2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043627 بازدید | 88179 پست
خدا گره های کور زندگیتونو باز کنه ان شالله ب حق صلوات الهم صلی علی محمد وآل محمد

قربونت برم عزیزم

ان شاالله با دعای خیر شما🙏❤

اگر میخواهید خوشبخت باشید، زندگی را به یک هدف گره بزنید نه به آدم ها و اطرافیان...

سلام ما امروز ی کم بیشتر خوابیدیم تا ۹ 

بیدار شدیم صبحانه بخوریم دیدم بله گاز قطع با چای ساز سر و ته قضیه رو هم آوردم با بچه ها رفتیم حمام 

ی تخم مرغ گذاشتم روی پیک نیک ساندویچ تخم مرغ درست کردیم 

النا رو بردم کلاس نقاشی و برگشتیم 

همسرم میوه خریده بود اما رو جابجا کردم 

رفتیم فروشگاه و خریدا رو جابجا کردم 

شام سود گذاشتم چون همسرم گفت ی کم تب و لرز داشت و سریع قرنطینه شد ولی سریع رفت دکتر چیز خاصی نداده بهش 

خونه رو جارو کشیدم و تمام 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خدا حفظشون کنه.شما خیلی خانم خوبی هستید،من واقعا به شما غبطه میخورم،از دست خودم ناراحتم.اصلا نه بنده ...

عزیز دلم💝😅

شما خیلی زیاد به من لطف دارین

میشه یه خواهش خواهرانه داشته باشم

میشه راجب خودت اینجوری بی رحمانه حرف نزنی❤️❤️❤️❤️


قطعا کلی توانایی داری و از روی تواضع متن بالا رو نوشتی، ولی این تواضع منفیه، خودت رو هییییییچ وقت زیر سوال نبر عزیز دلم😍💝‌


من که منتظرم گزارش‌های پر از پیشرفت و حال خوبت رو ببینم.😍😍🥰

ممنونم از شما که این قدر خوش قلب هستید.وجود آدمهایی مثل شما توی زندگی،بقول یکی از دوستان،،،حتی مجازی ...

منم از این مدل انرژی ها از دوستای همینجا گرفتم، برام مفید بوده و کلی حالمو بهتر کرده.

قشنگ بیا گزارش کاراتو بگو.

سعی کن هرروز یه نکته کوچیک مثبت تو خودت ببینی و ثبت کنی.

ما باید خودمون هوای خودمونو داشته باشیم.

بیا از موفقیتهات بگو😊🥰

این نیز بگذرد...                                                       

سلام صبح تون بخیر 

ادامه دیروز بعد از ظهر باز با مامان گپ زدم سعی کردم رابطه مون رو خوب نگه دارم . من به دلایلی تو ارتباط با مامانم چالش دارم برا همین ازم انرژی زیادی میگیره . باز ازشون با تنقلات پذیرایی کردم چایی بعد از ظهر گذاشتم 

اصرار کردم بمونن ولی بی فایده بود رفتم رسوندمشون و اومدم بخاطر ترافیک یکساعتی طول کشید 

ولی خب در کل روز رو به خوبی مدیریت عواطف و احساسات کردم

اومدم زبان یه یکساعتی خوندم

تاپیک لوازم التحریر خیلی ناراحتم کرد

شام آوردم خوردیم . 

میوه آوردم

سرم مو و پوست زدم 

میزهای آشپزخونه و هال دستمال کشیدم 

سلام و خدا قوت به دوستان گلم🥰

برنامه ی امروزم: 

مرتب کردن

دادن داروهای پسرم 

قطره دوقلوها

قرصهای خودم

ناخن بچه ها

پاک کردن سبزی

مرتب کردن یه کابینت 

درست کردن کتلت سیب زمینی برای ناهار

شستن لباس 

مرور نکات یکی از تاپیک های بانو ارتمیس

خیسوندن نخود و لوبیا برای فردا

تمیز کردن یه هود دست دوم که شوهرم برا خونه مون گرفته، هود  خیلی چربی داره و تمیز کردنش زمانبره🙄

شستن ظرفها

برا شام هم شاید املت گذاشتم. 🤔


عزیز دلم💝😅 شما خیلی زیاد به من لطف دارین میشه یه خواهش خواهرانه داشته باشم میشه راجب خودت اینجو ...

چشم،تمام سعیمو میکنم.ممنونم از شما.🌹♥️

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
منم از این مدل انرژی ها از دوستای همینجا گرفتم، برام مفید بوده و کلی حالمو بهتر کرده. قشنگ بیا گزار ...

بله درست میگید.برام دعا کنید.ممنونم.🌹♥️

هر که را اسرار حق آموختند،مهر کردند و دهانش دوختند
انشالله هر مشکلی هست ختم به خیر بشه عزیزم

ممنون عزیزم 

از صبح حوصله کاری نداشتم ی کم برنج بود عدس پلو شد 

شام قرمه سبزی میزارم 

بچه ها رو بردم حمام 

ی بسته داشتم اون رو جابجا کردم 

ی روزهایی مثل تراکتور کار میکنم ی روزهایی ...

ممنون عزیزم  از صبح حوصله کاری نداشتم ی کم برنج بود عدس پلو شد  شام قرمه سبزی میزارم&nbs ...

اشکال نداره عزیزم

هممون همینیم

منم امروز تا ظهر دوساعت هم وقت مفید نداشتم . بشدت خوابالو بودم

بعدم هر روز که خونه سابیدن نداره 

همین که شام و نهار گذاشتی عالی بوده بقیه کارها عقب بیفتن جبران میشن 


سلاااام شبتون بخیر

این چند روز کلا به مهمونی بازی گذشت و البته خرید🥰🥰

خیلللللی خسته شدم ولی خب خوش گذشت می ارزید

امروز صبح فایزه اومد پیش پسرا، همسرم مامان رو برد حرم، من و خواهرم رفتیم خرید، 

رفتیم برای خرید لوازم التحریر، چقدددددر حس خوبی بود چرخیدن تو قفسه های دفتر و مداد رنگی و جامدادی و ....


برای علی جون خرید کردم، تا ساعت ۲ خریدمون طول کشید.

خیابونها وحشتناک شلوغ بودن،

و بدتر از شلوغی اینکه پشت چراغ قرمز بنزین تموم کردم و ماشین روشن نمیشد، خدا برا هیشکی میاره🥴🤐.

به هر شکلی بود رسوندیمش پمپ بنزین (شانس آوردیم نزدیک بود).

بالاخره برگشتم خونه، خواهرم رفت حرم که با مامان برگرده خونه.


اومدن نهار خوردن و رفتن خونشون. عادت کرده بودیم به بودنشون.


و من که کمبود خواب داشتم ، خوابیدم، پسرا هم انگار کمبود خواب داشتم چون سه تایی خوابیدیم تا ساعت ۶, 

بیدار شدیم علی جون لوازم التحریرم رو دید و چقدددددر ذوق دانش واسه رفتن به مدرسه و استفاده کردن از وسایلش 

و من از ذوق اون ذوق داشتم😍😅.


و بالاخره نوبت خونه شد

از تراس شروع کردم و خونه رو مرتب کردم

همه جا گردگیری شد، مرتب شد، جارو شد

یکسری لباس شسته و پهن شد، سری دوم تو ماشینه.

آشپزخونه دستمال کشی شد، جارو شد

اتاق خودم مرتب شد گردگیری شد جارو شد

انرژیم ته کشید یه چایی دم کردم و استراحت کنم



در ادامه

اتاق علی جون کامل مونده، تمیز بشه

لباس خشکها تا بشن برن کشو

حمام برم

لباس اتو کنم

من تیکه خیاطی کوچولو دارم انجامش بدم


انشالله از فردا بشینم پای لپتاپ که کلی از برنامه عقب موندم


از مدرسه علی جون، چند تا وسیله کوچیک مونده که باید برم نمایشگاه باب الجواد بخرم

لباس فرمش رو باید بگیرم

یکسری مدارک جمع آوری بشه و عکاسی باید بریم و تحویل مدرسه بدیم

بحث سرویس ش رو پیگیری کنم.




ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز