2777
2789
عنوان

*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

| مشاهده متن کامل بحث + 2043744 بازدید | 88182 پست
مثل فیلما منتظر بودم آخرش بگی و* بالاخره پیدا شدددد* مال حلال برمیگرده.نگران نباش. لاحول ولاقوه ال ...

دقیقا منم منتظر همین بودم

ان شالله زودی پیدا شه

اگر کوه‌ها به لرزه درآمدند، تو پابرجا و استوار باش...

سلام شبتون مملو از آرامش 

گره های بزرگ تو ایام فاطمیه باز میشه ،فاطمیه رو جدی بگیرید .


نماز اول وقت +ذکر یا جواد الائمه ادرکنی ✅️

زیارت نامه شهدا +صد صلوات ✅️

دعای عهد هدیه به حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ✅️

برم‌مسجد دورهمی داریم ساعت ۹ ✅️

سوره یاسین‌هدیه به حضرت زهرا سلام الله علیها ✅️

خواندن خطبه فدکیه✅️

خواندن کتاب با دختر گلی ✅️

مرتب کردن خانه ✅️

مرتب کردن آشپزخونه +خالی کردن سینک ✅️

برم تا جایی کار دارم ✅️😁

برنامه ام ❌️❌️❌️✅(کل تایم برنامه ام اختصاص داده شد به خیاطی )

بریم خونه مامان ✅️


و اینکه امروز واقعا از خودم راضی بودم بابت کضم غیض و برخورد با بچه ها و مدیریت بینشون 💪💪💪💪


امام صادق علیه السلام فرمودند:هر که هنگامه سپیده دمان چهار بار الحمدالله رب العالمین گوید، بی گمان سپاس آن روز را به جای آورده است. و هر که در شامگاهان آن را بگوید، سپاس آن شب را به جای آورده است. 

۴ بار الحمدالله رب العالمین  فراموشمون نشه 😉


شبتون فاطمی ان شاءالله، یا علی 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

رشته تفت دادین برای عدس پلو؟

بله من رشته پلویی ِخونگی میخرم(درراستای استفاده نکردن از محصولات کارخانه ای)  ماهیتابه را چرب میکنم و رشته را با حرارت خییلی کم تفت میدم، تا بوی خامیش گرفته بشه و طلایی و خوشرنگ بشه و داخل عدس پلو و رشته پلو استفاده میکنم. 

        🍀با خودت قهر نکن بانو! 🍀هرروز صبح مقابل آینه به فکر زندگی که باید میداشتی و نداری،کارهایی که باید میکردی و نکردی،و روزهایی که از عمرت گذشت و به سن و سالت افزود نباش🍀یک روز هم برای خودت باش... آزاد و رها...🍀فکر کن قرار نیست هیچ مردی برایت مردی کند🍀خودت مرد خودت باش...🍀 تو هنوز هم در اعماق وجودت،آنجا که پر از دلشوره و تشویش است، آنجا که سرشار از اندوه است،هزاران آغوش پنهان کرده ای که جان می بخشد🍀زندگی از تو جریان خواهد گرفت🍀 نگاهت هنوز هم آرامش را در هر دلی می ریزد🍀هنوز هزار هزار دل،در پیچ موهای مجعدت سرگردانند🍀با خودت قهر نکن بانو!🌸تو هنوز زیباترینی🌸                                                        💞خودت را دوست بدار💞
ذرت اگه تازه نباشه خوب نمیشکفه🙃

اها ممنون از کجا بفهمم تازه است!؟ 

البته یکی دو بار خوب باز شدن ولی گاهی از جاشون تکون نمیخورن. با روغن و بدون روغن امتحان کردن، قابلمه عوض کردم، شعله را کم و زیاد کردم بازم فایده نداشت. 

        🍀با خودت قهر نکن بانو! 🍀هرروز صبح مقابل آینه به فکر زندگی که باید میداشتی و نداری،کارهایی که باید میکردی و نکردی،و روزهایی که از عمرت گذشت و به سن و سالت افزود نباش🍀یک روز هم برای خودت باش... آزاد و رها...🍀فکر کن قرار نیست هیچ مردی برایت مردی کند🍀خودت مرد خودت باش...🍀 تو هنوز هم در اعماق وجودت،آنجا که پر از دلشوره و تشویش است، آنجا که سرشار از اندوه است،هزاران آغوش پنهان کرده ای که جان می بخشد🍀زندگی از تو جریان خواهد گرفت🍀 نگاهت هنوز هم آرامش را در هر دلی می ریزد🍀هنوز هزار هزار دل،در پیچ موهای مجعدت سرگردانند🍀با خودت قهر نکن بانو!🌸تو هنوز زیباترینی🌸                                                        💞خودت را دوست بدار💞

برنامه ی دیروزم 

ظرفای دیشب رو بشورم✅

تخت و اتاقم مرتب بشه✅

نهار بپزم✅

ظرفاش بشورم✅

پذیرایی مرتب بشه  ✅

آشپزخونه مرتب بشه  ✅

ظرفای ابچکون‌جمع کنم✅

با پسرم درس کار کنم✅

شام درست کنم✅

ظرفای نهار و شام بشورم✅

پادری ها پهن بشه✅

حموم برم✅

به سرم دارو بزنم✅

حموم بشورم❌

سطل زباله خالی بشه✅

یه چرت بخوابم✅

نمازا خونده بشه✅❌

دارو ها خورده بشه✅

جانبی⬇️

 همه جا رو برقی کشیدم 

ساعت ده برای پسرم سیب زمینی سرخ کردم 


من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

امروز برنامه مم 

نهار بر عهده ی همسره 

من صبح صبحونه ی مفصل اماده کردم خورده شد 

یه فیلم ببینم 

سفره رو جمع کنم 

ظرفای صبحونه رو بشورم

مواد اولیه ی نهار آماده کردم 

لباسا شسته بشه و پهن بشه 

آبچکون جمع بشه 

دارو ها 

نمازا 

ظرفا شسته بسه 

نهار فردای همسرم درست بشه 



من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }
اها ممنون از کجا بفهمم تازه است!؟  البته یکی دو بار خوب باز شدن ولی گاهی از جاشون تکون نمیخورن ...

از بوش و از ظاهرش

کهنه ها حتی اگه باز بشن هم پففیل های بزرگی بهت نمیدن

سلام صبحتون بخیر 

التماس دعا و عرض تسلیت ایام 🖤

از سه شنبه تا حدودی خلاصه طور بگم

 

سه شنبه :

بیداری که معمولا حوالی 6 هست،. همسر و پارسا و ثنا راهی شدن و علی همچنان آبله مرغونی و محمد خونه بودن 


محمد خواب بود و  با علی سحرخیز یک مستند دیدیم از طبیعت قطب، بعدش هم نیم ساعت ورزش کردیم و کلی خندیدیم، البته ایشون کلی خندیدن به بالا پایین پریدن های شکم بنده 🙄 

بعد هم خمیر درست کردم برای پیراشکی و گذاشتم استراحت کنه، با نظارت و هم صحبتی علی 😍

اندکی گوشی 

بعد هم صبحانه 

محمد بیدار شد بهش رسیدگی کردم 

کارهای روتین خونه انجام شد 

مرغ نگینی کردم و سرخ کردم، گوست چرخ‌کرده تفت دادم،. سوسیس سرخ کردم و بعد از کلی برم و نرم تنبلی رو گذاشتم کنار گرفتم از سوپر روبرو قارچ والبته دونات برای بچه ها خریدم 

و بعددددد، مطابق اکثر دفعاتی که میخوام پیراشکی درست کنم و تنبلیم میاد گفتم خب چه کاریه خمیر رو یک تکه پهن میکنم و پیتزاش میکنم فرقی هم نداره 😬 و منو تغییر کرد و پیتزا پختیدم 

بعدم نهار و ظرف و جمع و جور و گوشی و نیم ساعت هم خواب 

از ساعت 6 و نیم هم درس و مشق و کار تعطیل و نشستیم پای تی وی، اول فوتبال اسپانیا و مراکش دیدیم، من و علی  طرف مراکش بودم و ثنا و پارسا اسپانیا 😁

با کلی جیغ جیغ و کل کل بازی دیدیم و آخر که ما بردیم ثنا خانم بی جنبه قهر کرد 😒 تازه اعتصاب غذا هم کرد 😆 گفت شما نباید خوشحالی میکردین وقتی ما ناراحتیم 🤣


بعدم پاورقی دیدیم و بعد هم باز پرتقال سوسیس، در حال فوتبال شام هم خوردیم البته بدون ثنا خانم اعتصاب کننده 🙃

دیگه این بازی رو تا گل پنج دیدم، گل ششم رو از تو تخت شنیدم و خوابیدم 

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

و اما چهارشنبه 

محمد کلاس داشت اما چون علی خونه بود گفتم نمیشه بریم

پارسا میگفت حس سرماخوردگی دارم اما چون امتحان ریاضی دارم زنگ اول رو میرم بعد زنگ بزنید برگردم، رفت مدرسه و زنگ زد که امتحان روز دیگه ای بوده و داره میاد خونه، دیدم شرایط کلاس رفتن محیاست سریع جمع و جور کردم، ظرفهای صبحانه رو شستم، نخود گذاشتم بپزه، محمد رو بیدار کردم و دیگه نیم ساعت مونده به شروع کلاس سریع راه افتادیم و با اسنپ رفتیم 🚕

کلاسشون به خاطر سرما از این به بعد تو یک سالن جدید تشکیل میشه که یجورایی مثل خانه بازی و یا شهربازی های سرپوشیدست و خیلی براشون جذابه و محمد هم اندکی از لاک دفاعی دراومد و دیدم بازی میکنه 😍

سالن بازی هم دقیقا کنار سالن ورزشی خانم‌هاست و درهاشون رو به هم باز میشه اگر کم کم باهام راه بیاد میتونم منم همزمان برم کلاس 🏋️‍♀️یکی از دوست های قدیمیم رو هم دیدم که میرفت کلاس بدنسازی اونجا، البته که کلی هم صحبت کردیم اما منو نشناخت‌ بازم 😆


سر راه برگشت رفتم گوشت خریدم و کلی هم پیاده روی کردیم دوبار هم با گربه چشم تو چشم شدیم و کلی جیغ زدم و دست محمد رو کشیدم و فرار کردم و کلی هم بعدش خندیدیم 😬

اومدم خونه سرعتی گوشت شستم و انداختم تو قابلمه نخود ها که آبگوشت بسازم 

یکم به کارهام رسیدم اما گفتم ولش کن جارو نکنم و اتاق ها هم بمونه اینا که تا عصر میریزن همون شب قبل اومدن همسر تمیز میکنم (چند روزی هست همسرم شب میان) 

غذارو تکمیل کردم 

ثنا با پدر دوستش برگشت 


مامانم زنگ زد برای بچه های خواهرم لباس از مزون میخواستن چند تا اندازه گرفتم و آخر هم چند دست بسته بندی کردم با اسنپ فرستادم خونه خواهرم که پرو کنن (خواهر دیگه ام هم از بیرجند اومده و همه اونجا بودن اما از آبله مرغون میترسیدن و من نرفتم ببینمشون) 


بعدم نشستیم نهار بخوریم آب گوشت رو که خوردیم مامانم زنگ زد، سایز دیگه لباس و ریسه مو. و.... میخواستن و هماهنگی تلفنی سخت بود، گفتم میخواین بیاین از نزدیک ببینید، گفتن باشه بررسی کنیم خبر میدیم 

منم سرعتی پریدم به جمع و جور و جارو و...... ثنا هم کمک کرد سفره و هال رو مرتب کرد، علی هم اتاقش رو به سرعت برق تمیز کرد، اصلا یجور شیک و مجلسی طور که باورم نمیشد 😲

یک ربع بعد منتظر خبر تلفنی بودیم دیدیم آیفون زنگ خورد  و دم در هستن 😱

این است مجازات کسی که صبح خونه تمیز نمیکنه 😬 البته از اونجایی که مستمر تمیز میکنم دیگه به طور کلی تمیز بود و همون ریخت و پاش روزانه بود و دیگه خیالم از گاز و سرویس و یخچال و کمد و کشو ها و کابینت ها و.... راحت بود 😌😎

مامانم و خواهر بیرجندی 😄 اومده بودن و بچه ها مونده بودن خونه خواهر مشهدی 🤪

یک دوساعتی بودن و چند تایی لباس انتخاب کردن و بردن که اگر اندازه بود بردارن، کلی هم بهشون تخفیف دادم که بیشتر ببرن  و بعد یکم پشیمون شدم😅 اما دیگه سودی نداره، عوضش کلی رفع انباشتگی شد از کمد مزون 


کلی هم لباس و مانتو که تو کاورها بود درآوردیم و موند وسط پذیرایی و رو مبل ها و.... 


بعد رفتن مهمونا دیدم بچه ها هی میگن گشنمونه تازه دیدم به طفلکا فقط آب گوشت دادم، دیگه براشون گوشت کوبیده درست کردم و چون گشنگی کشیده بودن برای اولین بار با استقبال زیاد حتی از جانب محمد روبرو شد 😉

بعدم دیگه اتفاق خاصی نبود، حمام و جمع و جور آشپزخونه و شام و خواب 


رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

و بالاخره پنجشنبه 

پارسا و علی که مدرسه نداشتن و با محمد خواب بودن 

من با همسرم و ثنا رفتیم 

مدرسه ثنا جلسه داشتیم 

مسیر برگشت تا یه جایی با اتوبوس اومدم و بقیه مسیر که طولانی هم بود پیاده برگشتم 

سر راه نون شیرمال و نون ساندویچی و چیپس خریدم، مهار دعوت بودم و گفتم همسر نیست برای بچه ها ساندویچ مرغ و پنیر و چیپس درست کنم که راحت بخورن 


ساعت‌های 10 اومدم خونه فقط علی بیدار شده بود، پارسا و محمد رو بیدار کردن همون شیرمال هارو به عنوان صبحانه خوردن 

سینه مرغ گذاشتم بپزه، ظرف شستم 


بچه ها چند روزیه رفتن یک توپ پینگ پنگ خریدن و روی میز غذاخوری دم دستی و با دو عدد دمپایی به جای راکت😆 بازی میکنن و همش مسابقات لیگشون پابرجاست، کم کم دارن پیشرفت میکنن و احتمالا یکی دوتا نوشاد عالمیان طی سال‌های آینده تقدیم جامعه ورزشی میکنیم 😉


خواستم برم کم کم کارهای مهمونی رفتن رو اوکی کنم اما همسرم تلفنی گفت نمیخواد بری و بچه ها تنهان و....😒

همچنان دو دل بودم و در حال غر غر که پدرشوهر سرزده اومدن و گفتم دیگه بیخیال همون دخل خوب بمونم و با همسر موافقت کنم 🙄

برامون کلی آش نذری آورده بودن، حبوبات و ادویه و نبات و خرما هم خریده بودن 

 دم اذان بود و میخواستن نماز بخونن و باز مجازات کسی که لباس های مزون رو همون موقع جمع نکرد این بود که بره بین انبوهی لباس جا باز کنه که پدرشوهر که داره نگاه میکنه بتونه نماز بخونه 😬

تا ایشون نماز بخونن ریخت و پاش های نشیمن و اشپزخونه جمع شد و هال جارو شد (این است از مزایای نقشه ی عجیب خونمون 😅) 

بعدم خودم نماز خوندم و اتاق خودم رو هم پشت درهای بسته تمیز کردم 


پدرشوهرم  برای سرامیک های یکی از سرویس ها که بند کشی های سرامیک هاش  نیاز  به تعمیر داشت یک ماده پوشاننده خریده بودن که درستش کنن 

گفتن سرویس رو آب کشیدم و خشک کردم و  رفتن اونجا مشغول شدن 

منم کلی کار ریز و درشت کردم 

منو نهار به خاطر مهمان باز  تغییر کرد و سینه های مرغ رو ریش ریش کردم و با زرشک و مغز پسته و گلاب و کره تبدیل کردم به مرصع پلو 

پلو رو دم کردم، سالاد درست کردم 

ظرف شستم 

پدرشوهر بعد سرویس با بچه ها رفتن برگ های خشک حیاط رو جمع کنند 

حبوباتی که خریده بودن ریختم تو ظرفهاشون 

قرار بود ثنا با اژانس بانوان بیاد اما پیدا نشد و همسرم مجبور شد بره دنبالش و ظهر بیاد خونه 

اومدن و به اتفاق نهار خوردیم 

بعد نهار برای پدرشوهر رو تخت محمد که ماه‌هاست خالی مونده ملافه و بالشت و پتو تمیز گذاشتم که بخوابن خودمون هم رفتیم دراز بکشیم و گوشی کردی کردم 

یکم بعد اومدم بیرون دیدم پدرشوهر بی سر و صدا رفتن 


چای دم کردم، رفتم سراغ ادویه هایی که خریده بودن و منقل کردم به ظرفهاشون البته آنقدر زیاد بود که علاوه بر ظرفها مجبور شدم به شیشه های تو کابینت هم متوسل بشم 

احتمالا به مدت دو سال از زرد چوبه و فلفل سیاه و سماق و به طور مادام العمر از خرید پودر لیمو عمانی بی نیاز شدیم 😆


ریخت و پاش جابه جایی ادویه هارو تمبز کردم، نشستم چای بخورم و به پیشنهاد ثنا دوتایی مشاعره کردیم 😍 همیشه پایه مشاعره پارسا بود و نمیدونستم ثنا این همه شعر حفظ کرده، کلی از شعرهای من و پارسا رو حین مشاعره های ما حفظ شده بود 😍

دیگه بعدش ظرف شستم 

به همسر چای دادم 

لباس‌های مزون رو جمع کردم 

برای پارسا تست ریاضی حل کردم 

شام اش رشته خوردیم، و باز ظرف و جمع و جور آخر شب و خواب 

راستی چند روزی هست سینک خالی آخر شب و جمع و جور آخر شب اومده تو لیست عادت‌هام 😊

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند

خانم گلی که لایک میکنی رد میشی، با شمام، بله خود خود شما 🙄

این همه نوشتم فقط لایک نکن رد بشو 🤨

منتظر ری اکشن ها هستم ها 🤨

رقص و جولان بر سر میدان کنند، رقص اندر خون خود مردان کنند. 🇮🇷 چون رهند از دست خود دستی زنند، چون جهند از نقص خود رقصی کنند
خانم گلی که لایک میکنی رد میشی، با شمام، بله خود خود شما 🙄 این همه نوشتم فقط لایک نکن رد بشو 🤨 م ...

🤣🤣🤣

من یک مادرکودک بیش فعالم ،کاش همه ی ماماناو اونایی میخوان مامان بشن تاپیکم بخونن { بیش فعالی }

سلام دیروز بالاخره یک کتاب دیگه رو تموم کردم هوراااا🥳

تما چون دندون دردم تموم شده بود تنبلی کردم و نرفتم دندون پزشکی که جسابی امشب از خجالتم درومد دندونم دوباره و باید تا شنبه صبر کنم 😭

از بعد از ظهر تا شبم کلا دپرس بودم که خونه مامانم نرفتم هیچ کاری نتونستم بکنم 

کار های امروز 

یک کتاب جدید شروع کنم و براش برنامه بریزم 

کتاب یادم رفت سفارش بدم خیلی دیر شده سفارش بدم جتما

لباس رنگی ها رو بندازم ماشین 

یکم حبوبات نم کردم بجوشونم و فریز کنم 

اگه شد یه اصلاح بکنم خودمو شاید فردا برای برادر شوهرم بریم خاستگاری 

ناهار چون دیر بیدارشدیم یه املت میزنیم با همسری بخوریم بشه صبحانه و ناهار 

لبو های موندخ رو تا خراب نشدن بجشونم

دارو های نی نی 

هنوز نمیدونم از کتاب جدید چند صفحه باید بخونم پس طبق برنامه ای که مینویسم سهم امروز رو بخونم 

 


خانم گلی که لایک میکنی رد میشی، با شمام، بله خود خود شما 🙄 این همه نوشتم فقط لایک نکن رد بشو 🤨 م ...


منم انقدر دوست دارم‌فقط لایک نکنن و تو قسمت اعلانات ببینم به پست شما پاسخ داده شده 🥺😅😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792