*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

چی بگم والا مهمون میبینی یک شب  8 بیاد یه شب 8 و نیم قبل خوابشون . پسرام تا کسی هست نمیخوابن . 😕

ااره بنظر من بهترین کاره چند بارم به همسرم گفتم که یه بهونه داری کسی هم ناراحت نمیشه تو برو رو تخت دراز بکش بگو خسته شدم و .چندباری جواب داده ..ولی همیشه عملی نیست .

حتی تو اتاق بالای تختش درشت نوشتم و زدم ساعت خواب 9 و نیم . ولی 🤕

کم کم دارم تسلیم میشم باید برنامه هامو همینجوری تنظیم کنم و پسرارو ظهرا به زور بخوابونم تا خوابشون کامل بشه  امروز خدارو شکر ظهر خوابیدن 

البته میگن خواب سر شب یه چیز دیگه س هورمون رشد ترشح میشه و ...ثقولی چه میشه کرد 

چقدر شما سیاست زنانه بلدی 

به ما هم از تجربیات و سیاست هات بگووو

💚 بعد از صبحانه، ظرف شستم و لباس انداختم لباسشویی
💚 کارای اینترنتیم رو بررسی کردم
💚 ابروهامو برداشتم و به خودم رسیدم همزمان پادکست هم گوش میکردم
💚  بساط خاگینه رولی رو آماده کردم و دست به کار شدم( دیدم آشپزخونه تمیزه و کاری ندارم😁)
💚 برای فردا حبوبات خیس کردم آش درست کنم با عصاره استخوان گاو که دیروز درست کردم
💚 مواد کتلت برای شام آماده کردم گذاشتم یخچال
💚 دیروز دمنوش خوردم و پیاده روی کردم
ولی امروز حموم کردم و ماسک صورت و زیر چشم گذاشتم و میوه بخورم و یکم سریال مورد علاقمو ببینم

❤️ نمک آسیاب نکردم

❤️ عکاسی برای پیجم انجام ندادم

 ( رقص و آهنگ شاد همیشه توی روتین همیشگیم هست دیگه نمی‌نویسم)

شبتون بهاری و پر از عطر بوی باران 🍃🌻🥰

عزیزم خیلی مستقیم با همسرت صحبت کن تا خودش به بقیه بگه که تایم زندگی تون به چه صورت هست😉

سلام شبتون بخیر. 

امروز رفتم محل کارم،  یه مبحث سنگین رو پیگیری کردم که نهایتا هم به نتیجه دلخواه منجر نشد و کلی انرژی ازم گرفت

برگشتم خونه و نهار با بچه ها خوردیم و خوابیدیم. 

عصر خونه رو. مرتب کردم ظرف شستم،  یخچال رو حسابی تمیز کردم،  نهار ماحارونی بود که زیاد بود همون رو برای شام سرو. کردیم که یخچال هم خالی بشه

رفام دوش گرفتم

دو دور لباس انداختم ماشین پهن کردم

لباس قبلیا رو تا زدم رفت سرجاش

مهدی کوچولو رو حموم کردم. 

شیره انگور خوردم. قرص کلسیم خوردم( یکم این روزا ضعف دارم دست به دامن شیره انگور شدم😁). 

یه قورباغه داشتیم،  یسری وسایل بلاتکلیف بودن،  تکلیفشون روشن شد و انشالله به زودی به مسیر لازم هدایت میشن. 

شام خوردیم

فیلم خورشید رو. نگاه کردم،  بد نبود. 

فردا باید برم پیگیری مبحث امروز رو تو محل کارم انجام بدم،  امیدوارم خوب پیش بره

شبتون خوش

یادمه بچه بودم یه همسایه داشتیم بنده خدا یکی دو بار در هفته ساعت ۹ که می‌شد میومد خونه ما مهمونی 

تا ساعت ۱۲ هم نمی‌رفتند 

ما هم چاره نداشتیم 

ولی مستاجر بودن رفتن وگرنه که.....

عذر میخوام اگر دیر جواب دادم مسافرت هستم و گاهی گوشیم گم میشه کلا زیاد دور و برش نیستم 

این طبیعیه 

ما انسانیم 

ربات نیستیم عزیز دلم 

نمیشه هر روز با یه برنامه ی از پیش تعیین‌شده شاد و پر انرژی بود 

گاهی وقتا به حس غم نیاز داریم 

اما میدونی چی بده؟ این که کسی نتونه از حال غمگینی که داره خودشو خارج کنه

یه آدم نرمالااز لحاظ روحی، باید وقتی هر حسی رو تجربه می کنه باز به مسیرش ادامه بده و اطن بنظرم هدفمند بودن رو می طلبه

این که تشنه ی یه چیزی برای رسیدن باشی تا فکر کردن بهشم حالتو بسازه

انیمیشن درون و بیرون رو دیدی؟ خیلی جالبه حتما ببین

سلام پاییز جان

خوبی

درباره لباسشویی 

نمیدونم کدوم شهری

اما تو قم سرای ایرانی لباسشویی هاش رو قسطی میده که بعضی هاشون قسط هاش از ۱۴۰۲ هم شروع میشه خیلی شرایطش خوبه به نظرم

تازه یه سال دیگه قسطاش شروع شه عالیه

کی !!!من   

نه بابا اونایی که من میشناسن میدونن یه ذره هم سیاست ندارم   ساده تر از من پیدا نمیکنی

تنبلانه ترین روزامو دارم میگذرونم به خاطر همین گزارش نمیدم 

دوران کلاه قرمزی شدنم بگذره دوباره گزارش دادن و شروع میکنم 

راستی 

@تپلو92   سوسنم کجایی ؟غیبتت خیلی طولانی شده ها 

حالت خوبه دوستم

ملکه زاپاتا چقدر نوشته هاات پر از حس خوبه 

همیشه بنویس 

از تجربه 

از حرفای خوب 

از انرژی مثبت 

همیشه میخواستم گزارش بدم ارور میداد 

بلاخره امروز تونستم 🧡

من ساعت یازده از خواب بیدار شدم همچنان بعد از رمضان تایم خوابم تنظیم نشده 

بعد از بیدار شدن 

گوشی را چک کردم 

پیج اینستا استوری گذاشتم 

بعدش صبحانه خوردم 

رفتم یه دور لباس انداختم داخل لباسشویی 

یه دست لباس لک داشت باید با دست میشستم 

آبچکان خالی کردم 

ترشی انبه سه مدل درست کردم 

البته فقط انبه ها را برش زدم و بهش نمک زدم ادامه مونده واسه فردا

«ترشی انبه هندی »

دو ساعت همسایه اومد خونه مون باهاش نشستم حرف زدیم 

بعدش ماهی تازه خریده بودیم شستمش 

یکشنبه قراره برم تهران 

هنوز وسایل هام را جمع نکردم 

اصلا حس و حالش نیست 

برای سه ماه میرم نمیدونم چند دست لباس برم 

چی ببرم چی نبرم 

دوستان راهنمایی کنید 

برای دخترم اسباب بازی ببرم !؟

مداد رنگی و دفتر نقاشی چی!؟

آیپد یه مدت میشه ازش گرفتم به نظرتون آیپد ببرم مسافرت !؟

داخل هواپیما چی ببرم سرگرم بشه 

دخترم پیش دبستانی 

مسیر پروازمون ۲ ساعت است 

عزیزم تا اونجایی که فهمیدم خونتون مرتب پر و خالی میشه

فکر کنم با مادر خودت یا خانواده شوهرت تو یه ساختمون هستین درسته؟

وقتی میری خونه اونا لابلای صحبتات بگو ما داریم خودمون را عادت میدیم ساعت ۱۰ نشده بخوابیم .بگو شوهرم چند روز بود از اینکه شبا دیر میخوابه و صبحا باید زود بیدار بشه سردرد ولش نمیکرد. و عملا اینو نشون بده اگه مثلا میبینی اونجا ساعت ۹ و نیم شده بگو من باید تا نیم ساعت دیگه خونه باشم .چون هم خودم هم شوهر باید سر این ساعت خواب باشیم

ممکنه بعضیا بگن حالا یه امشب رو بیخیال فردا میخوابی.اصلا قبول نکن رو حرفت وایسا.با خنده و مهربونی بگو از ساعت ۶ صبحه سرپام و دیگه نا ندارم

الان که هوا خوبه غروب که میشه از خونه بزن بیرون .برو نیم ساعت پیاده روی کن یا برو خونه مامانت و داداش ها که دیگه اونا وقت نکنن بیان.شامت آماده باشه و بعد اون برگرد خونه .مدام بگو خسته م .از صبح کلی کار انجام دادم بگو عصر که میشه دیگه نمیتونم حتی یه استکان بشورم....بگو شوهرم غروب که میاد انقدر خسته هست که فقط میخواد زودتر شام بخوره یه استراحتی کنه و بخوابه.برنامه و خستگی هات رو به دیگران بگو .حتی چند بار سربسته بگو که مهمون باید شیرین بیاد شیرین بره یه داستان بساز بگو به فلانی گفتم من حتی خونه مامان و برادرام خواهرام هم وقت و بی وقت نمیرم مزاحم بشم .چون خودم انقدر در طول روز کار و مشغله دارم که وقت نمیکنم برم خونه کسی و میگمحتما اونام مثل من گرفتارن و حوصله نداشته باشن

اونوقت کم کم همه میفهمن باید ملاحظه ت رو کنن

نگران این نباش که همیشه خسته،تنبل،خودخواه ....خونده بشی  .نگران خودت باش

چیزایی که من گفتم شاید یکم تند باشه .خودت اگه نمیتونی به این صراحت بگی یکم ملایم تر بگو .اگه دیدی بی اثر یا کم اثر هست اونقدر ادامه بده و تو چند جلسه با عناوین مختلف مطرح کن تا رفت و آمدشون محدود بشه و اونم طوری باشه که باعث آزار نشه

خیلی ببخشید اگه فکر میکنید بعضی حرفام زیاده رویه .اما چند دوره  وقتی که نیاز به استراحت داشتم این مزاحمت ها رو کشیدم(بیشتر از خانواده خودم ) میفهمم شما چی میگی

به روی چشم
چقدر خوب که این حس رو از نوشته هام گرفتی، درون خودت مشتاق و گیراست❤️

خداروشکر و ممنون ازت