنگ اعلان گوشی باباش بیداره یعنی ساعت 6.
تا هفت بازی بازی میکنه، صبحانه میدم بهش، پوشک و لباساشو عوض میکنم و کنارش دراز میکشم تا خواب بره و تقریبا همیشه هفت و نیم دیگه خواب رفته.
بچه هاتو عادت بده بخوابن، اول صبح جاروتو روشن نکن اول صبح رو گردگیری کن و کم کم کارهای صدا دار کن ک گوش بچه عادت کنه.
پسر من تا 10 دیگه خوابه و دخترمم 9 بیداره ک صبحانه دخترمو بدم اونم بیدار میشه و دیگه آشپزی و آشپزخونه تعطیل😄
موفق باشی عزیزم
کارهای من تا شب:
از 3 اومدم بچه ها رو بخوابونم خودم تا الان خوابیدم😄
ظرفهای نهار رو بشورم
آشپزخونه رو مرتب کنم
سه تا کابینت رو مرتب کنم
چند دست لباس اتو کنم
همسرم بیاد پسرمو بگیره من شام درست کنم
بچه ها رو ببرم حمام
لباسشویی رو روشن کنم
اگه وقت شد کتاب بخونم
فعلا همینها
برم و با دست پر برگردم ان شالله.
شبیه منه زندگیت
می دونی منم خونه ی بابام هفته ای به بار دوساعت میرم فقط به خاطر بابام مامانم پارانوئید داره یعنی به مرز جنون میرسوندت با بابام همش سر جنگ داشت تو بچگی آزار جسمی و روحمون میداد شدیییید یعنی خونه ی بابام بهم اصلا آرامش نمیده توش پر غمه
می دونی طلسم بشکن کمکی رو حداقل ماهی یه دفعه با پول شوهرت بگیر بگو جای کمک تو
تاپیک آخرت خوندم خیلی سخته واقعا درکت نی کنن آخه این شبیه‌شو منم دارم
بی اختیاری مدفوع و ادرار ۳ ماهه شاید اصلا رفع نشه شایدم رفع بشه تو ۵ ثانیه باید خودم با سرویس برسونم وگرنه
فیبرومیالژیا دارم از اونه درد امونم رو بریده همه جای بدنم دردای مرگبار داره
حتما ماها به دارو نیاز داریم برای آرامشت
بعد معمولا باید شوهرای پرخاشگر و عصبانی رو خر کرد ببخشید رک میگم همسر منم هست من که همش میگم اره تو درست میکی اره راست میگی بعد کار خودم می کنم قلقشو گرفتم این روش امتحان کن
واقعا ۳ تا بجه خیلی خسته کنندست بهت حق میدم شوهرت باید همراهت باشه که میگی نیست بشین قشنگ باهاش حرف بزن یا اگر می تونید مشاوره برید که وظایفش روشن کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز