*برنامه و راهکاربرای مدیریت کارهای خونه *

دوستان دعای معراج https://www.ninisite.com/discussion/topic/9870448/سلام-دوستان-بیایید-باهم-پنج-نفربشویم-از-امروز-به-مدت-پنج-روز?page=1

بببین کی اومده

السلام علیک یا خانم معلم

چه عجبا

راه گم کردی

خووووبی؟

دخترا خوبن؟

لباست که قشنگه ، دامادم از پشت جای برادری  خوبه، اما نه به خوبی عروس مهربون ما😉

الهی سپیدبخت و بلند اقبال و دل شاد باشین همیشه.

برنامه ی دیروزم 

تخت و اتاقم مرتب کنم ✅

نهار دارم فقط برنج دم بزارم ✅

ظرفای صبحونه شسته بشه ✅

داروها خورده بشه ✅

نمازا خونده بشه ✅

با پسرم درسش کار کنه ✅

غروب برم خونه ی مامان بزرگم ❌

ظرفای ابچکون جمع بشه ✅

به موهام دارو بزنم ✅

شام درست کنه ✅

ظرفای شام و نهار شسته بشه ✅

سطل زباله خالی بشه ❌

جانبی 

رفتم تمام پله ها و یا سکوی بزرگ دارم طی عملیات انتحاری شستم که هی خودم وسطا فوش میدادم چرا این کار کردم خیلی سخت بود  ولی تمیز شد 

نیم ساعت شب کتاب خوندم که رو هم شد یک ساعت با صبح 

نهار قرار شده بود نخورم ولی ساعت سه گرسنم شد که پاستا پختم و ظرفاش شستم 

برنامه ی امروزم 

صبحانه ی مفصل آماده شد 

سفرش جمع بشه ظرفاش بشورم 

نهار درست کنم  لوبیا پلو 

سطل زباله خالی بشه 

برم خونه ی مامان بزرگم 

ظرفای نهار بشورم 

یک ساعت کتاب بخونم 

تخت و اتاقم مرتب بشه 

ظرفای ابچکان جمع بشه 

دارو ها خورده بشه 

نمازا خونده بشه 

سلام ظهر بخیر 

چند روزه باز تنبل شدم 😐گفتم بیام گزارش بدم بلکه انگیزه بشه باز راه بیفتم

روتین روزانه خونه تقریبا همچین بگی، نگی انجام شده، اما خب بیرون زیاد رفتم و خیلی سر وقت و کامل نبوده 😬

 یکشنبه عصر  که رفتم مدرسه پارسا کارنامه گرفتم، باید با همه ی معلم ها صحبت میکردیم و تو هر کلاس کلللللی صف بود، ما هم زنبیل میزاشتم میرفتیم کلاس بعدی 🤦‍♀️ دیگه 3، 4 ساعتی در رفت و آمد بودم و تقریبا فقط فرصت شد با معلم های دروس اصلی صحبت کنم و تا بیام خونه 10 شب بود

دوشنبه صبح محمد رو بردم کلاس و از اونجا رفتیم خونه مامانم، علی و ثنا رو هم ظهر همسر از مدرسه آورد رسوند و خودشون و پارسا رفتن خونه، (تحت تاثیر جلسه روز قبل گفتیم پارسا نیاد و درس بخونه 🧐) 

همه ی خواهرها و برادرم جمع بودیم به جز خواهر کوچیکه که تهران بود 

موهام رو هم خواهرم رنگ کرد 😁 هر وقت میاد مشهد نهایت استفاده رو ازش میکنیم 😉 والا خب تو دوره کارآموزی رو سر ما اوستا شد بعد رفت بیرجند به قوم شوهر خدمات بده 😒

سه شنبه صبح هم با همسرم رفتیم مدرسه پارسا باز تحت تاثیر همون جلسه وقت مشاوره تحصیلی و روانشناسی گرفته بودیم، و چند ساعتی هم اون طول کشید 

دیگه همسرم سرکار نرفت 

عصر هم بچه ها لباس پوشیدن که با همسر برن خونه مادرشوهر که پارسا درس بخونه چون چهارشنبه آزمون داشتن، لحظه آخر پدرشوهرم رسیدن، یکم نشستن و بعد با هم رفتن 

پارسا درس خوند منم یکم اتاقم رو مرتب کردم 

بعدم نشستیم پای فوتبال و وسطش بقیه هم اومدن، پارسا هم باز تحت تاثیر همون جلسه 😬 بعد فوتبال  تا 1 و نیم بیدار مونده بود درس خونده بود 

چهارشنبه پارسا 10 رفت مدرسه برای آزمون قبلش هم درس میخوند ، ثنا هم حال نداشت و مدرسه نرفت 

منم 3 تا کیک درست کردم 

دنبال علی خودم رفتم و بعد مدتها با اتوبوس برگشتیم و کلی از سال پیش و روزهایی که با هم میرفتیم  خاطره بازی کردیم 😍

نهار هم درست نکردم😁 قرار بود رویدادهای هفته بخوریم، اما دم ظهر بچه هل نفری دو تا برش بزرگ کیک با شیر خوردن و میل نداشتن، کلا نهار کنسل شد 

ععصر هم دو تا از کیک هارو با شیر کاکائو برداشتیم، مامان دوست پارسا اومد دنبالمون و با علی رفتیم هیئت 

یک برنامه چند وقته راه انداختیم برای هیئت مدرسه پارسال پارسا  و هر هفته یک منو انتخاب میشه و هر کس هر چقدر تونست به عهده میگیره و نذری میده 😍 یک هفته کوکو یک هفته پلو خورشت یا آش این هفته هم کیک و شیر کاکائو بود 

خیلی حال و هوای جذابی ایجاد شده همه مشارکت دارن و هیئت هم رونق گرفته 

بعد هم باز با همون بنده خدا برگشتیم و دیگه کاری نکردم به جز فوتبال دیدن 

اامروز صبح هم 7 بیدار شدم و تا 8 بیدار بودم و دوباره خوابیدم تااااااااا   11و نیم 🤦‍♀️

محمد و پارسا هم پا به پای من خوابیدن، علی بی سروصدا بازی می‌کرد، ثنا هم مدرسه بود 

پاشدم صبحانه خوردیم، لباس ریختم ماشین، ظرف شستم، ماکارونی پختم و دیگه همین فعلا 

شوهر آهو خانم هم همچنان میگوشم 

کارهایی که باید بکنم 

نهار بخوریم و ظرفهاش رو بشورم 

لباسها رو پهن کنم 

اتاقم رو مرتب کنم 

پذیرایی رو مرتب کنم 

ظرفهای شسته شده رو جابه جا کنم 

با کمک علی اتاقش رو مرتب و کنم و کوه احتمالی لباس کثیفی که از اتاقش درمیاد بشورم و پهن کنم 

یسری لباس شسته شده از قبل هم هست تا کنم 

شام بپزم و ظرفهاش رو بشورم 

الان که خونه جارو لازم نیست اما احتمالا شب لازم میشه و جارو بزنم 

راستی الان دیدم ثنا هم صورتش دونه زده و آبله مرغون گرفته،😐 دو هفته به خاطر علی قرنطینه بودیم و خونه مامانم هم نرفتیم، حالا که اونروز رفتیم و همه‌ی نوه ها هم بودن تازه مریضی ثنا آشکار شد و احتمالا همه بگیرن 🤦‍♀️

سلاااام خانم معلم مهربون. 

خیلی خوش برگشتی 🥰🥰🥰

عزیزمممممم🥰🥰🥰🥰

مبارکت باشه دختر مهربووووون. 

انشالله عاقبت بخیر بشین🌹🌹🌹. 

انشالله به زودی خانواده ت هم بهت ملحق بشن و شادیت کامل بشه😍. 

خودت میدونی که خیلی برامون عزیزی ببخشید که شرایط اومدن نداشتم🥰

پاییز عزیزم🌹🌹🌹

این چند روز خیلی بیادت بودم،  و هر وقت تونستم برای شفای همسرت سوره حمد خوندم، این تنها کاری بود که از دستم برمیومد😔،  امیدوارم خدای مهربون زودتر معجزه شو بفرسته و همسرت حالش خوب خوب بشه. 

 و سلااااام

ابن چند روز واقعا شلوغ شد نتونستم زودتر پیام بزارم

مامان بابام دیروز عصر رسیدن. 

اول قرار بود شام خونه ما همه جمع بشیم واسه همین از صبح حسابی خونه رو برق انداختم و همه کارهای لازم رو انجام دادم،  ظهر قرارمون عوض شد و مهمونی افتاد خونه خواهرم، ماشین بابام تو پارکبنگ ما بود،  خواهرم رفت دنبال مامان بابا،  و بابا رو اورد خونه ما که با ماشین بابا بریم خونه خواهرم(ماشین بابام با ماشین خودمون فرق داره، منم با ماشین خودمون همیشه نشستم،  ترسیدم با ماشبن بابا نتونم خوب رانندگی کنم این شد که قرار شد بابا بیاد خودش پشت فرمون بشینه، 

تابمی که منتظر بابا بودیم من نشستم و پارچه قرمزمو برش زدم(استینش البته کلا موند) ینی از تمام ثانیه هام استفاده میکنم😂😂. 

بابا اومد و با پسرا رفتیم خونه خواهرم

مرغ گرفته بودن نشستم مرغها رو تیکه کردم و بار گذاشتیم،  خواهر بعدی هم اومد و کم کم خواهر بعدی هم اومد😁.

تا اخر شب اونجا بودیم و برگشتیم خونه(حسابی دیدارها تازه شد) 

امروز هم نهار یه دونه خواهر و مامان بابا مهمون ما بودن. 

خواهرم برگشت شهرشون و مامان بابا مهمان ما هستن. 

برای شام قراره دوتا خواهر دیگه م بیان و اش درست کنیم.  (تعدد خواهرها زیاد شد فک کنم یکم قاطی شد گزارشم، تازه شانس اوردین یکی از خواهرام اصلا نیومد مشهد😁). 

فعلا بچه های خواهرم و علی و مهدی دارن بازی میکنن،  بقیه هم ریلکس کردن.  منم نخود لوبیای اش رو گذاشتم بپزه،  یکم استراحت کنم بعد ادامه ی اش رو تکمیل کنم. 

سلام پاییز عزیزم الهی فدای اون دلت😔 خدا خیلی بزرگه انشالله که دلتون شاد میشه و همسر عزیزت حالش خوب خوب بشه. همیشه همون پاییز قوی و پرانرژی ببینیمت.حدیث کسا به نیتت خوندم🥰

 سلام دوستان من این تاپیک تازه پیدا کردم خوشم اومد از مدلش  میخام منم برنامو بنویستم  میشه یکم توضیح بدین  چیکار کنم ؟

سلام

خوش اومدی

هربرنامه ای که تو روز انجام میدی

یا 

اگه پروژه ای تو ذهنت هست و میخوای بهش برسی

 یا سوالی در هرزمینه( تقریبا) داستی میتونی بپرسی

کارهای خانه داری پ بچه داری و .....هم هست که هرروز برای مرتب و منظم شدن بیشتر و رسیدن به اهداف انجام میدیم، رو مینویسیم.

قبلااااا چالش داشتیم که جدیدا نداشتیم.

خلاصه هرچه میخواهد دل تنگت بگو.

چشمتون روشن بسلامتی مسافرا اومدن.

ان شالله قسمت خودتون بشه😊