از همین تریبون ازتون عذرخواهی میکنم بخاطر پستهای قبلیِ غیرِ مرتبطم !!
و اما نمی دونم چی مو گزارش بنویسم برای شما فعالای کدبانو
آها! دیشب که گفتم دخترم خوابید برم تراکتوروارشروع به مرتب نمودن کنم شاید باورتون نشه تا پام به حال نرسیده گریه کنان پاشد اومد دنبالم ، پا که نشد همون چهار دست و پا !!!!😑
اما دوباره که بسختی خوابوندمش چون خیلی منزجر بودم از وضع خونه به زوور نخوابیدم و اندکی جمعیدم اونم به زووور 😑😑
بعععععععععد ضعف کرده بودم نمی دونم چرا تا اون حد !!
آخه دخترمم نمی دونم چرا بیشترتر از همیشه شیر خورد دیشب
ساعت دو و نیم شب برای خودم چای دمیدم
و یه چیزی همینجوری جهت سیرشدن و نیفتادنم پیداکردم خوردم و با نسخه ی همیشگی چای نبات بالاخره حالم جا اومد
یه مقدار دیگه هم حالو فقط تونستم مرتب و گردگیری کنم که باز بیدار شد و دیگه تسلیم شدم و رفتم برای لالا
اما دیگه تا دوباره بخوابه ۴ونیم شد و وقتی هم بیدارشدم نمازم قضا بود (بچها باید این قضیه ی نماز صبح رو هم با کمک شما درست کنم )
و بعدِ راهی کردن همسرو پسرم ، درستیدن نهار خودمون و نی نی به اتفاقِ دخملِ چسبناکم
همزمان برای دخترم صوتِ قرآن هم گذاشتم جالبه که خیلی دوست داشت
خودمم بعد مدتها سوره ی یس و دعا ثَنا خوندم
ظرف ها رو هم یه مقدار تو ماشین بقیه با دست
و باز شستن چندتا پتو با ماشین البته ! اما چننند دوووور آبکشیِ ۶ دقیقه ای برای هر کدوم از پتوها میزنم 😑
بعدِ اومدن پسرمم که نهار و کارهای بعدش
نی نی رو با تلاش فراوان خوابوندم (نمی دونم چرا خواب نداره اصصصلا شیطون بلا ) و خودم رسما یه نیم ساعتی بیهوش شدم که با اومدن همسر پریدیم از خواب
از عصر به بعد هم باید برای کاری میرفتیم بیرون