سلاااام
صبحتون بخیر
دیروز عصر دوست داشتم روبالشتی ها رو تموم کنم ولی پسرا و پذرشون بیدار شدن و تصمیم بیرون رفتن گرفتیم
با یسری از دوستان رفتیم شام بیرون پیتزا لبنانی خوردیم، قدیما قیمتش خوب بود زود به زود میرفتیم، الان نامرد بدجور کشیده بالا مجبوریم هر از گاهی تفننی بریم فقط😁😁😎.
بعدش رفتیم یسر به پدر همسرم زدیم، و برگشتیم خونه و دیر وقت بود فقط خوابیدیم.
اذان صبح بیدار شدم و دیگه هر چی تلاش کردم خوابم نبرد
بیدار شدم لباس مهد علی رو شسته بودم اتو کشیدم، وسایل مدرسه شو اماده کردم و فرستادمش پسرکمو.
و مهدی اقای در همین حین بیدار شد و دیگه نخوابید(اخه بچه دو ساله باید ۷صبح بیدار شه، خدایا شکرت، چی بگم من😐😐).
نشستم ادامه رو بالشتی ها رو دوختم، یه زیپ کم اوردم، یه دونش موند، ینی از اولم یه دونه روبالشتی اضافه بود ولی برش زدم اماده باشه.
با مهدی جون صبحانه خوردیم، بچه خیلی هم خوابش میاد ولی فک کنم تو چالش سوسن و رومینا شرکت کرده به من نمیگه.
راستی رومینا جون تولد خانوم کوچولو مبارک😍😍🥰.
اقا روز زن کیه؟ من چرا کادو نگرفتم پس؟ حواسم باشه کادومو بگیرم، خودش اگه داد که خوشبحالش نداد به زوووور بگیرم☠️😎.
و من موندم و خونه ای که ترکیده.
برم که تا ظهر فقط وقت دارم
شب مهمونی دعوتیم و بعد خواب عصر وقت مفیدی برای رسیدگی به امور خونه نمیمونه
فردا انشالله فایزه میاد باید کارای خونه اکی باشه بتونم تمام وقت بشینم پای سیستم