خب منم کارای واجب امروز را انجام دادم
عصر خونه رو با کمک های بی دریغ پسرم جارو زدم😂
جارو رو هل میداد خاموش میکرد دسته ش را از من میگرفت اصن یه وضی
بعد خوابوندمش
رفتم لباسای دیروزی خشک شده بود آوردم داخل یه سری دیگه که امروز شستم را پهن کردم
دیدم حیاط خیلی هم کثیف نیست فقط یکم برگ یه گوشه بود جارو زدم
بعدش راهرو را شستم رفتم اتاق بالایی
پارچه هام خیلی بهم ریخته شده بود
اونایی که به درد لباس دوختن میخورد را جدا کردم
یه سری تیکه کوچیکها رو گذاشتم واسه کهنه دم دستی که مثلا گاز رو باهاش پاک کنم و بندازم دور
یه سری هم تو یه کارتن جدا رفتن که اگه بشه انشالا بتونم باهاشون گل پارچه ای درست کنم واسه کش مو
به اندازه یه نایلون فریزر هم دور انداختنی پیدا کردم که رفتن تو زباله ها
به این ترتیب دوتا کارتن خالی شد .یکیش کلا خراب شده بود و رفت بازیافت.یکیش هم وسایل خیاطی دیگه را داخلش گذاشتم
دل کندن از پارچه هام برام سخته اما بازم وقتی بدرد نخورها رو دور میریزم خیلی حس خوب میگیرم
الانم اومدم خودمو به صرف چای و ساقه طلایی جون دعوت کردم .
اگر خدا بخواد شوهرم بیاد خونه تا برم حموم.اونجا هم کلی لباس نشسته دارم.آخ جووووون😂