2777
2789
عنوان

مامانایی که بچه بیش فعال دارن یا تو اطرافیانشون چنین بچه ای دارن.......

| مشاهده متن کامل بحث + 981693 بازدید | 11748 پست
فاطمه جون ممنونم. خیلی دلم از خودم گرفته بود..خدارو شکر شما دوستان عزیزم رو دارم.من از نوروفیدبک استفاده نکردم.پروین جون پسرش رو برده بوده.دکتر پسرم با این روش زیاد موافق نیست.امیدوارم بدون دارو شرایط دخترت خوب بشه.
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



پروین جون آفرین به پسرت.همین که چندین ساعت رو بدون اذیت کردن سپری کرده خیلی خوبه.همونطور که گفتی ما باید تا میتونیم به بچه هامون احترام بذاریم.انگار با احترام ما یه جورایی بزرگ میشن.
راستی پروین جون الان خدارو شکر خیلی خوشحالم.آخه پسرم امروز با دوش حمام کرد!!!نمیدونی چقدر خوشحال شدم و خدارو شکر کردم.باورم نمیشد که خیلی راحت این دفعه قبول کنه.بهم گفت من دیگه بزرگ شدم!!!!نمیدونی چقدر خودمو سرزنش کردم که بچمو دیشب زدم و حالا با این حرفش حسابی شرمندم کرد!!!
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو خیلی تبریک می گم

بالاخره این مشکل دوش حمام حل شد

پس بالاخره همگی داریم علائمی از پیشرفت رو می بینیم.

پروین حالا از این به بعد معنی مهمونی رفتن با آرامش رو درک می کنی

منم وقتی با پسرم جایی می رم خیلی احساس خوبی دارم. مثل خانم های متشخص می شینم و پامو می ندازم روی پام

دیگه بکن نکن نداریم، حرص و جوش هم نمی خورم، احتیاجی نیست مرتب دنبالش باشم و مراقبش باشم.

واقعا احساس خوبی هست
لیست کارهای امروز من :

شمارش نعمتهایم .
تمرین مهربانی .
رها کردن هر آنچه که از کنترلم خارج است .
گوش دادن به قلبم.
کمک پنهانی به دیگران .
تنفس عمیق..........

باشه پروین جون هروقت سر کار بودی اومدم بهت میگم.
منم همین تصمیم رو گرفتم که تو جمع فقط از پسرم تعریف کنم و هواشو داشته باشم و سعی کنم زیاد بهش گیر ندم و بکن نکن نکنم الان هروقت از پسرم ناراحت میشم فقط رومو برمیگردونم ازش فوری میاد وهی معذرت خواهی میکنه. یه وقتهای هم که من به خواسته های نامعقول ش اعتنا نمیکنم میخواد یه کاری کنه که صدای منو دربیاره لما من اصلا اعتنا نمیکنم وقتی میبینه بیتفاوتم خودش زود میاد میگه ببخشید میگم برای چی بعد اون کار بدش رو مبگه.

دیشب خونه یکی از دوستان دعوت بودیم همه هم بچه های شیطون داشتن غیر صاحبخونه که پسرش 15ماهه بود و شیطون هم نبود پسر من با دوتا پسرهای دیگه یکی همسن خوش و یکی دو سال بزرکتر خونرو کنفیکون کردن البته خدارو شکر با صاحبخونه راحت بودیم اما بازم نسبت به قبلها زیاد گیر ندادم همش از پسرم تعریف میکردم که پسر من اقاست و همش کارهای خوبشرو میگفتم.
اما مردها که رفتن تو تراس واسه قلیون برای اینکه بچه ها نرن اونجا دوست شوهرم جدی بهشون گفت اما وفتی پسر من گوش نکرد با صدای بلند و خیلی جدی بهش گفت که نباید بره خدایی وقتی اینجوری حرف میزنه من خودم ازش میترسم پسر منم که انتظار نداشت و واقعا برای اولین بار تو عمرش حسابی ترسیده بودو حساب بردش ودیگه نرفت تو تراس و نذاشت بچه های دیگه هم برن ولی قبلش یه حرکت زد که ما نمیدونستیم بخندیم یا خجالت بکشیم دوست شوهرم که صورتش رو پایین اورده بود رو دروی پسرم داشت باهاش حرف میزد پسرم یه دفعه یه سیلی زد تو صورت دوستمون که عینکش از چشمش پرت شد خداییش الانم یاد او صحنه میفتم خندم میگیره اما خجالت هم کشیدم چون خیلی غیرمنتظره زد بعدشم زد زیر گریه خودش چه گریه ای اما حساب برد دیگه اخرشم از عموش معذرت خواری کرد به قول خودش و دوباره با عموش دوست شد.

امان از دست مردها بعد از قلیون کشیدنشون ما خانمها بچه هارو سپردیم به اقایون که با خیال راحت با هم حرف بزنیم و رفتیم تو اتاق وقتی اومدیم بیرون یدیم این سه تا پسر رو لخت کردن فقط شلوارکاشون پاشون بود مثل خروس جنگی انداختنشون به هم به کشتی گرفتن که چه عرض کنم کشتی کج بود یکیشون فیلم میگرفت یکیشون داور بود (شوهر بنده)دوتای دیگه هم از خنده ولو شده بودن زمین این بچه ها هم قرمز و خیس عرق تازه قبلشم مسابقه از ستون بالا رفتن گذاشته بودن (ستون فلزی بود) و هر کی به پسر خودش افتخار میکرد که زرنگتر البته بگم که پسر من ازاو یکی دوستش تو اینکارا زرنگتر که همسنش و با اون یکی که دوسال بزرگتر تو یه سطح شیطونیلشون.
خلاصه با همه اینکارا دیشب بعد مدتها یه مهمونی رفتم که بهم خوش گذشت هر چند دلم واسه صاحبخونه
(دوستم) و صاحبخونش که یه پیرزن میسوخت ولی چون وقتی از دوستم معذرت خواهی میکردم میگفت نه بابا اشکال نداره و صاحبونشونم مهمون داشت و به دوستم گفته بود که مهمون دارن اونهم احساس خوبی داره (صاحبخونشون فامیلشونم بود) منم دیگه حسابی ریلکس کردم خودم
هوای پاک حق مسلم هر ایرانی است.http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=696437&PostID=27337662#27337662
نازی جون خیلی ممنونم.نمیدونی امروز چقدر خوشحال شدم.خدارو شکر کردم که امروز یک از مشکلات پسرم حل شد.خدارو شکر........
به امید روزی که همه مشکلات بچه های گل این تاپیک حل بشه....آپلود عکس
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم،زودتر ببخشم،کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم...
سومیسو جان
تبریک میگم و خیلی خوشحال شدم مشکلات بچه ها یکی یکی حل میشه ولی من خودم شخصا گاهی صبرم تموم میشه و کم میارم
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
خیلی خیلی خوشحالم که میبینم مامانا دارن رو خودشون مسلط میشن انشا الله هممون موفق بشیم.
و من یتوکل على الله فهو حسبه ((هر کس به خدا توکل کند خدا او را کفایت مى کند)).اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷🌷🌷
سلام
پروین جون خدارو شکر ازمایشات پسرت نرمال بود .برای پسر سومیسو جونم خوشحالم که دیگه از دوش نمیترسه
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
منم دوسال پیش پسرمو یه جلسه بردم نورو فیدبک که خانمی که اونجا بود بم گفت این برای پسر شما فایده نداره چون یه جا نمیشینه وقتی بزرگتر شد بیارش
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
این چند روزه که دارم ریسپریدونو میدم رفتار پسرم خیلی معقول تر شده و حرف گوش کن تر شده کاش بدوندارو این طور میشد.
منم با تشویق بچه ها تو جمع موافقم خیلی تاثیر داره .
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
منم تو جمع خیلی پسرمو تخویل میگیرم و ازوقتی که به توصیه نازی جون عواقب کا اشو براش توضیح میدم رفتاراش بهتر شدهق
خدایا! هرچند توتکراری ترین حضور زندگی منی، امامن به آغوشت ازآن سوی فاصله ها خو گرفته ام، تنهایم مگذار
مامان حسن حالت بهتر شده؟وقتی بچه بیش فعال دارو میخوره و رفتارش معقول میشه اعصاب مامان هم آروم میشه کتک

نمیزنه و توبیخ نمیکنه ...اعتماد به نفس بچه بالا میره ...تو جمع همسالان پذیرفته میشه و...خلاصه خیلی خوبه ولی ای کاش

این اثر گذاری دارو دائمی بود و ای کاش این داروها عوارض کمی داشت.
خدایا:اگر نوازش تو نباشد میان دستهای زندگی مچاله میشویم...نوازشت را از ما نگیر...
سلاممممممممممممممممممممممممممم
بچه ها دقت کردین
ما بعد از چند وقت که اعصاب هممون خورد بوده و بچه ها روانیمون کردن حالا رسیدیم به جاهای خوبش:)))))))))))

پروین جون که خدارو شکر آزمایش پسرش خوب بود
سومیسو جون که پسرش با دوش حموم کرده:))) تبریک بابت ریختن ترس پسرت
دختر منم تازگیا خانمی شده برا خودش:)
فاطمه جون دخمل من اخر شهریور 4 ساله میشه الان با اجازه بزرگترا 3 سال و 10 ماه و 26 روزشه:)
نازی جون که مثل خانمها پا رو پا میندازه:)
دستم بد نیست نازی جونم هنوز دردناکه..
مامان حسن عزیز و نسیم عزیز هم که دارن تو جمع هی از این پسرهای گلشون تعریف میکنن دل بقیه رو آب میکنن

اگه همین طوری پیش بریم عالیه:)
شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی!
هرلحظه به دام یک کسی پا بستی
گفتا شیخا! هرآنچه گویی ،هستم
اما تو؟چنان که می نمائی ،هستی؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز