و من تو این چند ساعت:
پسرا رو حمام کردم
سرویس رو شستم
کلی لباس دستی شستم
خودم دوش گرفتم
حمام رو هم شستم
یه نمازمو خوندم
نهار پسرا کامل شد خوردن جم کردم
ظرفا رو شستم
راه پلهدجلوی ورودی رو هم مرتب کردم
خونه حسابی تمیز و. مرتب شد، فقط موند لباسها که تا بشن و اتو بشن.
و یه تماس از محل کارم داشتم، یه پروژه جدید استارت خورده که ده روز زمان میبره، خیلللللی هم سنگینه، نشستم برای بچه ها برنامه روزانه شونو. نوشتم تا بدونن هر روز کدوم بخشها رو انجام بدن، کار خیلی سنگینه و احتمالا مجبور شم هفته دیگه چند روزی خودم برم کمکشون، فعلا بهشون قول سه روز اول هفته رو دادم چون مطمین بودم تنها از پسش برنمیان. ولی اگه مجبور شم شاید روزهای بیشتری برم کمکشون.
و اینگونه کلللل برنامه هفته ایندم که برای برنامه های شخصیم بود به فنا رفت. 🥲🥲.(ولی این گونه نخواهد ماند😎😎😎).
و در ادامه:
نماز عصرمو بخونم، یه دونه نماز قضا هم بخونم
سنجاقک جون واسه من ۱۳۶ روز بود که حاصل دو بارداری و شیردهی هست😎🥲. فک میکردم واسه خودم انقد زیاده، شما روی من رو هم کم کردی😂.
پسرا رو بخوابونم
یکم با سیستم کار کنم
بعد از افطار:
همه وسایل فردا رو اماده بزارم
لیست خرید برای همسرم بفرستم
تکالیف علی جون هم انجام بشه
با فایزه واسه هفته اینده هماهنگ کنم بیاد
چقدر فرصت زندگی کمه، هر چی تلاش میکنم باز هم کلی کار هست که دوست دارم انجام بشه ولی زمانی براش ندارم