2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 981299 بازدید | 11748 پست
البته کم خوابی و بی اشتهایی رو اوایل استفاده داشت که دکترش هم به من گفته بود حتما بعد از خوردن کامل صبحانه و نهار ریتالین رو بدم و برای جلوگیری از کم خوابی حدالامکان ساعت های اخر شب بهش دارو ندم بعضی وقتا که من مجبور بودم و ساعتش رو تغییر میدادم مثلا نوبت صبح رو یادم میرفت بهش بدم ظهر هم جایی دعوت میشدیم برای جلوگیری از شیطنت تو مهمونی بهش میدادم اون اون روز تا موقعی که اثر دارو بود غذا نمیخورد همین که اثر دارو میرفت به اندازه سه روز غذا میخورد ولی الان دیگه دستم اومده و خدا رو شکر هم خوب میخوابه وهم خوب میخوره
دوستان عزیز سلام
من یکی دو تا پست بیشتر نگذاشتم تابحال اما بیشتر مطالب رو خوندم و خیلی خیلی به من کمک شد
اینجا شبیه یه کتاب میمونه شاید هم بهتر
بحث کنترل خشم داغ بود گفتم من هم تجربه ام رو بگم
این طور که تا به امروز از گفته اساتید بر میآمد همه یه مدت رو خودشون کار میکنن و متاسفانه در یک حرکت انتحاری کل ظرف شیر رو چپه میکنن
خود من هم دقیقا به همین صورت بودم
احساس میکردم یه چیزی تو خونم میره بالا و به حد انفجار میرسیدم و در این حالت وای به روز پارسا!
کلی رو در و دیوار خونه برای خودم جملات آرامش بخش مینوشتم و مینوشتم که چقدر پسرم گله و چقدر دوسش دارم و از این حرفا!
بد هم نبود ها اما اما اما از اونجایی که حرس هامو میخوردم ناگهان یه جایی و یه روزی دوباره میشدم گاو نه من شیر و روز از نو روزی از نو!
بچه دیگه داشت خل میشد
من طی یه مشورت جدی رفتم پیش روانپزشک و شرایطم و احساساتم رو نسبت به پارسا گفتمو بهش گفتم که گاهی اوقات حتی با خودم میگم که همچین بچه ای بهتره تو این دنیا نباشه با این آینده تاریکی که پیش روشه!
دکتر هم به من ریسپریدون داد!به خودم و گفت مشکل پارسا یه مادر مضطرب و خسته مثه تو است!
گفت پسرت نیازی به دارو نداره!
خانمی که شما باشین من 1 هفته است که قرصمو میخورم و واقعا بهتر شدم. صدام در نمیاد که داد بزنم! اصلا خشم تو من بوجود نمیاد که بخوام کنترلش کنم.! حالا مواقع استثنا رو اگه فاکتور بگیرین من شدم یه مادر توپ!
امیدوارم بهتر هم بشمو
دوستان اول از همه خودتون برید روانپزشک چون مطمین هستم هیچکدوم اعصاب درست و درمون ندارید دیگه. وقتیکه شما آرامش داشته باشید بچه هم بهتر میشه . شک نکنید. کار کردن با بچه های سخت اعصاب فولادی میخواد . پسر من هم خیلی سخته و من باید با حوصله باهاش برخورد کنم. تو این مدت هم خیلی بهش لطمه زدم اما امیدوارم جبران بشه و فراموش کنه.
پارسا 3 سال و 3 ماهشه و متاسفانه هنوز روان صحبت نمیکنه. طبق نظر دکتر هایی که رفتیم مشکل خاصی نداره و به صحبت میاد اما این اضطراب شدید من قطعا در به تاخیر افتادن تکلمش بی تاثیر نبوده(دکتر میگفت).

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام
من اونقدر خسته ام اونقدر خسته ام که دقیقا انگار تریلی 18 چرخ از روم رد شده
مهمونی به خیر و خوشی گذشت با کمترین ناراحتی بین ما و دخمل:)
البته دختر کم اذیت نکرد
مثلا دیشب عروس رو برده بود تو اطاقش و میگفت این دوست منه وبیاد بیاد اینجا با من بازی کنه!
یا تمام مدت قبل از شام با گریه و جیغ و داد ماشین شارژیشو میخواست که از انباری بیاریم تا بازی کنه!
یعنی تو اون محشر کبرای تو آشپزخونه این نیم وجبی دائم زیر پای من بود با غر غر و نق و بهانه جوئی
سر شام هم مجبور شدم بغلش کنم و با شمع فوت کردن و زبون گرفتن سر گرمش کنم و عاقبت هم وسط پذیرائی شام رفتیم که خانومو بخوابونیم چون مثل ابر بهار اشک میریخت که خوابم میاد منو بزار روی پات!
فکر میکنم دیشب همه مونده بودن من چقدر با حوصله و مهربون شدم!
تنها نقطه تاریک این هفته روز 5 شنبه بود عصر که من اونقدرررررررررررررررررررررررررررررررر کار ریخته بود سرم داشتم میمردم و رکسانا نیخوابید و چند تا لگد جانانه بهم زد که با خجالت تمام کنترلمو از دست دادم و یدونه زدم روی دستش
خیلی ناراحت این کار هستم و تا میام به خودم افتخار کنم یادم میاد کارم کامل نبود (مرض کمالگرائی)
البته یه خورجین توجیه کاملااااااااااااااااااااااااااااااااااااا قابل قبول و منطقی دارم ولی من میدونم و شما هم میدونین که دارم توجیه میکنم و نباید کنترلمو از دست میدادم:(
ذهنم از خستگی خیلی پراکنده اس و پستها رو نصفه نیمه خوندم
فقط خواستم اعتراف کنم که بعد از چندین ماه طولانی بازم از دستم در رفت و این تنها ناراحتی من تو این چند روز بود...
اما نا امید نمیشم و بازم تلاش میکنم
راستی مامان پارسا منم همش میگم اول خودم دارو بخوریم تا ریلکستر باشیم البته اگه لازمه
دیشب جاریم برام یه زنبیل پر از بیدمشک و بهار نارنج از شیراز اورده
جای همتون خالی
جهت تنبیه خودم همشو تلخ میخورم:/
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
نیلوجون حرفت رو قبول دارم که روحیات مادر تاثیر زیادی در دوران بارداری داره.ولی در مورد بیش فعالی فکر کنم وراثت و ژنتیک تاثیر داره.من که گفتم توی فامیل همسرم بیش فعال زیاد هست .
راستش پسرم با زمانی که ریتالین میخورد فرقی نکرده.احساس میکنم ریتالین براش اثری نداشته.ولی خیلی لاغر شده بود.این چندوقت که دارو نمیخوره خدارو شکر خیلی بهتر شده.قبلا زیادی لاغر بود.ولی معلمش تاکید داشت که ریتالین رو بخوره.حالا که درساشو باهاش کار میکنم و تا حالا خداروشکر مشکلی نداشته.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
بهاره جون خسته نباشی.عیب نداره بازم خودتو خیلی کنترل کردی.یاد شعر پروین جون که چندصفحه قبل نوشته بود افتادم.چه جاری مهربونی داریاحسابی بهت میرسه.خدا به ما از این جاریا نداد خواهر!!!!
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
مامان پارسا جون انشاالله با کمک خدا و تلاشهای شما روز به روز پسرت بهتر بشه.درست میگی اولین قدم در درمان بچه هامون آرامش ما است.خودتون هم زیاد وابسته قرص نکنید.گاهی خواندن یک سوره یا گوش دادن به یک موسیقی ملایم بهتر از دارو هست.برای تکلمش کارتهای باز آموز خیلی خوبه.براش بگیرید و باهاش کار کنید.در مورد شناخت همه چیز است.موفق باشی
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسوی عزیز(اسمت رو نمیدونم) ممنونم از راهنماییهات گلم
اتفاقا من بیشتر راه ها رو برای آرامش و کنترل خشمم رفتم از صلوات و آیتالکرسی بگیر تا بت هوون و باخ! یه مدت هم خوب جواب میده ها! اما یه جایی از دستم در میرفت ناجووووووووور!
خب شما ها که بهتر از همه میدونین وقتیکه خراب کنیم کل خوبیهایی که کردیم زیر سوال میره و بهتر میدونین که بچه ای ما بسیار حساس تر و شکننده تر از هم سناشون هستن و یه رفتار بد ما تا مدتها تو ذهنشون میمونه. واقعا دیدم نمیکشم و بچه این وسط اذیت میشه. البته تحمل هر کسی هم سقف داره و احتمالا آستانه تحمل من هم پایینه. یکی ممکنه خیلی راحتتر آروم بشه ومن هم خواستم تجربه ام رو بگم. واقعا از صمیم قلب از همتون متشکرم اگه شما ها نبودین من راهمو پیدا نمیکردم تو سرگردونی بودم هنوز
سلام صبح همگی بخیر

دوستان گلم ممنون که می خونید و جواب می دید
الان که پستهای شما خوندم خیلی آروم شدم
منم متاسفانه بارداری خوبی نداشتم اونم هم از نظر تغذیه خوب نبودم که علتش بدویاری بود و هم استرس خیلی زیادی بهم وارد شد. یه موقعها خیلی غصه می خورم و می گم کاش بر می گشتم به عقب تا کوتاهی های که کردم جبران کنم.

گذشته باید بریزم دور چون خیلی فکر می کنم به روزی که فلان جا به ما چه گذشت یا دیشب فلان مهمونی بودم این وروجک نذاشت بهمیم و همش می گفتیم مهمونی تموم بشه و بریم اگه بتونم توی حال زندگی کنم خیلی خوبه.

دوست عزیزم درست می گی من اول باید خودم اصلاح کنم بتونم یه مامان شاد و با روحیه باشم و صبر و حوصله خودمو بالا ببرم.
متاسفانه چون توی جمع بکن و نکن به دخترم زیاد کردم و همش خودم باعث شدم به چشم بیاد دیدم جایی دخترم داشت شیطنت می کرد و یکی از اقوام بهش می گفت ساکت باش وگرنه یه آمپول بهت می زنم.انگار دنیا روی سرم خراب شده بود گفتم من چه کردم که این جرات پیدا کرده که دخترمو بترسونه که آروم بشه.

دیشب نیم ساعت مهمون بازی دخترم شدیم با همسریم چون داشت خاله بازی می کرد دیدم چشمهای دخترم چه برقی می زنه از شادی و چقدر قشنگ با ما صحبت می کنه واقعا وقت گذاشتن و با حوصله بودن خیلی می تونه تغییرشون بده.

همچنین عصری با پدرش 1-2 ساعتی بردیمش پارک نزدیک خونمون وای که همه بچه ها چقدر شیطون شدن و پر از انرژی اونجا دختر من پرانرژی و شیطون من که تحملو از آدم می گیره تبدیل شده بود به یه موش کوچولو. فکر می کنم همه بچه ها بیش فعال هستن فقط درصدهاشون فرق می کنه.
امیدوارم خدا به ماها صبر و انرژی زیاد بده و همچنین بچه هامون در آینده موفق بشن که خستگی الان از تنمون بیرون بیارن.
سومیسو جان مطمئنی دوز دارو برا گل پسرت مناسبه؟ چون دکتر میگفت این دارو رو خودت که مادر هستی و دائم زیر نظرش داری باید دوز مناسب بچت رو تشخیص بدی، اگه کم باشه بی اثره اگه زیاد باشه بچه رو نق نقو میکنه و تمرکزش رو باز خراب میکنه و بی فایده ست
درمیان مردمی که میدوندبرای زنده بودن،آرام قدم برداربرای زندگی کردن!!
پروین جون و نازی جون کجایین ؟ دلم براتون تنگ شده

آره منم خیلی دوست دارم از مونا مامان علی جون خبری بگیرم همیشه دعاش میکنم برا راه انداختن این تاپیک
درمیان مردمی که میدوندبرای زنده بودن،آرام قدم برداربرای زندگی کردن!!
سلام

منم همینجام زیر سایه تون

چی بگم وا... من برای دخترم فقط 40 روز ویار داشتم و دخترم تا 4 ماه فوق العاده جیغ میزد و نا آروم بود ولی برای پسرم اصلا ویار نداشتم و پسرم آرومتر از دخترم بود ...حالا اما دخترم آروم و ساکت و بی آزار و درسخون ...پسرم بیش فعال ...به نظر منم ژنتیک خیلی تاثیر داره.

دیرزو پسرم رو بردم پیش متخصص ارثوپد ...پسرم از دکتر و آمپول خیلی هراس داره به خاطر همین همش هیجان داشت سر جاش نمینشست و همش سوال میکرد منم که استرس داشتم که این تومور توی پاش دوباره رشد نکرده باشه اصلا حوصله اش را نداشتم و چند باری دعواش کردم ...به هر حال رفتیم عکس گرفتیم و به دکتر نشون دادیم ...این دکترها نمیدونم چرا بعضیهاشون زورشون میاد حرف بزنن انگار نمیدونن بیمار یا همراه بیمار چقدر اضطراب داره ...حرفی از تومور نزد فقط گفت استخوان انگشت پاش همون که تومور روش رشد کرده بود تغییر شکل داده و کج شده و باید به دکتر خودش یزد مراجعه کنید ...

دوباره درگیر دکتر رفتن و عکس گرفتن و آزمایش شدم ...با این وضع ترس و اضطراب پسرم از دکتر ...خدا به خیر کنه

نازی جان هم قرار بود پسرش رو ببره ام ار آی کاش بیاد خبری بده
نازی جان منم به عنوان مادری که پسرش مشکل جسمانی داره کاملا درکت میکنم ...لطفا بیا خبری بده
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
پروین جان
انشالا که خیره
امیدوارم زودتر این پروسه دکتر و درمان تموم بشه
خیلی اعصاب خورد کنه:/
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز