سلام روزتون بخیر
خب یکم از دیروز بگم براتون
5/16:
ساعت 7 با نوتیف گوشیم بیدار شدم، ی پیام از طرف مادرم بود ک برای قربونی دعوتمون کردن.
همسرم هم خداروشکر خواب افتاده بود😁 و این شد ک باهم رفتیم.
خونه مامانم ب آنا صبحانه دادم و سفره رو جمع کردم
مامانم بخاطر شرایطم نمیزاره کاری انجام بدم، پس منم کلا استراحت بودم.
دوتا داداشم بیدار شدن و با آنا مشغول شدن
منم رفتم توی آشپزخونه کمک مامانم گوشتها رو پلاستیک کنیم و واسه هرکس رو جدا بزاریم
نهار خوردیم و سفره جمع شد
مامانم ظرفها رو شست و رفتن سرکار
منم ب آنا نهار دادم
همسرمو فرستادم بستنی و آب هویج بگیره، با بابام بخوریم
هویج بستنی خورده شد و ظرفهاش رو شستم
آنا رو ب هر مکافاتی بود خوابوندم و سپردمش ب پدرم و همسرم و خودم رفتم آرایشگاه
کارم ک تموم شد رفتم سونو گرافی آنومالی، خداروشکر همه چی عالی بود
از اونجا هم رفتیم دنبال آنا خانم ک بیدار شده بود و کلی آتیش سوزونده بود
از پدرم تشکر کردیم و سهمیه قربونیمونم برداشتیم و اومدیم خونمون
ظرفهای سینک رو شستم
شام سبک درست کردم
ب آنا خانم هم نیمرو دادم
منتظر همسرم شدم ک از باشگاه بیان، از صبح بدو بدو زیاد داشتم واسه همین ی سردرد فوق العاده عجیب ک تابحال تجربه نکرده بودم اومد سراغم
مسکن خوردم و بدون شام خواب رفتم