2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 981781 بازدید | 11748 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



تفاوت سنی پسرای منم 6سال ونیم هست شما پسر کوچیکت خوبه من که خیلی نگرانم دوستندارم این یکی هم بیش فعال باشه خیلی هم جیغ میکشه ازش چیزی بگیری بهش ندی تازه دست بزن هم پیدا کرده میخوام چهار شنبه که برا اون پسرم میرم دکتر ازش بپرسم که با این یکی باید چطور رفتار کنم چون واقعا دوست ندارم سر گذشتی رو که با پسر بزرگم داشتم بازم تکرار بشه
پروین جون به نظر من به جای اینهمه زجر ریتالین دادن..اگه رو حل این مشکل پسرت(شکایت کردن و وول خوردن..)از نظر ذهنی و روانشناسی کار میکردی..شاید تا حالا خیلی بهتر میشد...
پسر منم قبلا خیلی از این نظر حساس بود..یکی نوک انگشتش بهش میخورد...جیغ و داد میکردکه فلانی منو اذیت کرد..یا زد و این حرفا...جنبه شوخی هم نداره هنوز..
خیلی بهتر شده الان..ولی هنوز تو وجودش هست...ما سعی کردیم براش توضیح بدیم و باهاش تمرین کنیم..مثلا باباش میزنه پشتش..چطوری...اون اخم میکنه..و ما توضیح میدیم که این منظور زدن نبوده و شوخیه یا از روی دوست داشتنه ...و اون باید فرق شوخی و جدی رو بفهمه و...
حالا هم دیر نشده...بیا با هم رو این موضوع کار کنیم..و روند پیشرفت رو ببینیم چطور میشه...
یه چیز دیگه...خیلی به نظر میاد استرس داری...سعی کن ارامش داشته باشی...این حس به پسرت منتقل میشه.. .به خدا توکل کن و فکرای خوب کن..
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست...
بهاران جان نگران نباش..خیلی از جیغ و دادها..لجبازیها..و حس مالکیت و...تو ی این سنین ظبیعی و دوره ای هست...رو اینا نمیشه قضاوت کرد..بدبین هم نباش...
خدارو شکر..بعید میدونم این یکی بیش فعالی داشته باشه..کلا از بدو تولد ارامش خاصی داره و بچگیاش کاملا با داداشش متفاوته...البته از نظر تحرک و ...کمی از داداشش نداره...(بچه پخمه ای نیست)اما اون بیقراریها و گریه های وحشتناک و اون بدغذایی و...که داداشش داشت نداره..بزرگ کردن این یکی خیلی برام راحتتر از اولی هست...
ایا الان با پسر کوچکت خیلی برات سخته که مهمونی بری یا کسی بیاد خونت؟خواب و خوراکش چطوره؟اگه زیاد مشکل نداری...ایشالا که این یکی اون مسایل رو نداره....تو هم فکر منفی نکن..
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست...
نه خدا رو شکر فقط خیلی راه میره اگه جلوش چیز خطرناک نباشه که دست بزنه مشکلی نیست مهمونی هم که میرم فقط راه میره با کسی فعلا کار نداره من خودم فکر میکنم این جیغ زدن هاش هم به خاطر داداشش باشه چون کلا پسر بزرگم خیلی عصبیه و هر کار ساده ای هم داشته باشه با دادو بیداد میگه بعضی وقتا هم خودم هم کلا قاطی میکنم و حسابی عصبانی میشم همین ریتالن هست که گاهی به جو خونمون ارامش میده

سلام

ما هم روز دوم رو در آرامش گذروندیم. همه چیز فعلا خوبه. از درس خبری نیست،‌بدون تکلیف یا داره با موبایل بازی می کنه یا جومونگ می بینه .

دیروز خیلی به خودش زحمت داد چند تا تمرین ریاضی از سال قبل حل کرد.


ما عصرونه، حلوا، کاچی، شله زرد، بعضا نمیرو، نان و پنیر و سبزی، کیک و شیر ، بستنی ، میوه ، آجیل، و.... کلا بچه های من همه چی رو می خورند و خیلی بهانه گیری نمی کنند.

آهان تخمه آفتابگردون هم خیلی دوست دارند. بخصوص اینکه سر فرصت بشین و هی چلق چلق بشکونن.

لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

نازی جون پسرت امسال میره ششم؟؟یعنی میشه منم یه روز بیام اینجا بگم پسرم میره ششم...
از چلق چلق گفتنت خنده ام گرفت.اینقدر که فردا حتما میرم تخمه آفتابگردان میخرم!!! چقدر من شکمو هستم
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
کاتریناجون نه فعلا بهش ریتالین نمیدم.خدا کمک کنه دیگه بهش دارو ندم.امروز هم مشق زیادی داشت.دیکته هم باید بهش میگفتم.طفلک نشست و نوشت.پیشنهادهای میان وعده هم خیلی مفید بود.ممنون
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
پروین جون مشخصه ذهن پسرت عالیه.مطمئن باش این شیطنتاش هم بهتر میشه.من چند وقتیه زیادی به پسرم میگم آقا شدی و بزرگ شدی.مثلا امروز مشقاش زیاد بود و خسته شده بود.شروع کرد به گفتن خسته شدم.منم گفتم تو بزرگ شدی و کلاس دومی شدی.ببین مرد شدی .نباید خسته بشی.خستگیش یادش رفت و مشقش رو بدون هیچ بهونه گیری نوشت.ما باید همش بهشون یادآوری کنیم که بزرگتر شدند و باید رفتاراشون هم بهتر بشه.با تشویق خیلی بهتر میشن.شما هم همش بهش بگین که بزرگ شده و باید آرومتر باشه.البته پروین جون الان اکثر پسرها شیطنت دارند.امروز داشتم توی حیاط مدرسه به بچه ها نگاه میکردم.همه یه انرژی مضاعفی دارند.انشاالله تمام بچه ها سلامت باشند
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...

دوستان ممنونم از راهکارهاتون

بی پریدون اشتهای پسرم رو خیلی زیاد کرده دیروز عصر سه چهار تا ساندویچ کتلت و نون پنیر خورد با این وضع دوباره اضافه وزن پیدا میکنه اگه ریتالین بهش ندم این دو تا قرص رو هم قطع میکنم چون اینارو برای تیک داد ...تیک هم خیلی بهتر شده همین که از صبح تا ظهر خونه نیست و بازی نمیکنه خودش خیلیه

امیدوارم بچه های همه مون موفق باشن
بهاران با این حرفت موافقم خیلی از آدمهایی که شکایت میکنن خودشون هزارو یک مشکل دارند مثلا یه رامین خان تو کلاس پسر من هست همیشه مامانش از پسر من شاکی بود بعدا فهمیدیم خیلی موذی هست و برای بچه ها شکلک در میاره و حرصشون میده ...ولی مگه مامان خانم حاضر بود قبول کنه ایراد از بچه شه همه اش میگفت بچه م ریزه دستاش کوچولوئن پسر شما قدرت بدنیش زیاده پسر منو اذیت میکنه نگو که قبلش رامین خان با ادا و شکلک درآوردن پسر منو تحریک میکرد .
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
پروین جون الان دیگه اکثرا بچه ها شیطنت دارند.منتها ما زیاد به بچه هامون حساسیت داریم.دقت کنیم خیلیا خیلی نسبت یه کارهای بچه هاشون خونسرد هستند.من گاهی تعجب میکنم که چطور میتونند خیلی از کارهای بچه هاشونو نادیده بگیرند.منم تصمیم گرفتم اینقدر نسبت به کارهای پسرم نکته بین نباشم.خوبه ما هم تمرین کنیم خونسرد باشیم...
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو جان باهات موافقم...

دیروز معلم پسرم میگفت ابوالفضل رو روی صندلی جدا گذاشتم بسکه بچه ها رو اذیت میکنه ابوالفضل همکلاسی پسرم هست پدرش یه مانتو فروشی لوکس و مارک داره تک پسر هست ولی من فکر میکنم بیش فعال باشه همه ازش مینالند ولی مامان یکی از بچه ها میگفت پارسال مامان بابای ابوالفضل اومدن پیش خانم معلم اینقدر از پسرشون تعریف و تمجید کردند که حالت تهوع بهم دست داد خانم معلم تا میومد از شیطنتهاش بگه مامان باباهه فوری از هوش و ذکاوتش میگفتند و دهن خانم معلم روبسته بودند...ولی من خودم شخصا مشکلات رو بزرگ میکنم و هی حرص میخورم.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز