سلام
یادم نیست تا کجای خونه تکونی رو گزارش دادم
دیروز فایزه اومد، بهش گفتم فقط پیش پسرا باشه ولی خودش دلش آروم نگرفت اومد کمکم
طفلی کل تایم پای سینک بود و گاز
منم آشپزخونه رو تکمیل کردم، تقریبا هیچ کثیفی پنهانی از دستم در نرفت و حسابی آشپزخونه اکی شد
زیر مبلا رو هم تمیز کردم و تمام سرامیکها لکه گیری شد
برگهای گلدونها رو دستمال کشیدم
آشپزخونه و حال تموم شد به جز چند تا ریزه کاری
بعد رفتن فایزه دو ساعتی خوابیدیم با پسرا
بیدار که شدم شروع کردم اتاق خودم رو تمیز کردن، چون تازگی داخل کشوها رو حسابی تمیز کرده بودم، خیلی کاری نداشت فقط ملافه ها رو درآورد م انداختم ماشین و یه دستمال کشی اساسی تر انجام شد و اتاق زود جمع شد
حاضر شدیم رفتیم نمایشگاه لوازم التحریر، برای علی جون دفتر خریدیم، دفتر نقاشی هاش خشکل نبودن و باز نخریدم
دو سه قلم از وسایلش موند که خیلی ضروری نیستن و انشالله هفته آینده براش میخرم
کلاسهاشون از دوشنبه شروع میشه و احتمالا انشالله سرویسشون اکی هست.
پرونده مدرسه علی جون دیگه داره کم کم بسته میشه
همسرم نهار سبک خورده بود گشنش شده بود، همون سمت باب الجواد اشترودل خریدیم و شام همون شد دیگه. بعدش یه زیارت سرعتی داشتیم و برگشتیم سمت خونه پدر همسرم، خواهر همسرم دیشب اومده بود مشهد، رفتیم دیدنشون🥰❤️
یه هدفون و یه موس سفارش داده بودم که برام آورده بودن، هنوز وقت نکردم تستش کنم😍
آخر شب همسرم ما رو گذاشت خونه و رفت امانتی اون یکی خواهرش رو بده، و یکسری وسایل دستشون داشت بیاره، وسایل شامل سوغاتی کربلا هم بود، برای پسرا اسباب بازی خریده بود، گفتم سوغاتی من وی، گفتم خودم اومدم دیگه🤐🤐. خیلی دوست دارم کسی که اولین بار این موضوع (خودم هدیه هستم) رو عنوان کرد پیدا کنم🥴😏