سلام صبح اول هفتتون بخیر
امیدوارم هفته ی خوبی داشته باشید
این دو روز آخر هفته بیشتر تمرکز روی آماده سازی شرایط برای شروع سال تحصیلی بود
خیلی بیشتر از روزهای دیگه لباس شستم و تا زدم
چادر و مقنعه ثنا رو اتو زدم
پیگیری برای سرویس بچه ها انجام شد و متاسفانه هنوز برای ثنا سرویس پیدا نشده
مقنعه ی ثنا باید سایز میشد و دمپا شلوارش دوخت میخورد و سپرده بودم به همسر که ببرن خیاطی و انجام نشد 😑 منم چرخ ندارم مقنعش رو چند تا کوک زدم موقت و شلوارش رو همونجوری پوشید
به بچه ها گفتم اتاقهاشون رو مرتب و گردگیری کنند، مرتب کردن علی که در موردش نگم بهتره 🤐
ثنا اتاقش رو مرتب کرد، جارو و گردگیری هم کرد و به نسبت خوبه
پارسا گفت برای کتاب دفترهای امسالم، کمد کم دارم و کمد میز تحریر کافی نیست
یک کمد دیواری هم داره که یک طبقه اش دمبل های همسر بود، اونارو آوردم تو اتاق خودمون، و طبقه ی پایین کمد دیواری خودمون که لباس مهمونی های من بود رو خالی کردم و دمبل هارو پارسا چید و فعلا لباسهام بی جا و مکان شده، تا یک فکری براش بکنم
تو اتاق پارسا هم بعد خالی شدن کمد، طبقات رو تمیز کردم
یک طبقه کیف هاش رو چیدم و حین چیدن هی توشون رو نگاه کردم و هی غر زدم که چرا خالی نمیکنی اینارو، کلی خودکار و کاغذ و مدارک و رسید و... تو کیفها مونده بود
همه رو خالی کردم و دوتا که نیاز به شستشو داشت گذاشتم بشورم
تو یکی از کیف ها 5، 6 تادفتر بود که ازهر کدوم یکم نوشته شده بود، برگه های نوشته شدش رو جدا کردم و گذاشتم تو وسایل خودم که اگه باز دفتر اضافه خواستن بهشون بدم
یک طبقه لباسهاش رو چیدم، اینجا هم غر زدن ها به این سمت بود چرا جوراب کثیف تو کمدته 😷
یک طبقه دفتر کتابهای درسی رو چیدم
یک طبقه هم وسایل جانبی مثل بازی فکری و پازل و... که موند خودش مرتب کنه
تو اون فاصله خودش هم میز تحریر و وسایل کامپیوتر رو مرتب کرد و یک دستی به کتاب خونه اش کشید
کلی هم لباس از روی جالباسی رفت برای شستشو
بقیه اتاق رو هم بعد با تاخیر تمیز کرد
از کارهای خونه علاوه بر ظرف شستن و جمع و جور و پخت و پز هر روزه، پریروز که هال رو جارو زده بودم و فرش جمع بود، گفتم از فرصت استفاده کنم و یک قورباغه ی زشت و بزرگ رو قورت بدم
چند جای خونه نجس شده بود و آبکشی میخواست و پشت گوش مینداختم، دیگه سریع و انتحاری اب کشیدم و خشک کردم
یکم خرید جابه جا و بسته بندی شد
پذیرایی جارو شد اما طی و گردگیری حسابی لازم داره
امروز هم صبح زود آبگوشت بار گذاشتم، بچه هارو از زیر قرآن رد کردم و راهی مدرسه کردم
کلی کار دارم، اگه بشه سالاد الویه هم درست کنم عصر میخوایم با دوستای علی بریم پارک
اما چند روزه نفس تنگی و درد قفسه سینه دارم با اندکی هیجان یا استرس و یا فعالیت و تغییر ضربان بدتر میشه و نمیدونم به همه اش میرسم یا نه
فعلا که دراز کشیدم تا بهتر بشم و شروع کنم
شاید هم الویه تبدیل شد به کوکو سبزی 😬