سلام روزتون قشنگ
امروز از صبح:
لباس خشکا تا شدن رفتن. کشو
با مهدی جون صبحانه خوردیم
یه چیزی گم کرده بودم یه مقدار با استرس دنبالش گشتم(امانت بود) و بعد کلی حرص خوردن پیداش کردم.
هوا اینجا بارونیه. دیروز تو بعضی قسمتای شهر سیل اومده بود. امیدوارم به خیر بگذره و مردم کمتر به زحمت بیفتند.
لباسشویی روشن کردم
ظرفای تمیز رو چیدم سرجاشون
بهم ریختگی هایی که تو خونه بود رو مرتب کردم
یه عالمه لباس اتویی جمع شده که بعد از نهار اتو میزنم
نهار رو سبک درست میکنم
در ادامه:
یکم با لپتاپ کار کنم
نهار اماده کنم علی جون اومد بخوریم
علی حتما بخوابه
دوش بگیرم و حمام رو بشورم
لباسامو رو آماده کنم برای عصر
عصر مراسم هفتم یکی از فامیلاس باید بریم سرخاک
بعدشم برای شام باید بریم رستوران که پسرا رو قبلش باید بزاریم خونه خواهرم
با توجه به وضعیت آب و هوا باید پیگیری کنیم ببینیم مراسم سر خاک هنوز برقراری یا نه.