2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043607 بازدید | 88179 پست

امروز به جز کارهای ختم چله م،صبح رفتم مراسم ختم مسجد،بعد اومدم خونه ناهار درست کردم تا دم بکشه رفتم سریع یه دوش گرفتم و اومدم.قبل ناهار نمازم و خوندم و... بعدش جارو و دستمال کشی و تمیز کردن سرویس و

بعداز ظهر هم دوباره تو همون مسجد یه مجلس ختم دیگه رفتم و کمی استراحت و چای و نماز و شام و شب نشینی رفتیم یه مافیایی هم بازی کردیمو اومدیم خونه....

وتمام. بازم کار زیادی نتونستم بکنم...‌😟 امیدوارم بتونم بهتر باشم تو کارام.

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند

۱ روتین تمیزکاری

۲ رسیدگی به خود

۳ برنامه غذایی

۴کارهای غیر روتین

۵ برنامه جامع کارها و اهداف روزانه،هفتگی،ماهیانه،سالیانه

۶ پس انداز

۷ چله گرفتن ( برای ترک کاری یا رفتاری،یا برای مداومت در انجام کاری،،،،مثل غیبت نکردن،،،،یا مثل تقدم در سلام کردن...)



و خیلی چیزهای دیگه نکاتی هست که توی این تاپیک یاد گرفتم،البته هنوز همه شو نخوندم.

هدف داشتن از همه شون مهم تر بود.

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام صبح جمعه تون بخیر 

🍁🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂بوی پاییز میاد

دیروز بعدبیداری و صرف صبحانه هههههههززززززاررررر بار ظرف شستم .نهار گزاشتم جاروررقی کشیدم دستمال کشیدم .چایی دم کردم میوه آوردم .لباسهای داخل کاور بیرون آوردم اونایی که استفاده میشد شستم بزارم کمد اونایی که استفاده نمیشدن گزاشتم که بدن به کسی که لازم داره .کمد بسی خلوت شد و خوشگل .خدا هیچ خونه ای رو بدون مادر نکنه همه این کارهارو دیروز خونه بابام انجام دادم تا شب اونجا بودیم .شام درست کردم خوردیم جمع شد .ظرف شستم .روبالشیهارو شسته بودن من هم کمد دیواری رو مرتب کردم .یه خونه تکونی البته با جزییات نبود ها انجام دادیم .امروز استراحت میکنم .

دعا کنین ماهم خونه دار بشیم 🙏🙏🙏

سلام، عرض  تسلیت ایام 🖤🖤🖤


دیشب با پسرا حاضر شدیم بریم خونه پدر همسرم. واقعااااا شلوغ بود مسیر،خونه پدر همسرم خیللللی به حرم نزدیکه. و خونه ما چند تا خیابون تا حرم فاصله داره.

از دم در خونه ترافیک حرم شروع شده بود.هر چی جلوتر رفتم مسیر شلوغترررر و سخت‌تر میشد انقد تو کوچه ها پارک کرده بودن که حتی نمیشد مسیر رو درست رفت چه برسه جای پارک پیدا کرد

آخرشم یجا یه ماشین کج پارک کرده بود و مسیر رو باااااریک کرده بود مجبور شدم از یه آقایی کمک گرفتم تا ماشین رو رد کنه🥴🥴🥴.(واقعا مسیر سخت بود،طوریکه از جلو اشاره میکردن نیا رد نمیشی ولی خداروشکر اون آقا حرفه ای بود ردش کرد). خلاصه که عطایش را به لقایش بخشیدم و سر خر رو کج کردیم برگشتیم همون جلو خونه پارک کردیم

🤐😅

خواستیم پیاده بریم خونه پدر همسرم که همسرم تماس گرفت خسته س و مجبوره یه مسیری رو پیاده بیاد چون ماشین نیست و دیگه نمیتونه بیشتر پیاده روی کنه. این شد که برگشتیم بالا. علی جون دلش میخواست بره با پسر عمه هاش بازی کنه، یکم ناراحت شد.

همسرم اومد شام خوردیم و خونه رو مرتب کردم


خونه باباش همه جم شده بودن و زنگ زدن اصرار کردن ما هم بریم به صرف بازی . ولی خب باید مسیر رو پیاده می‌رفتیم و پیاده برمیگشتیم، تصمیم بر این شد نریم‌ . بهشون گفتیم نمیایم، اونا گفتن خب ما میایم خونه شما

😅😁


گفتیم تشریف بیارن و همسرم رفت یکم میوه و خوراکی خرید. تا حدود ۵ صبح بازی کردیم. وقتی رفتن یکم جم کردیم و وقتی داشتیم می‌خوابیدم خورشید طلوع کرده بود


مغزم عادت نداشت به دیر بیدار شدن ساعت ۱۰ و نیم بیدار شدم، میخواستم به روم نیارم و باز بخوابم ولی دیگه نتونستم خودمو بخوابونم.




و امروز

خونه دیشب ترکیده بود، بچه ها با اسباب بازی و خودمون با ظرف و لیوان‌های زیااااد.

شروع کردم مدل تراکتوری😅جممممع کردم تمیز کردم جارو زدم و شستم و شستم و شستم و خیلللللی شستم،(این یکی با اعمال شاقه بود فشار آب کمممممم بود و ظرف شستن خودش به اندازه کافی مورد علاقه م هست دیگه با این فشار آب ....)

برای نهار کباب تابه ای گذاشتم که همسرم دوست داره ولی بیدار شد گفت شیفته و باید بره تا شب، گفتم بمونه حداقل نهار بخوره گفت دیرش شده باید بره.

با پسرا نهار خوردیم

یه اسپند دود کردم

اتاق خودم رو مرتب کردم جارو زدم

علی جون اتاقش رو مرتب کرد

با علی جون یه دور بازی فکری بازی کردیم


کارام که تموم شد یهو مهدی با صدای بلند شروع کرد گریه کردن، یه لحظه ترسیدم آخه مهدی خیللللی صبوره وقتی گریه می‌کنه اونم اینطوری یعنی خیللللی دردش گرفته

رفتم پیشش چشمش رو گرفته بود و گریه میکرد راستش خیلی ترسیدم. یکم چشماشو شستم ،خیلی طول کشید تا آروم بشه، همون‌طور چشماشو بسته نگه داشته بود ولی دیگه گریه نمی‌کرد.


یکم پیشش نشستم، گفت باب اسفنجی رفته تو چشمم😅🤐. منم یکم با باب اسفنجی صحبت کردم و ازش خواهش کردم از چشم پسرم بیاد بیرون، گفت نمیاد، رفته تو چشمم برای خودش خونه درست کنه. باز کلی با باب اسفنجی مذاکره داشتم که بیاد بیرون خودم براش خونه میسازم،

بالاخره باب اسفنجی راضی شد و اومد بیرون خداروشکر.

انشالله هیچ بچه ای مریض نباشه❤️❤️❤️❤️


و در ادامه:

یکم روی پروژه م کار کنم

یکم بخوابیم چون شب احتمالا باید بریم دیدن برادر همسرم که اومدن مشهد.


فعلا بشینم پای لپتاپ که امروز الکی الکی داره تموم میشه

سلام دخترا❤️

صبح بیدار شدم،قرصامو خوردم❤️

یخچالو از بیرون تمیز کردم❤️

سینک رو حسابی سابیدم❤️

ذخیره پد بهداشتی،مایع ظرفشویی و پودر و شکر  و نمک رو پر کردم❤️

پیاز خشک ها کلا برای آش استفاده شد❤️

یه عالمه بانکه خالی شد خوشبختانه❤️

یسری ظرف دستی شستم❤️

ماشین ظرفشویی رو خالی کردم،فیلتراشو برق انداختم،قرص گذاشتم و روشن کردم تا ضدعفونی بشه❤️

ماشین لباسشویی رو کامل تمیز کردم،جاپودری اش برق افتاد،دوباره جا زدم،گذاشتم ضدعفونی بشه❤️

همه فنجان ها،استکان های دم دستی رو گذاشتم وایتکس و شسته شد و خشک شدن و رفتن سرجاشون،اون کابینت هم کامل تمیز شد❤️

چدن های گاز و سرشعله ها کامل برق افتاد و رفتن سرجاشون❤️

روی جزیره کامل تمیز شد❤️

دیشب ماشین زده بودم،لباس خشکا رفتن سرجاشون❤️

چندین تا لایو اموزشی دیدم،خیلی مفید بود❤️

با پدر و مادرم تصویری صحبت کردم❤️

ناهار خوردم❤️

پول انداختم توی قلک❤️

کیف ام رو مرتب کردم،کوله ام قدیمی شده و دیگه زوارش داره در میره،در اینده باید فکری براش بکنم❤️

یدونه لامپ نیاز به تعویض داره،یدونه جا دمنوش ام رو یه نی نی شکوند،چسبش بزنم،اتو انجام بدم،میز تی وی و تی وی تمیز بشه،دوباره جاروشارژی بزنم و برم سر مقاله ام و در حد مرگ هم درد دارم😄

خسته نباشی مامان آنا، آفرین دختر فعال و زرنگ ولی آخه تو بارداری، یه مقدار بیشتر به خودت استراحت بده

قربون شما فرین دخت عزیزم♥

چشم عزیزدلم سعیمو میکنم

من متاسفانه یه عادت بد دارم اونم اینکه بلند ک میشم برای انجام کارهام تا زمانی همه جا اوکی نشه نمیتونم بشینم

الان خیلی دارم ب خودم آسون میگیرم و کاری نمیکنم

ب قول بزرگی ترک عادت موجب مرض است

تا از سرم بیافته هیهاته🤦‍♀️

سلام عزیزان،  وقتتون بخیر و سلامتی.🌺

اندراحوالات هفته ای که گذشت:

قرار بود جمعه صبح سبزی قورمه به دستم برسه که خب خانمی که برام آمادش کرده بودن گفتن پنجشنبه شب آماده شده و این خیلی باعث بهم ریختن برنامه هام و اذیتم شد، ساعت ۱۲ و نیم شب سبزیا رسیدن🤦‍♀️

کل شب رو بیدار موندم . سرخ کردنشون تا ۱۱ صبح طول کشید. فقط با موسیقی و ورزش خودمو بیدار نگه داشتم، از دو شب پیش بسیییار کم خواب بودم.

صبحانه و نهار رو آماده کردم، بقیه رو بیدار کردم ، خوردیم و جمع شد ، ظرفهارو شستم .همین که تموم شد منم بیهوش شدم تا ساعت ۴ و نیم عصر.

 جمعه شب  رفتیم پارک نزدیک خونه پیاده روی، متاسفانه همون قسمتی که ما بودیم گاز زدن و با  سرفه های شدید و اشک ریزی و .. سریع برگشتیم خونه. خداروشکر دخترم داشت با وسایل بازی میکرد و نزدیک ما نبود...


شنبه صبح بچه های کانون رو به همراه چنتا از مادرا بردیم اردو. اردومون کافه بود(کافه دوستم)  یه کافه کتاب زیبا و باحال مخصوص دختر خانما. البته آقا پسرای زیر ۹ سال رو هم میشد برد. از طراحیش خوشم اومد. تقریبا" ۴ ماه پیش افتتاح شد از منم دعوت کردن اما متاسفانه سرم شلوغ بود نشد برم. 

(فضای کافه بزرگ بود یه چیزی حدود ۴۰۰ متر. یه قسمتی از کافه، کلبه درختی داشت با دوتا میز داخلش ، قسمت دیگه تاب چوبی بزرگ طراحی کرده بودن بیشتر برای عکس و ... حوض آب و یه تاب ریلکسی هم داشتن. آشپزخونه به صورت جزیره بود. آتیله و عکاس هم بود.)  جمعیتمون ۴۰ نفر بود.  خودمونم با سه تا از مربیها بودیم. یه حالی بهشون دادم و مهمونشون کردم.

 جاتون سبز، خییلی خوش گذشت و بچه ها خیییلی راضی بودن.


از کارهای دیگه که گفتم

خریدهای دخترم رو انجام دادیم

لباسهای فرمش رو اوکی کردیم. احتمالا" هفته اول مهر به دستمون برسه . چند روز اول باید با لباسهای سال قبلش بره، اما ایرادی نداره چون لباسای امسال تکرار پارساله.

ازخریدهاش فقط کیف و کفش مونده، که انشاا.. فردا انجام میشه.

همینطور خریدهای خودم.

این یک هفته همسرم متاسفانه مریض بودن  و همه برنامه های ما بهم ریخت. نه اداره تونستم برم و نه دکتر.

به جاش همسرم بنده خدا هر روز بیمارستان بودن. اما خداروشکر امروز حالشون خوبه( سنگ کلیشون حرکت کرده، اما دفع نمیشه)



راستی طلاهم خریدم خیلی خوب بود، نصف پولم موند و دستبندی که میخواستم پیدا نکردم. ادامه خرید میمونه برلی این هفته احتمالا" یکشنبه یه سر برم و قالشو بکنم. 

قلک دخترمم باز کردیم فیکس یک میلیون داره، تصمیم گرفتیم براش طلا ریز بگیریم تا دوباره که پس انداز کرد  یه چیز بزرگتر ...

دوبار موهامو روغن تراپی کردم ررای نرنی و درخشندگی بسیار خوب بود اما ریزشش همچنان ادامه داره

واما امروز: 

خیلی دیر بیدار شدم.

شویدپلو بار گذاشتم  با کنسرو 

ماسک شیر گذاشتم

یه بار دیگه ماسک ماست گذاشتم

یه بار هم انگور

آخرشم روغن سیاه دانه زدم هم به ابرو و هم صورت.

کاورهای متکا رو شستم،همسرم پهن کردن.

دوبار ظرف شستم.

دلمه و هویج خرد کردم، بسته بندی شد و رفت فریزر.

مقدمات شام رو فراهم کردم، برم کاملش کنم( کتلت داریم با ریحان خشک میخوام تستش کنم)

دخترم لباساشو ریخته تو ماشین در حال کاره.

همسرم داره انباری رو مرتب میکنه ( انباری داخل کانونه، کانون هم طبقه پایین خونمونه، فکر کنم اینو نگفته بودم،☺)


واما در ادامه:

همسرم وان بزرگه رو  از انباری بیاره و پرده رو باز کنه. پرده رو بندازم تو آب، چرک آبشو بگیرم، بمونه تو آب و کف تا صبح بشورمش.

یک عالمه لباس تا بزنم و به زوووور تو کمدا و کشوها جاشون بدم( متاسفانه فعلا"کمد دیواری ندارم و خیلی اذیتم. به دلایلی که ممکنه تا چندماه آینده  خونمون تغییر کاربری بده نمیتونیم خیلی هزینه کنیم.  تا ۳ ماه آینده که مستاجرمون بره و کمد اونا رو بیاریم بالا. به امید اون روز 🥳)

شام رو تکمیل کنم.

بخوریم و همسرم برن مسجد

منم به ادامه کارها برسم.


اگه تونستم دوباره طی هفته گزارش میدم.

شبتون به خیر و نیکی❤⚘





سلام دوستان 

من دیروز مهمون بودم و امشب مهمون داشتم. خریدها رو دیروز بعد از مهمونی انجام دادم 

همون دیشب سبزی خوردن رو دادم شوهرم پاک کرد. شستم و داخل یخچال گذاشتم. کلم سالاد رو هم دیشب خرد کردم و داخل یخچال گذاشتم. ظروف مورد نیاز رو از جعبه بیرون در آوردم و آماده کردم . خونه تمیز بود کلیتش ولی باز هم با شوهر طی کشیدیم و گردگیری کردیم. هر دو با هم 

برنجم رو پیموندم.  


صبح از خواب که پاشدم اول گوشت  بار گذاشتم برا خورش اول 

 بعد ژله درست کردم‌ 

چایی گذاشتم 

کاهو خرد کردم کنار کلم ها 

صبحونه گذاشتم

شوهرم بیدار شد اومد ظرف ها رو بعد صبحونه شست 

پیاز داغ سیر داغ درست کردم 

بادمجون سرخ کردم 

خورش دوم رو بار گذاشتم 

برنجم رو خیسوندم

زعفرون سابیدم و دم کردم‌

ناهار خوردیم

شوهر ظرف های ناهار رو شست 

میوه ها رو شستم 

این حین برای استراحت میومدم زبان میخوندم 

وسایل شام و تنقلات و میوه ها رو چیدم رو میزها 

برنج رو درست کردم شوهر اومد کمکم برا صاف کردن برنج 

سالاد م رو کامل کردم ظرف ماست رو تزئین کردم 

چایی دم کردم

مهمونا اومدن 

شکر.خدا شب خوبی شد 

هر دو خورش خورده شد 

یکی از خورش هام مثل همیشه نشد ولی خب مهم اینه که خورده شد و بعدم اینکه من تلاشم رو کردم قرار نیست غذاهامون همیشه عالی بشه 

مهم اینه که در حد توانم برای پذیرایی از مهمونام تلاشم رو کرده بودم 

و قدری پلو و خورشت هم به مهمونام دادم بردن . میدونم اگه دوست نمی داشتن محترمانه رد میکردن و هم این یعنی نمره قابل قبول 

اینارو گفتم که بگم به خودمون خیلی سخت نگیریم قبلنا وقتی مهمون می‌داشتم غذاهام خوشمزه تر میشد ولی خب خودم خسته تر بودم . چون مثلا ژله رو دولایه یا سه لایه درست میکردم. علاوه بر دو مدل خورش حتما پیش غذا هم درست میکردم 

از ته دیگ گرفته تا سبزی خوردن برا همه شون تزئین میکردم ولی خب موقع مهمونی خسته تر بودم

حالا پیش غذا نمیزارم . تزئین هام ساده تره . دسرهام در حد کفایت هست  

سه تا خونواده مهمونم بودن 

بعد از رفتن مهمونا ظروف پذیرایی جمع کردم

میوه ها رفتن یخچال 

غذاهای باقیمانده سر و سامون دادم

ظروف شام رو شوهرم داخل ماشین گذاشت 

آشپزخونه رو مرتب کردم 

احیانا سری دوم صبح باز ظروف پذیرایی بزارم ماشین 

سلام شب همگی بخیر. البته بامداد بخیر. 

من یک هفته خیلی سخت و پر فشارو پشت سر گذاشتم 😉😥

دوشنبه دو سه ساعت کار بانکی داشتم وقتی برگشتم خبردار شدم عمه همسرم فوت شدن، جنگی و ضربتی رفتیم شهری که مراسم بود و غروب برگشتیم. 

شب رفتیم خونه رو تحویل گرفتیم بالاخره. 

سه شنبه صبح تهران کار بانکی داشتیم رفتیم انجام شد، ظهر برگشتیم. 

خونه مامان ناهار خوردیم و استارت جابجایی زده شد. 

لامپارو تعویض کردیم.  یه نظافت مختصر انجام دادیم. 

چهارشنبه صبح نیروهای کمکی رسیدن.  خدا خیرشون بده خیلی کمک کردن خونه رو تمیز کردیم. وسیله های سنگین و خیلی از خرت و پرت هارو اوردیم. شب که اونا رفتن ما هم از شدت خستگی افتادیم. 

از صبح پنجشنبه تا یه ساعت پیش هم با همسرم هفتصد و شصت و سه بار رفتیم خونه قبلی وسیله اوردیم جابجا کردیم سر و سامون دادیم خونه خلوت شده و باز یه سری وسیله دیگه. 

خیلی سخت بود.  چند بار با خودم گفتم دیگه به تعویض خونه فکر نکن و خودم جواب دادم باشه ولی باز خودم باور نکردم چون میدونم بعد چهار پنج سال بازم به سرم میزنه خونه رو عوض کنیم🤣🤣🤣

⭕فردا باید برم خونه قبلی رو به خریدار تحویل بدم.

⭕  مبلغ باقی مونده رو بگیرم بین بانک هایی که دارم معدل می گیرم پخش کنم برای وام های بعدی 😉😉

⭕خیاطی برم. 

⭕پرده فروشی برم پرده سفارش بدم. 

⭕پرده های قبلی رو ببرم خشکشویی. 

⭕لباسارو مرتب کنم. 

⭕داخل کمد دیواری رو اندازه بزنم براش نئوپان بگیرم. 

⭕یه مقنعه، کرم پودر، و جوراب بخرم. 

⭕کلید سازی برم بگم کلید بسازن. 

چقدر کار دارم. امیدوارم انجام بشن به سلامتی. 




سلام بچه چه تاپیک باحالی تازه پیداش کردم اینجورتاپیکاخیلی دوست دارم 

منم الان میخام پاشم ظرفایه ناهاروبشورم خشکشون کنموجابه جاکنم گاز روتمیزکنم آشپزخونرومرتب کنم اتاق خوابموتمیزکنموجاروبکشم بعدش حیاطوبشورم و همچنین پارکینگ مرتب کنم وبشورمش بعدش برم حموموتمیزکاری اساسی کنم لباساموبشورم و همچنین خودموتوهال وسرویس بهداشتیوروهم دیروزتمیزکردم.یاعلی


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز