امروز روز پرکاری بود.
از صبح که بیدار شدم به پسر کوچولوها صبجانه دادم، بعدش سپردمشون به باباشون، رفتم سراغ اتاق خودمون، در حد خونه تکونی تمیز و مرتبش کردم، یکم لباس دستی جمع اوری شد که رفتن تو حموم، دو دور ماشین لباسشویی روشن شد و پهن شد،
یه پارچه ملافه دارم، باید برای تشک تخت کاور بدوزم.
بعدش نوبت اتاق هلی شد، از قبل عید اونجا پاکسازی نشده بود، حسابی کرتب و خلوت شد، خونه بازیشون هم منتقل شد به حال یه چند روز تو حال باشه بازی کنن بعد دوباره برگرده اتاق، اتاق پسرا خیلی طول کشید چون یه عالمه اسباب بازی بود، تمام ماشینهاشون رو ریختم تو یه سبد بزرگ که یه مدت دم دست باشه و با اونا فقط بازی کنن، بقیه اسباب بازیا نیان از اتاق بیرون.
اکو درخواست دادیم تا عصر میاد برای بردن بازیافت، راه پله و جاکفشی رو. مرتب کردم.
نهایتا نوبت حال شد، داخل کمد دیواری رو حسابی مرتب کردم، پنکه رو اوردیم بیرون، هوا یطوریه که نمیشه هنوز کولر روشن کرد زیادی سرد میشه، از اونطرف گرمم هست، فقط پنکه پاسخگو هست الان.
حالرو گردگیری کردم و جارو زدم.
غول اخر اشپزخونه بود، داخل کشوها رو مرتب کردم، داحل کابینتها هم چک شد بی نظمی های احتمالی برطرف شد، داخل یخچال مرتب شد. صیفی جات این ماه رمضون خیلی استفاده نمیشن باید یه فکری به حالشون بشه.
نهار اماده شد علی خورد ولی مهدی تو اتاق با باباش خوابیده بود، نهار نخورد، سفره جم شد.
گاز تمیز کردم چدنهاش رفت پیش ظرفهای کثیف.
علی رو خوابوندم و خواستم خودمم بخوابم که مهدی جون لطف کردن بیدار شدن و از دست باباشون فرار کردن اومدن تو حال، و برنامه خواب من اینگونه کنسل شد.
حین کار کردن خریدهایی که لازمه رو. یادداشت میکردم، همچنین خورده کارهایی که باقی میموند رو هم یادداشت میکردم.
حمام رو دیشب شسته بودم.
فقط موند ادامه اشپزخونه و سرویس بهداشتی،
برای شام سوپ داریم میخوام سالاد الویه هم درست کنم.
برای سحری جوجه تابه ای میذارم.
قرار بود امشب بریم برای پسر کوچولوها با عیدی هاشون اسباب بازی بخربم، ببینم برنامه چطور پیش میره موفق میشیم یا نه.
برم اگه مهدی اقا اجازه بده یکم ظرف بشورم و به اشپزخونه برسم. امروز باید پرونده تمیز کاری بسته بشه، فردا احتمالا برم سرکار، یکشنبه اگه بشه صبح برم یکم خرید.