2777
2789
عنوان

تفاوت سنی زن و شوهر چقدر مهمه

| مشاهده متن کامل بحث + 45957 بازدید | 119 پست
همسر من 9 سال از من بزرگتره و 10 ساله که عروسی کردیم و عاااااااااااااااااااااشق هم هستیم خدارو شکر حاصل این عشقمون هم دوتا گله یکی 7 سال ودیگری 10 ماهه اگر هزار بار هم برگردم عقب همین انتخاب رو میکنم
هروقت که خواستی در مورد راه رفتن کسی نظر بدی اول کمی با کفش های او راه برو

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من و شوهرم ٤/٥ سال اختلافمونه شوشو ٢٠ سالش بود ازدواج کردیم من خیلی راضیممممم شوهرم به نیست و همدییگرو خوب درک میکنیم
حتی گاهی حس میکنم من نسبت به شوشو رفتارم بچگانه هستش
نینیمونم ٣ ماهش دیروز تموم شد :)
از لحظه ای که مادر شدم نمیتوانم بدون شرم به چشمان مادرم بنگرم! ای فرشته زمینی ،ای مادر فداکارم .... بسیار دوستت دارم
به نظر من هفت سال خیلی ایده اله. چون زنها به علت زایمان و شیردهی و بارداری و مسایل دیگه زودتر شکسته میشن اگه کمتر از این باشه به محض اینکه پا به سن می زارید سنتون بیشتر از شوشو نشون می ده که این اصلا خوشایند نیست
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم میکند...آبی آسمان که میبینم و میدانم که نیست و خدا که نمیبینم ولی میدانم که هست...
ما4سال.ولی من نسبت به سنم خیلی کمترمیزنم الان 27سالمه ولی همه فکر میکنن20سالمه ولی به شوشومیادهمون31سالش باشه.ولی مشکل اینجاست که من دوس دارم بعضی وفتا مثل بچه هاحرف بزنم یا مسخره بازی درارم ولی شوشو عصبانی میشه.بعضی وقتام میگه تو مثل دخترم میمونی.به شخصیت آدمابستگی داره نه سنشون
قبل از اینکه به تفاوت سنی نگاه کنیم باید بدونیم :
طرف مقابل کیه و چرا میخوایم با اون ازدواج کنیم و از این ازدواج چی می خوایم چند سال دیگه چطور ممکنه بنظر برسیم چقدر شبیه هم فکر میکنیم و چقدر میتونیم هم رو ببخشیم چقدر میتونیم گذشت کنیم و خواسته های درونمون از خودمون چیه
دوست داشتن مهمترین مسئله در یک زندگی مشترک نیست بلکه داشتن تفاهم و اعتماد از اون مهمتره
یادمون باشه اینجا صحبت از یک زندگی مشترکه نه یک رابطه دوستی دو نفر میتونن دوست خوبی باشن اما زن و شوهر خوبی نه
(آقا هستم ) مهربان باشیم، ببخشیم و لبخند بزنیم ... حس خوب قدم زدن در طبیعت رو از دست ندین (بخصوص کوهنوردی)، موسیقی خوب گوش کنین و به کسانیکه دوستشون دارین زنگ بزنین ... در تاریکترین لحظه های زندگی و در عمیق ترین شرایط سخت، اما خدا همیشه هست
به نظر من که خییییییییییییییلیییییییییی مهمه خیلی زیاد اینو با حداقل دوسال زندگی زیر یک سقف میشه متوجه شد که چقدر اهمیت داره من با همسرم 3 ماه و نیم تفاوت سنی داریم و خداروشکر خیلی خیلی راضی هستیم چون همه چیز همدیگه رو میفهمیم پای همدیگه هستیم تو همه چی حوصله همدیگه رو داریم وکلا خیلی خوبه من که خیلی خوشحالم تفاوت سنیمون بیشتر نبوده همیشه ارزوش رو داشتم اینطور ازدواج کنم خداروشکر نصیبم شد :) در مورد نمود سن و شکستگی و اینا راستش تعریف از خود نباشه ما خانوادگی خانومهامون خیلی کمتر از سنشون نشون میدن اینو غریبه ها میگن همینطوری هرکی مارو میبینه به نظر میاد 4-5 سال از همسرم کوچیکترم از این لحاظ هم مشکلی نیست
از چه دلتنگ شدی ، دلخوشیها کم نیست . . .
شوهر من 12 سال ازم بزرگتره خوبیهاش بیشتر از بدیهاشه ولی خب یه بدیههایی هست دیگه به نظرم زیادی عاقل و محتاطه خیلی حوصله رفت و آمد با دوست رو نداره و عقیده داره فامیل مطمئن تره خیلی اهل گردش و تفریح نیست و دوست داره روز تعطیل تو خونه باشه البته مثل من عاشق بازار رفتن هست در ضمن 3 سال بعد ازدواجمون بچه دار شدیم که این فاصله هم به خاطر دانشجو بودن من بود والا زودتر می شدیم اما خوبیهاش اینه که بچه بازی های منو تحمل میکنه تو سختیها واقعا تکیه گاه محکمی برام هست تموم کارهای سخت بچه رو تا مدتها که من نمیتونستم برام انجام میداد و هنوزم با اینکه دخترم نزدیک 5 سال داره کارهاشو میکنه خیلی باهام راه میاد و خیلی کم با هم دعولا می کنیم
من شکر خدا راضیم اما فکر میکنم 7-8 سال بهتر و متعادلتر بود
خداوندا خداوندا قرارم باش یارم باش جهان تاریکی محض است می ترسم کنارم باش
زنم از من6 سال بزرگتره...روانی شدم دیونه شدم خدایا یکی منو از دستش راحت کنه...رفتارش با من عین بچه هاست دیگه فکرم جایی قد نمیده خیلی وقتتا فکر میکن یه مادر جدید پیدا کردم به همه چیزم گیر میده هر کاری گفت اگه انجام ندم به شدت عصباتی میشه حتی به راه رفتنم هم گیر میده خاک بر سر نفهم من خیلیا بهم گفتن ولی من گوش نکردم البته تقصیر من نبود یه جورایی خودشو چسبوند بر سر چیز کوچیک بی اهمیت که به هر که بگم از خنده غش میکنه یه دعوایی راه میندازه که نگو و نپرس بریدم یکی منو راهنمایی بکنه
زنم از من6 سال بزرگتره...روانی شدم دیونه شدم خدایا یکی منو از دستش راحت کنه...رفتارش با من عین بچه هاست دیگه فکرم جایی قد نمیده خیلی وقتتا فکر میکن یه مادر جدید پیدا کردم به همه چیزم گیر میده هر کاری گفت اگه انجام ندم به شدت عصباتی میشه حتی به راه رفتنم هم گیر میده خاک بر سر نفهم من خیلیا بهم گفتن ولی من گوش نکردم البته تقصیر من نبود یه جورایی خودشو چسبوند بر سر چیز کوچیک بی اهمیت که به هر که بگم از خنده غش میکنه یه دعوایی راه میندازه که نگو و نپرس بریدم یکی منو راهنمایی بکنه
من خودم همیشه دوست داشتم شوهرم جاافتاده باشه وحوصله تحمل بچه بازی های یک پسررااصلا نداشتم..حوصله ازصفرشروع کردن با یک پسرکم سال را نداشتم...حوصله بزرگ شدن وتحمل بی تجربگی های شدید یک جوون نوپا را ازابتدا نداشتم...کلا دنبال یک ادم آماده مصرف بودم این تز من بود یعنی زیز4سال اختلاف سنو اصلا نمی خواستم...شوهرم ازم 7سال بزرگتره وازلحاظ شخصیتی 16 سال بزرکتره...خودشم خیلی اخلاق هاش پیرمردیهولی چاره ای نیست یک محاسنی داره یک معایبی...خیلی هم بستگی به ادمش داره ونه اختلاف سن...اگه اختلاف سن زیاد باشه ومرد هات باشه که عالیه ولی شوهرمن متاسفانه سرد از اب دراومد...واینش منو اذیت می کنه نه سنش
با کودک خود ... با شوهر خود .... آن گونه رفتار نکن که او هست.... بلکــــــه آن گونـــــه که تـــــــــــوـ دوســت داری او بشـــــود
ببین کلا ادم معمولا با ادم هم سنش خوشتره این یک اصله ...اشتراکات بیشتره .و..اما تو ازدواج مسائل زیادی هست که علاوه برخوشی دوطرف نیاز به درک بالا تجربه ومدیریت قوی داره که اینها مهمتر ازاون خوشی کودکانه است..به نظزمن پسر هم سن دختر...زن را پیر می کنه ..همه بار مسولیت میفته روو دوش زن من اینو اصلا نمی خواستم..
با کودک خود ... با شوهر خود .... آن گونه رفتار نکن که او هست.... بلکــــــه آن گونـــــه که تـــــــــــوـ دوســت داری او بشـــــود
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز