سعی کردم امروزم رو قشنگ بسازم
من تازه فهمیدم چقدر همه چیز و تغیرات به خود آدم بستگی داره
اینکه از آدم های سمی دور بودن چقدر به نفع آدمه. بی توجه بودن به حرف های چرت و پرت دیگران. این که از یه چایی خوردن لذت ببریم. یه آهنگ شاید چقدر میتونه توی روحیه آدم تاثیر بذاره و....
خلاصه اینکه توی زندگی جنبه مثبت و قسمت پر لیوان رو ببینیم
روزم اینجوری گذشت
صبح رو با نام و یاد خدا شروع کردیم. ساعت ده و نیم از خواب پاشدیم. توی پذیرایی خوابیده بودیم. رخت خواب ها رو جمع کردم. دست و صورتمون رو شستیم و چایی دم کردم. صبحانه خوردیم. ابروهامو تمیز و مرتب کردم👩🦰
یه آهنگ ریمیکس شاد دهه شصتی پلی کردم♥️
ظرفای صبحانه رو شستم و با آهنگ همخونی میکردم
لباس های خشک شده رو جمع کردم تا شد رفت توی کمد ها
زنگ زدم سوپری پیاز و خیار و لوله باز کن آورد
ناهار دمی گوجه گذاشتم. باز پسرم میگفت گلوش اذیتش میکنه. دارو هاشو دادم
با مامانم تلفنی حرف زدم
سالاد شیرازی درست کردم. برای پسرم به درخواست خودش ماست و خیار
تا ناهار حاضر شه.یه آیس لته برای خودم درست کردم و با پسرم برنامه مهمونی رو دیدیم
"به جرات میتونم بگم قشنگ ترین برنامه توی ۵ سال اخیر هست که ساخته شده😂😏
ناهار رو خوردیم ظرفا کم بود همون لحظه سریع شستم
یه بسته مرغ از صبح گذاشته بودم بیرون یخش باز شده بود مرغ رو برای شام گذاشتم بپزه. دوتا پای مرغ هم انداختم توش. برنج هم کته کردم که دیگه تا شب هیچ پخت و پزی نداشته باشتم
یکم با پسرم بازی مار و پله کردم🐍
میوه اسلایس کردم هم کارتون نگاه کردیم هم میوه خوردیم
ناخن های پسرم رو کوتاه کردم. بردمش حموم .بعدش خودمم حموم کردم☺
موهام رو خشک کردم. روتین مو رو انجام دادم. دم اسبی بستم. آرایش خوشگلی کردم.
دوستای پسرم اومدن دنبالش که برن محوطه بازی کنن.
.منم یکم به خونه رسیدگی کردم. گردگیری اساسی. جمع کردن وسایل روی زمین و ریختن لوله باز کن توی سینک
بعدش آب و خوراکی برداشتم رفتم حیاط. هوا خیلی گرم بود
نشستم رو نیمکت رمانم رو خوندم و تموم شد. شروع کردم به خوندن یه رمان دیگه
به گربه ها غذا دادم🐈
بچه ها کلی بازی کردن مامان ها هم کلی با هم گفتیم و خندیدیم بعدش پانتومیم بازی کردیم. یکی از مامان ها چایی و بیسکوییت آورده بود برای همه
ساعت ۹ شب برگشتیم خونه
غذای پسرم رو آماده کردم براش پلو و مرغ گذاشتم. سالاد اندونزی درست گردم برای خوردم البته بدون سس. فقط ماست.
خوردم و سریال اوشین رو نگاه کردم
ظرفا رو شستم
دو سه مشت بلغور گندم ریختم لب بالکن فردا پرنده ها بیان بخورن
آشپزخونه رو تمیز و برقی بورقی کردم
وسایل یخچال رو صاف و مرتب چیدم
داروی پسرم رو دادم
اتاقها رو مرتب کردم
با پسرم بازی تمرکز کردیم. با لگو دروازه ساختیم و با یه توپ کوچیک سعی میکردیم به هم گل بزنیم"هماهنگی بین دست و چشم"
الانم داریم میوه میخوریم و براتون تایپ میکنم
بعدش مسواک بزنیم. صورتم رو بشورم .موهام رو شونه کنم ببافم. کرم بزنم کف پام و دستم. مام زیر بغل بزنم و برم توی رخت خواب. با پسرم کلی حرف بزنیم و داستان تعریف کنیمو لالا