و امروز:
اولش که سلام😊🌹.
از صبح تنبلونه گذشت
ینی من براش برنامه داشتم، ولی انقد از محل کارم تماس داشتم و درگیرش شدم که ظهر شد، یه پروژه جدید شروع شده که باید به سرعت پیگیری بشه و من مجبور شدم همه ی صبح رو انلاین باشم تا مشکلات پیش اومده رو حل کنم🙄🙄، بخش مفید روزم رفت
با مهدی بازی کردم
براش خوراکی اوردم
نهار گذاشتم
بالخره ورودی خونه و دیوارخا رو تمیز کردم و فقط موند نصب پرده و بالای کمد دیواری که بره واسه جمعه.
عصر با پسر ا دو ساعتی خوابیدیم که حسابی خستگیم در رفت
یکم ظرف شستم
یکم نتی خرید کردم، ادرس رو از قبل سیو داشتم دیگه چک نکردم، سفارش سوپرمارکت بود رفت خونه پدر همسرم😐😐🥲. باهلشون هماهنگ کردم تحویل بگیرن. یه دونه دیگه که حاوی سوسیس بود رو سفارش دادم انشالله دیگه لینو برای خودمون بیاره🥲. چون واسه شام روش حساب کردم.
امروز قراره ریکاوری بشم واسه همین کار دیگه ای نمیکنم.
فردا و پس فردا روزهای شلوغی هست باید یکم انرژی ذخیره کنم
عصر پنج شنبه خونه خواهرم دعوتیم، تا ۳ سرکارم بعد باید بریم اونجا، امیدوارم خستگی باعث نشه نتونم از دورهمی لذت ببرم.
با این شرایطی که پیش اومده احتمالا هفته پیش رو هم باید زیاد برم محل کارم که امیدوارم این طور نشه، تازه برای خودم برنامه ریخته بودم و با زیاد رفتن سرکار همه برنامه هام بهم میریزه.
سبد اسباب بازی پارچه ش شل شده بود با چسب تفنگی چسبوندم.
نمیدونم چرا دلم هوس کرده یه بافتنی کوچولو انجام بدم، شاید این کار رو انجام دادم، انگاری دلم یکم فراغت از دغدغه ها رو بخواد و بافتنی این رو تامین میکنه.
در ادامه:
سفارش رو تحویل بگیرم و برای شام خوراک بندری درست کنم.
بافتنی ببافم
ظرفها رو بشورم
نمازمو بخونم
قرانمو بخونم
یکم با پسرا بازی کنیم