سلام صبحتون بخیر
این روزهای من داره روی دور تند میگذره
اما همینکه به خاطر مدرسه بچه ها یک حداقل نظم ساعتی گرفته راضیم
برای همین تند بودنه هم خیلی فرصت نمیکردم بیام و گزارش بنویسم
روزهامون اینجوری میگذره که صبح از 6 بیدار میشم و با هزااار جور بدبختی همسر و بچه هارو بیدار میکنم، (بیشتر همسر و پارسا اذیت میکنن تو بیدار شدن) و چاشتشون رو آماده میکنم و راهیشون میکنم و معمولا هم دیرشون میشه و چقدر من حرص میخورم و همین دیر بیدارشدن باعث شده هر روز بدون صبحانه و نهایت با یک لیوان شیر برن
بچه ها که میرن میشینم پای گوشی که باید حذفش کنم
بعد تا ظهر کارهای خونه رو میکنم ( آشپزی و لباس شستن و تا زدن و ظرف و جارو و گردگیری و این وسط خونه تکونی که یک ماهه شروع شده مورچه ای داره پیش میره، الان اتاق خودم 3 روزه رو هواست، تو گزارش قبل گفتم برای پارسا کمد خالی کردم و دمبل ها اومد اتاق خودمون و لباسها بی جا موندن و چند روزه درگیر پیدا کردن چیدمان درست برای اونا بودم که همهی کمدها و کشو ها به ناچار تغییر کرد)
محمد معمولا دیر بیدار میشه به اون رسیدگی میکنم
تو تایمی که محمد خوابه کتاب صوتی گوش میدم، بیدار که میشه سعی میکنم در حال کار حداقل باهاش ارتباط کلامی داشته باشم
و البته وسط کارهام گوشی هم زیاااااد چک میکنم 😩
امسال برای ثنا سرویس نبود و همسر مجبورن ببرنش، برای همین سرویس علی رو هم کنسل کردیم
همسرم تقریبا 12 و ربع راه میفتن از شرکت و میرن دنبال علی، بعد ثنا و دوستش که اونم سرویس نداشت و همسرم سر نوع دوستی گفت میرسونمش، اما چون مسیرشون خیلی پر ترافیکه و تقریبا 1 ساعت و نیم زمان همسرم رو میگیره پیشنهاد دادم با پدرش صحبت کنن و بگن به یک فکر دیگه باشن، دیگه نمیدونم دلش بیاد یا نه
خلاصه تا بیان 3 میشه، همزمان پارسا هم میرسه
تا نهار بخوریم و جمع کنیم میشه 4
بعدم تا اذان خانواده استراحت میکنن که گاهی بیشتر هم میشه و من هم باز گوشی 🙈
بعد هم تایم تکلیف بچه هاست و من دلم میخواد درس خودم رو هم این زمان بخونم اما فعلا که این چند روز علی خیلی درگیرم کرده و عملا وقتی برای خودم نمونده، این وسط به ثنا هم میرسم
(مثلا دیشب علی کنارم سوال علوم مینوشت و هی باید راهنماییش میکردم،همزمان به ثنا دیکته میگفتم و تو دفتر ریاضی علی هم جدول سودوکو مینوشتم، تازه زیرنویس شبکه خبر هم که بدون صدا روشن بود میدیدم،، پدرشوهرم هم اومده بودن و با همسرم تبادل نظر سیاسی اجتماعی میکردن، گهگاهی تو بحث اونا هم شرکت میکردم، گوشی هم که دم دسته دیگه همش، جواب پیامها رو میدادم 🤪)
دیگه 8 و نیم و 9 هم شام و بعدش هم از 10 تا 11 میخوابیم
گاهی چند صفحه ای هم مطالعه متنی آزاد دارم (الان کتاب حقوق زن در جامعه اسلامی، استاد مطهری رو شروع کردم)
همونطور که گفتم از این نظم حداقلی راضی هستم اما باید برای درسم هم وقت خالی کنم
احتمالا صبح و ظهر به جای گوشی و یکم هم عصر همزمان با بچه ها